.«عـشـق یـا نـفـرت». p4
که یه دفعه هیونجین و یه نفر دیگه اومدن سمت ما ÷هی چه خبرتونو دانشگاه رو گذاشتین رو سرتون *تهیونگ توهم دوباره از همین اول صبحی با همه دعوا راه ننداز ÷بیا بریم هیونا و منم با اخم اون مکانو ترک کردم، چطور جرئت میکنه سر من داد بزنه؟ اح.مق ( داستانهههه) تو همین فکرا بودم که هیونجین گفت ÷چند بار منو بابا باید بهت بگیم قلدری هاتو بزار کنار؟ +یاااا هیونجین خودت ندیدی چطور سرم داد زد؟ چطور هیچی نمیگفتم؟ ÷من نمیگم کارش درست بود فقط میگم دوباره با قلدری کردنات کار دستمون نده اوکی؟ +سخته ولی باشه ÷سیخته ویلی بیشه 🦖 + 😂😂😂
۴.۳k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.