دیدار دوباره
#دیدار_دوباره
#part14
"ویو تهیونگ"
اون هنوزم داشت گریه میکرد!
ولی،خیلی تعجب اورد بود...که من هنوزم بغلش کرده بودم:)!
دستاشو گرفتم و گفتم
تهیونگ:بس کن بورام!
بوسام:بو..بورام؟
تهیونگ:مگه..نیستی؟
بوسام:هستم...ولی نه اونی که،تو این همه وقت منتظرش بودی،نه اونی که تو اینجوری عاشقشی،نه اونی که،تو میخوای!و راستش...هیچوقت،هیچوقت نبودم!
اره...نیست اونی که من میخوام..
ولی میتونم باشم کسی که،اون میخواد...:)
حداقل،اونقدری که تهیونگ توی اون بعد از زمان دلش و شکسته...میتونم دلش و به دست بیارم!
چون،میدونم چی میکشه!میدونم چقدر براش سخته!
خب،اونم مثل من...یکی رو از دست داده!
با دستم موهاش و از توی صورتش دادم کنار
تهیونگ:هستی!
بوسام:چی؟
تهیونگ:تو...همون کسی ای که من منتظرش بود!دوست دارم بوسام!
بوسام:(خنده)
اول یه خنده ی اروم کرد...ولی بعدش صدای خنده اش بلند تر شد!
تهیونگ:چرا میخندی؟
بوسام:تو هیچوقت نمیتونی..وقتی هنوز عشق بورام توی دلت زندست به یکی دیگه فکر کنی!حالا،شاید با زبونت بگی...ولی... قلبت و میخوای چیکار کنی؟هوم؟
مکث کردم...
راست میگفت!
شاید من اونقدر احمقم،که فکر میکردم اون هنوز درست معنی عشق رو درک نکرده:)
نمیدونستم چی بگم
چی میتونستم بگم؟
بوسام:ولش...گفتم که،تو هیچوقت نمیتونی درک کنی..من اونقدری که تهیونگ و دوسش داشتم..اون هیچوقت نمیتونست درک کنه،تا وقتی که اون هم همین حس و به من داشته باشه!وگرنه...عشق یه طرفه چه بدردی میخوره؟!
#part14
"ویو تهیونگ"
اون هنوزم داشت گریه میکرد!
ولی،خیلی تعجب اورد بود...که من هنوزم بغلش کرده بودم:)!
دستاشو گرفتم و گفتم
تهیونگ:بس کن بورام!
بوسام:بو..بورام؟
تهیونگ:مگه..نیستی؟
بوسام:هستم...ولی نه اونی که،تو این همه وقت منتظرش بودی،نه اونی که تو اینجوری عاشقشی،نه اونی که،تو میخوای!و راستش...هیچوقت،هیچوقت نبودم!
اره...نیست اونی که من میخوام..
ولی میتونم باشم کسی که،اون میخواد...:)
حداقل،اونقدری که تهیونگ توی اون بعد از زمان دلش و شکسته...میتونم دلش و به دست بیارم!
چون،میدونم چی میکشه!میدونم چقدر براش سخته!
خب،اونم مثل من...یکی رو از دست داده!
با دستم موهاش و از توی صورتش دادم کنار
تهیونگ:هستی!
بوسام:چی؟
تهیونگ:تو...همون کسی ای که من منتظرش بود!دوست دارم بوسام!
بوسام:(خنده)
اول یه خنده ی اروم کرد...ولی بعدش صدای خنده اش بلند تر شد!
تهیونگ:چرا میخندی؟
بوسام:تو هیچوقت نمیتونی..وقتی هنوز عشق بورام توی دلت زندست به یکی دیگه فکر کنی!حالا،شاید با زبونت بگی...ولی... قلبت و میخوای چیکار کنی؟هوم؟
مکث کردم...
راست میگفت!
شاید من اونقدر احمقم،که فکر میکردم اون هنوز درست معنی عشق رو درک نکرده:)
نمیدونستم چی بگم
چی میتونستم بگم؟
بوسام:ولش...گفتم که،تو هیچوقت نمیتونی درک کنی..من اونقدری که تهیونگ و دوسش داشتم..اون هیچوقت نمیتونست درک کنه،تا وقتی که اون هم همین حس و به من داشته باشه!وگرنه...عشق یه طرفه چه بدردی میخوره؟!
۸.۹k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.