جهت مخالف
جهت مخالف
پارت ۴۷
ادمین ویو:
سریع دویید بیرون ولی پاش پیچ خورد و هینی کشید
جونگکوک که در سمت اتو باز کرده بود و منتظر بود هول شد و دویید سمت ات
دستاشو دور کمرش حلقه کرد تا نیوفته...
دستاشو روی سینهی جونگکوک گذاشت و بهش خیره شد...
چشمهاش...وقتی غرق نگاه کردن بهشون میشد روح از کالبدش جدا میشد...
و این درمورد دوتاشون درست بود...
جونگکوک خم شد سمت اتو و بوسهایی روی گونش نشوند...وقتی لباهای جونگکوک به گونه ات خورد بدن ات منقبض شد...
هیچ وقت فکر نمیکرد جئون جونگکوک معشوقش بشه(ببخشید؟😐)
روی پاهش وایستاد و با خجالت لباشو روی هم فشار داد
ات:من...من متاسفم... یهویی پام...
کوک:هیسسس مهم نیس چی شد باشه؟ جز کاری که من کرد
با پوزخند شیطونی درو بیشت باز کرد
کوک:حالا بفرمایید تو
ات:اوه ممنون
وقتی به کافه رسیدن جونگکوک نگاهی به ات کرد
ات:چیزی ازم میخوای؟
کوک:از کجا فهمیدی؟
ات:مگه میشه نفهمید خرگوش کوچولو
و به لپ نرم جونگکوک ضربه ی خیلی ارومی زد
کوک:میشه یکی از اون ماسکای داخل داشبورد و اون عینک بقلش رو بدی بهم؟
ات:اوه راس میگیا
داشبوردو باز کرد و عینکو از توش دراورد و ماسکو هم به جونگکوک داد
جونگکوک ماسکشو زد برگشت سمت ات که داشت نگاهش میکرد
کوک:خوبه؟
ات موهای جونگکوک یگم کنار زد
یکم خواست شیطونی کنه پس از روی ماسک بوسهی کوتاهیی رو به جونگکوک داد
کوک:هی قبول نیست
ماسکشو داد پایین و محکم شرو کرد
بعد از چند ثانیه ات دستاشو روی شونه هاش فشرد
جونگکوک ازش جدا شد
ات:خیلی خشن بودیا
جونگکوک که توی این مدت دستای روی کمر ات گذاشته بود، شرو به نوازش کردن کمرش کرد
کوک:خیلی میخواستم ببخشید
ات خنده ایی نخودی کرد
ات:تو یه بانیی که خودت خبر نداری
دستاشو توی موهای جونگکوک فرو برد و یکم بهمشون ریخت
ات:بریم؟
کوک: بریم
پارت ۴۷
ادمین ویو:
سریع دویید بیرون ولی پاش پیچ خورد و هینی کشید
جونگکوک که در سمت اتو باز کرده بود و منتظر بود هول شد و دویید سمت ات
دستاشو دور کمرش حلقه کرد تا نیوفته...
دستاشو روی سینهی جونگکوک گذاشت و بهش خیره شد...
چشمهاش...وقتی غرق نگاه کردن بهشون میشد روح از کالبدش جدا میشد...
و این درمورد دوتاشون درست بود...
جونگکوک خم شد سمت اتو و بوسهایی روی گونش نشوند...وقتی لباهای جونگکوک به گونه ات خورد بدن ات منقبض شد...
هیچ وقت فکر نمیکرد جئون جونگکوک معشوقش بشه(ببخشید؟😐)
روی پاهش وایستاد و با خجالت لباشو روی هم فشار داد
ات:من...من متاسفم... یهویی پام...
کوک:هیسسس مهم نیس چی شد باشه؟ جز کاری که من کرد
با پوزخند شیطونی درو بیشت باز کرد
کوک:حالا بفرمایید تو
ات:اوه ممنون
وقتی به کافه رسیدن جونگکوک نگاهی به ات کرد
ات:چیزی ازم میخوای؟
کوک:از کجا فهمیدی؟
ات:مگه میشه نفهمید خرگوش کوچولو
و به لپ نرم جونگکوک ضربه ی خیلی ارومی زد
کوک:میشه یکی از اون ماسکای داخل داشبورد و اون عینک بقلش رو بدی بهم؟
ات:اوه راس میگیا
داشبوردو باز کرد و عینکو از توش دراورد و ماسکو هم به جونگکوک داد
جونگکوک ماسکشو زد برگشت سمت ات که داشت نگاهش میکرد
کوک:خوبه؟
ات موهای جونگکوک یگم کنار زد
یکم خواست شیطونی کنه پس از روی ماسک بوسهی کوتاهیی رو به جونگکوک داد
کوک:هی قبول نیست
ماسکشو داد پایین و محکم شرو کرد
بعد از چند ثانیه ات دستاشو روی شونه هاش فشرد
جونگکوک ازش جدا شد
ات:خیلی خشن بودیا
جونگکوک که توی این مدت دستای روی کمر ات گذاشته بود، شرو به نوازش کردن کمرش کرد
کوک:خیلی میخواستم ببخشید
ات خنده ایی نخودی کرد
ات:تو یه بانیی که خودت خبر نداری
دستاشو توی موهای جونگکوک فرو برد و یکم بهمشون ریخت
ات:بریم؟
کوک: بریم
۵.۴k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.