فیک جوانه قلب🫀🌿

با نور خورشبد که از پنجره به چشم هام میتابید بیدار شدم
ساعت 6 بود پاشدم و رفتم مسواک زدم و موهامو شونه کردم و گوجه ای بستم بالا. از اتاق اومدم بیرون دیدم مامانم خوابه.
برای خودم میوه خورد کردم و خوردم رفتم تو اتاق و لباس پوشیدم که برم پیاده روی مامانمو دیدم که بیدار شده و در حال صبحانه درست کردنه رفتم از پشت بغلش کردم
مامان: کی بیدار شدی خوشگله؟
من:(خنده) شده بودم صبحانم خوردم برای خودت درست کن من خورم
مامان: اهان، باشه
من: من میرم پیاده روی و خرید هم میکنم موچی هم میبرم بیرون
مامان: باشه جیگر فعلا
من: بای بای
رفتم بیرون موچی که اول صبح خیلی شیطونی می کرد. از توی پارک رد شدم اولین روز بهار بود روزی فصلی که بابا مرد. شکوفه ها واقعا قشنگ بودن و روی زمین میریخن. به فروشگاه رسیدم و همی سبزیجات و میوه و غذای سالم گرفتم اخه وزن اضافه کرده بودم هفته بعد هم مدلم.
راه افتادم سمت خونه ولی موچی نمیذاشت و هی اینور اونور میرفت.
روی نمیکت نشستم و کارامل هم بغلم گرفتم بعد از نیم ساعت که به شکوفه ها خیره شدم رفتم خونه زنگ زدم که مامانم درو باز کرد و بغلم کرد خرید هارو گذاشتم رو میز و......
ادامه داره....
لطفا لایک و کامنت بزارید شرط نداریم ولی لطفا حمایت کنید 🌟🌿
استایل ا/ت اسلاید دوم برای پیاده روی
سگ ا/ت سلاید سوم


#ارمی#فیک#بی تی اس#جونگ کوک #تهیونگ