...EP.1 JUST LET ME ADORE YOU
پارت.۱_فقط بگذار تو را بپرستم...
فک کنم 18 ساله که بزرگم کرده ولی بخاطر اختلاف سنی زیاد مثل بابامه تا داداش، اون 28 سالشه و وقتی کوک 10 سالش بود وقتی من داشتم به دنیا میومدم مامانمون مرد، من تا به حال مامانمون رو ندیدم و نمیدونم چجوری بوده ولی اینو مطمئنم ک کوک ازش متنفره ولی من همیشه روز تولدم رو روز نحسی میدونم چون فک کنید روز تولدتون کسی ک شما رو به دنیا میاره بمیره فرقی نداره انسان بدی باشه یا نه بالاخره که بعد بدنیا اوردنت میمیره و حس بدیه...
من و کوک بیش از اندازه نزدیک همدیگه بودیم درسته که مامان بزرگ معمولا به کوک هشدار میداد که زیاد نزدیک یه دختر نشو و انقد شبا باهاش نخاب مخصوصا وقتی که اون خواهرته دیگه شور صمیمی بودنو درآوردید میخایید حتی باهم برید حموم راحت باشید ولی من و کوک بعد این حرفاش اداشو درمیاوردیم و مسخرش میکردیم هنوزم اینکار رو میکنیم...
کوک معمولا زیاد شوخی میکنه باهام و کلا باهم بودنی میخندیم ولی تو شرکت کلا یه حس و حال دیگه میگیره و کاملا رفتارش سرد میشه البته کلا رفتارش سرد شاید چون خواهرشم باهام مثه خودشه ولی انگار تو یه جسم 2 روح وجود داره حتی ممکنه 3 روح باشه چون موقعی که عصبی بشه دنیارو چند هفته برام استوپ میکنه و انگار مردم در کل بعضی مواقع ک جدی میشه رو خدا نصیب نکنه برام...
بابا کلا لندنه و گاهی اوقات بهمون سر میزنه درسته که به کوک لبخند میزنه و بهش اهمیت میده ولی من تا به حال ندیدم تو چشمام نگاه کنه و یه لبخند ملیح بهم بزنه من اینو معمولا به کشتن مامان ربط میدادم ولی کوک میگفت: اینجوری نیست و اونم از مامان خوشش نمیومد ولی منم نمیدونم چرا باهات سرده.
از اون مواقع 3 سال میگذره و به سن قانونی رسیدم و کوک بهم قول داده ک هرچی بخام میزاره انجام بدم بهم گفته بود تا 18 سالم بشه باید هرکاری هر چیزی بگه بکنم حتی به دوستامم نظارت داشت و چتام و عکسام و صفحه های مجازیمو چک میکرد وقتی ازش دلیل کارشو میپرسیدم میگفت بهم مربوط نیست و سرم تو کار خودم باشه بنظر خودم کوک میدونه که ازش قراره چی بخام ولی مطمئنا میگه در عوض گذاشتن به انجام اون کار باید هنوزم روم نظارت داشته باشه کوک به خوبی میدونه که من چقدر برای اینکه کارآگاه بخش جنایی بشم درس خوندم و چقدر دارم برای امتحان ورودی دانشگاه ملی سئول تلاش میکنم ولی کوک اسرار داره که اینکارم برای هیچ و پوچه وقتی که دارم برای این دانشگاه درس میخونم بجای اینکه این همه چیز حفظ کنم و برم کارآگاه بشم بهتره برم وکیل بشم و کوک به طرز عجیبی از کارآگاه ها و کلا هرچیزی که مربوط به قانونه متنفره ولی این نمیتونه مانع من بشه خوب میدونه چیزی که میخام رو بدست میارم...
کوک ویو:
دیروز با جونگ یون تا 4صبح فیلم ترسناک نگاه کردیم معمولا شبای تولداش اینکارو میکردیم این دختر کلا عاشق کشت و کشتار و دستگیر شدن قاتلاست و شکنجه دادنشونه بجای اینکارا میتونست آی تی بخونه مثل خودم و حتی میتونستم اینجوری عضو باند بکنمش ولی مطمئنم از قاتل شدن متنفره تو همین فکرا بودم که توجهم به صورت جونگ یون جلب شد معمولا مثه سگای نگهبان ادمو میگاپه ولی وقتی میخابه مثه سگای پامرانینه... یچیز دیگه هم این وسط جلب توجه میکرد...بدن سفیدش... فااااااااک این کی بلوزشو درآورده؟؟؟...
