باران خونP5 S2
ا/ت: باشه ولی من چجوری بهت اعتماد کنم؟
کامگ جون: من قدرتام رو پیش تو میزارم میدونی که بدون اونا هیچ کاری نمیتونم بکنم
ا/ت: باشه
نامجون: باشه و چی؟ دیوونه شدی ا/ت؟
ا/ت: نه حالمم خیلی خوبه فقط به اون بیشتر از تو اعتماد دارم باورم نمیشه کل زندگیم داشتی بهم دوروغ میگفتی
نامجون: گفتم که متاسفم
ا/ت: الان متاسف بودن تو به چه درده من میخوره وقتی کرم خودتو ریختی؟
کانگ جون: ببین نامجون در اینده معلوم نیست این بچه قراره جزوه شیاطین باشه یا انسان ها پس بهتره تا 5 سالگی کنارش بمونم من یه محافظم کارم محافظت از انسان هاییه که با شیاطین سرو کار دارن مثل ا/ت ولی الان دیگه شما دوتا ازدواج کردین و یه بچه داریم معلوم نیست این بچه خون چه ژنی توی تنشه با من راه بیا وگرنه مچبوریم برت گردونیم دنیایی که برات مثله جهنمه یادت که نرفته؟
نامجون: نه یادمه
ا/ت: اگه یادته خفه شو
نامجون:این چه مدل حرف زدنه من 116 سال ازت بزرگ ترم ها
ا/ت:مدل خوبیه برای ادم نفهمی مثل تو
نامجون: وای چقدر تو اصکی میری
کانگ جون: دعوا نکنین{داد} من فقط میخواستم واقعیت رو بگم چون بهم الهام شده بود
نامجون: حالا که انجام دادی گمشو از خونم بیرون
کانگ جون: چرا اینطور حرف میزنی باهام!
نامجون: برو
ا/ت: ساکت باشین{داد} من میخوام کانگ جون پیش پسرم باشه هیچ چیزی هم در عوضش نمیخوام فقط قول بده بعد از تولد 5 سالگیش بری
کانگ جون : باشه میرم
ا/ت: ممنونم ازت نامجون تو هم اروم باش این اشکالی نداره که دیگه از این به بعد خیالمون راحته که پسرمون اسیب نمیبینه
نامجون: اون موقعی که از در وارد شد داشت منو خفه میکرد الان از سمت اونی؟
کانگ جون: تغییر رنگ چشم خیلی چیز هارو عوض میکنه و چشم قرمز با بنفش فرق میکنه
نامجون: نمیخوای بری
کانگ جون: برین بیرون همگی ماموریت ما به پایان رسید
کامگ جون: من قدرتام رو پیش تو میزارم میدونی که بدون اونا هیچ کاری نمیتونم بکنم
ا/ت: باشه
نامجون: باشه و چی؟ دیوونه شدی ا/ت؟
ا/ت: نه حالمم خیلی خوبه فقط به اون بیشتر از تو اعتماد دارم باورم نمیشه کل زندگیم داشتی بهم دوروغ میگفتی
نامجون: گفتم که متاسفم
ا/ت: الان متاسف بودن تو به چه درده من میخوره وقتی کرم خودتو ریختی؟
کانگ جون: ببین نامجون در اینده معلوم نیست این بچه قراره جزوه شیاطین باشه یا انسان ها پس بهتره تا 5 سالگی کنارش بمونم من یه محافظم کارم محافظت از انسان هاییه که با شیاطین سرو کار دارن مثل ا/ت ولی الان دیگه شما دوتا ازدواج کردین و یه بچه داریم معلوم نیست این بچه خون چه ژنی توی تنشه با من راه بیا وگرنه مچبوریم برت گردونیم دنیایی که برات مثله جهنمه یادت که نرفته؟
نامجون: نه یادمه
ا/ت: اگه یادته خفه شو
نامجون:این چه مدل حرف زدنه من 116 سال ازت بزرگ ترم ها
ا/ت:مدل خوبیه برای ادم نفهمی مثل تو
نامجون: وای چقدر تو اصکی میری
کانگ جون: دعوا نکنین{داد} من فقط میخواستم واقعیت رو بگم چون بهم الهام شده بود
نامجون: حالا که انجام دادی گمشو از خونم بیرون
کانگ جون: چرا اینطور حرف میزنی باهام!
نامجون: برو
ا/ت: ساکت باشین{داد} من میخوام کانگ جون پیش پسرم باشه هیچ چیزی هم در عوضش نمیخوام فقط قول بده بعد از تولد 5 سالگیش بری
کانگ جون : باشه میرم
ا/ت: ممنونم ازت نامجون تو هم اروم باش این اشکالی نداره که دیگه از این به بعد خیالمون راحته که پسرمون اسیب نمیبینه
نامجون: اون موقعی که از در وارد شد داشت منو خفه میکرد الان از سمت اونی؟
کانگ جون: تغییر رنگ چشم خیلی چیز هارو عوض میکنه و چشم قرمز با بنفش فرق میکنه
نامجون: نمیخوای بری
کانگ جون: برین بیرون همگی ماموریت ما به پایان رسید
۳۸۵
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.