بلاخره که باید مال من میشدی ....
بلاخره که باید مال من میشدی ....
#استری_کیدز #سناریو
تازه شروع به کار تو کافه کرده بودی
برای دادن اجاره خونت قطعا نیاز به پول داشتی ..
صاحب کارت آدم بدی نبود خب البته ک زیاد نمیشناختیش ولی میدونستی روت چشم داره
با اینکه خیلی نمیدیدیش ، آخه زیاد نمی اومد
همکارات میگفتن اون کارخونه داره و این کافه فقط براش سرگرمی بود .
ی روز مثل همیشه مشغول آماده کردن سفارش مشتری بودی که چشمت به در خورد
پسری اومد داخل چند باری اونو دیده بودی ..
+ببخشید خانم ..
_امم. سلام .....خیلی خوش اومدید بفرمایید
+ ی امریکانو
_چشم الان براتون میارم
سفارش قبل رو به همکارت سپردی و مشغول اماده کردن سفارشش شدی
_*تو دلت (خب ا.ت نفس عمیق بکش آروم باش حواستو جمع کن )
_ببب.. بفرمایید
*ریخت رو میز
_وااییییییی خاک بر سرم
*صاحب کارت وارد شد
+*دستت رو گرفت و موهات رو کمی کنار زد
عیبی نداره . اتفاق بود . اصلا مهم نیست
÷دستش رو ول کن
+شما؟
÷اینو من باید بپرسم ازت . برا تو ام دارم خانم هوانگ
+ اولا اصن من صاحبشم . دوما حق نداری کاری باش داشته باشی .
÷ا.ت نگفته بود ، دوست پسر داره
+حالا ک میبینی داره
*رو به تو . برو وسایلت رو جمع کن سریع
÷ دست به وسایلت نمیزنی ا.ت * تحدید
+برو ا.ت منتظرم
با ترس به سمت کیفت رفتی اونو برداشتی
*دستت رو گرفت و به سمت ماشینش رفت
+بشین
_ام.. چشم
+میدونم تعجب کردی . اما بلاخره ک باید مال من میشدی
نمیتونستم تحمل کنم که اون تهیون عوضی (صاحبکارت) نزدیکت میشد
من شاید چند بار اومده باشم ب اون کافه ولی خیلی وقته از دور حواسم بهت هست
_امم یعنی میدونستی ..؟ پس حالا کارم چی؟ من پول ندارم ، باید اجاره خونه بدم
اصلا کجا داریم میریم؟ اسمت چیه ؟
*با اومدن دستی به روی لبت به سوالات خاتمه دادی
+هیششش ، ی ذره نفس بگیر توضیح میدم
من هانم ، هان جیسونگ از الانم تو با من زندگی میکنی دیگه نیازی به کار کردن و اجاره و اینجور چیزا نداری
البته برام سوال بود تو این سن کم چرا کار میکنی؟
ادامه در پارت 2
#استری_کیدز #سناریو
تازه شروع به کار تو کافه کرده بودی
برای دادن اجاره خونت قطعا نیاز به پول داشتی ..
صاحب کارت آدم بدی نبود خب البته ک زیاد نمیشناختیش ولی میدونستی روت چشم داره
با اینکه خیلی نمیدیدیش ، آخه زیاد نمی اومد
همکارات میگفتن اون کارخونه داره و این کافه فقط براش سرگرمی بود .
ی روز مثل همیشه مشغول آماده کردن سفارش مشتری بودی که چشمت به در خورد
پسری اومد داخل چند باری اونو دیده بودی ..
+ببخشید خانم ..
_امم. سلام .....خیلی خوش اومدید بفرمایید
+ ی امریکانو
_چشم الان براتون میارم
سفارش قبل رو به همکارت سپردی و مشغول اماده کردن سفارشش شدی
_*تو دلت (خب ا.ت نفس عمیق بکش آروم باش حواستو جمع کن )
_ببب.. بفرمایید
*ریخت رو میز
_وااییییییی خاک بر سرم
*صاحب کارت وارد شد
+*دستت رو گرفت و موهات رو کمی کنار زد
عیبی نداره . اتفاق بود . اصلا مهم نیست
÷دستش رو ول کن
+شما؟
÷اینو من باید بپرسم ازت . برا تو ام دارم خانم هوانگ
+ اولا اصن من صاحبشم . دوما حق نداری کاری باش داشته باشی .
÷ا.ت نگفته بود ، دوست پسر داره
+حالا ک میبینی داره
*رو به تو . برو وسایلت رو جمع کن سریع
÷ دست به وسایلت نمیزنی ا.ت * تحدید
+برو ا.ت منتظرم
با ترس به سمت کیفت رفتی اونو برداشتی
*دستت رو گرفت و به سمت ماشینش رفت
+بشین
_ام.. چشم
+میدونم تعجب کردی . اما بلاخره ک باید مال من میشدی
نمیتونستم تحمل کنم که اون تهیون عوضی (صاحبکارت) نزدیکت میشد
من شاید چند بار اومده باشم ب اون کافه ولی خیلی وقته از دور حواسم بهت هست
_امم یعنی میدونستی ..؟ پس حالا کارم چی؟ من پول ندارم ، باید اجاره خونه بدم
اصلا کجا داریم میریم؟ اسمت چیه ؟
*با اومدن دستی به روی لبت به سوالات خاتمه دادی
+هیششش ، ی ذره نفس بگیر توضیح میدم
من هانم ، هان جیسونگ از الانم تو با من زندگی میکنی دیگه نیازی به کار کردن و اجاره و اینجور چیزا نداری
البته برام سوال بود تو این سن کم چرا کار میکنی؟
ادامه در پارت 2
۳.۹k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.