فک کنم 18 ساله که بزرگم کرده ولی بخاطر اختلاف سنی زیاد مثل بابامه تا داداش، اون 28 سالشه و وقتی کوک 10 سالش بود وقتی من داشتم به دنیا میومدم مامانمون مرد، من تا به حال مامانمون رو ندیدم و نمیدونم چجوری بوده ولی اینو مطمئنم ک کوک ازش متنفره ولی من همیشه روز تولدم رو روز نحسی میدونم چون فک کنید روز تولدتون کسی ک شما رو به دنیا میاره بمیره فرقی نداره انسان بدی باشه یا نه بالاخره که بعد بدنیا اوردنت میمیره و حس بدیه...
من و کوک بیش از اندازه نزدیک همدیگه بودیم درسته که مامان بزرگ معمولا به کوک هشدار میداد که زیاد نزدیک یه دختر نشو و انقد شبا باهاش نخاب مخصوصا وقتی که اون خواهرته دیگه شور صمیمی بودنو درآوردید میخایید حتی باهم برید حموم راحت باشید ولی من و کوک بعد این حرفاش اداشو درمیاوردیم و مسخرش میکردیم هنوزم اینکار رو میکنیم...
کوک معمولا زیاد شوخی میکنه باهام و کلا باهم بودنی میخندیم ولی تو شرکت کلا یه حس و حال دیگه میگیره و کاملا رفتارش سرد میشه البته کلا رفتارش سرد شاید چون خواهرشم باهام مثه خودشه ولی انگار تو یه جسم 2 روح وجود داره حتی ممکنه 3 روح باشه چون موقعی که عصبی بشه دنیارو چند هفته برام استوپ میکنه و انگار مردم در کل بعضی مواقع ک جدی میشه رو خدا نصیب نکنه برام...
بابا کلا لندنه و گاهی اوقات بهمون سر میزنه درسته که به کوک لبخند میزنه و بهش اهمیت میده ولی من تا به حال ندیدم تو چشمام نگاه کنه و یه لبخند ملیح بهم بزنه من اینو معمولا به کشتن مامان ربط میدادم ولی کوک میگفت: اینجوری نیست و اونم از مامان خوشش نمیومد ولی منم نمیدونم چرا باهات سرده.
از اون مواقع 3 سال میگذره و به سن قانونی رسیدم و کوک بهم قول داده ک هرچی بخام میزاره انجام بدم بهم گفته بود تا 18 سالم بشه باید هرکاری هر چیزی بگه بکنم حتی به دوستامم نظارت داشت و چتام و عکسام و صفحه های مجازیمو چک میکرد وقتی ازش دلیل کارشو میپرسیدم میگفت بهم مربوط نیست و سرم تو کار خودم باشه بنظر خودم کوک میدونه که ازش قراره چی بخام ولی مطمئنا میگه در عوض گذاشتن به انجام اون کار باید هنوزم روم نظارت داشته باشه کوک به خوبی میدونه که من چقدر برای اینکه کارآگاه بخش جنایی بشم درس خوندم و چقدر دارم برای امتحان ورودی دانشگاه ملی سئول تلاش میکنم ولی کوک اسرار داره که اینکارم برای هیچ و پوچه وقتی که دارم برای این دانشگاه درس میخونم بجای اینکه این همه چیز حفظ کنم و برم کارآگاه بشم بهتره برم وکیل بشم و کوک به طرز عجیبی از کارآگاه ها و کلا هرچیزی که مربوط به قانونه متنفره ولی این نمیتونه مانع من بشه خوب میدونه چیزی که میخام رو بدست میارم...
کوک ویو:
دیروز با جونگ یون تا 4صبح فیلم ترسناک نگاه کردیم معمولا شبای تولداش اینکارو میکردیم این دختر کلا عاشق کشت و کشتار و دستگیر شدن قاتلاست و شکنجه دادنشونه بجای اینکارا میتونست آی تی بخونه مثل خودم و حتی میتونستم اینجوری عضو باند بکنمش ولی مطمئنم از قاتل شدن متنفره تو همین فکرا بودم که توجهم به صورت جونگ یون جلب شد معمولا مثه سگای نگهبان ادمو میگاپه ولی وقتی میخابه مثه سگای پامرانینه... یچیز دیگه هم این وسط جلب توجه میکرد...بدن سفیدش... فااااااااک این کی بلوزشو درآورده؟؟؟...
۲۵.۷k
۱۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.