پارت۳
ویو یونگی
که یهو...... جیمین در و باز کرد و اومد داخل اتاق کارم ..... و روبه روم نشست
جیمین:داری فکر میکنی چطوری دختره رو .. آدم کنی نه
-اره میخوام تا جای که میتونم .....شکنجه اش بدم
جیمین:دختر بیچاره رو ول کن حالا چون بهت گفته پیرمرد انقدر بزرگش کردی
-از کجا میدونی دختره
جیمین: منظورت چیه
-همه ی دخترای که توی بار کار میکنن هرز..ه ان یادت رفته
جیمین:ولی بهش نمیخوره
-الان داری میگی من اشتباه میکنم
جیمین:نمیگم چون ممکنه حق با تو باشه
-..............
جیمین:من این نگاه و میشناسم نکنه میخوای
-خو خودش که دختر نیست پس
جیمین:ببین بس کن یکم اون مغز منحر...ف ات و جمع کن
-باشه بابا تو هم
جیمین:ببین کاری نمیکنی
-باشه ولی یکم شکنجه که چیزی نیست
جیمین:من هر چی هم بگم تو که آدم نمیشی منم دیگه برم
-باشه
جیمین از اتاق رفت..... بیرون منم به چند تا از آدم هام گفتم برن .........اون دختره رو امشب برام بیارم ...
ویو ا.ت
با صدا زدن جیا بلند شدم
+بیدارم بیدارم برو بیرون میخوام بخوابم
جیا: برم بیرون میخوای بخوابی
+چیز منظورم این بود که آماده میشم میام بیرون تو زودتر برو
جیا:دیر نکنی هااااااا میکشمت
+به روی چشم اجوما
جیا: گمشو دختره ی........
+بی ادب اینجا بچه نشسته هااا
جیا:الان بچه توی
+اله
جیا: ........
جیا : زود بیا هااا
+باشه
رفت بیرون منم لباسم و پوشیدم امروز چون رنگ و روم پریده بود یکم آرایش کردم و از خونه خارج شدم داشتم راه میرفتم که دستمالی روی صورتم گذاشته شد و ................
با سر درد زیادی بیدار شدم توی یه اتاق تاریک روی تخت بودم....... یکم بلند شدم که با صدای کسی .... پشت سرم موهای بدنم ..... سیخ شد
-کجا عروسک
+...............
ادامه دارد
شرطا
۹ تا لایک
۱۱ تا کامنت
که یهو...... جیمین در و باز کرد و اومد داخل اتاق کارم ..... و روبه روم نشست
جیمین:داری فکر میکنی چطوری دختره رو .. آدم کنی نه
-اره میخوام تا جای که میتونم .....شکنجه اش بدم
جیمین:دختر بیچاره رو ول کن حالا چون بهت گفته پیرمرد انقدر بزرگش کردی
-از کجا میدونی دختره
جیمین: منظورت چیه
-همه ی دخترای که توی بار کار میکنن هرز..ه ان یادت رفته
جیمین:ولی بهش نمیخوره
-الان داری میگی من اشتباه میکنم
جیمین:نمیگم چون ممکنه حق با تو باشه
-..............
جیمین:من این نگاه و میشناسم نکنه میخوای
-خو خودش که دختر نیست پس
جیمین:ببین بس کن یکم اون مغز منحر...ف ات و جمع کن
-باشه بابا تو هم
جیمین:ببین کاری نمیکنی
-باشه ولی یکم شکنجه که چیزی نیست
جیمین:من هر چی هم بگم تو که آدم نمیشی منم دیگه برم
-باشه
جیمین از اتاق رفت..... بیرون منم به چند تا از آدم هام گفتم برن .........اون دختره رو امشب برام بیارم ...
ویو ا.ت
با صدا زدن جیا بلند شدم
+بیدارم بیدارم برو بیرون میخوام بخوابم
جیا: برم بیرون میخوای بخوابی
+چیز منظورم این بود که آماده میشم میام بیرون تو زودتر برو
جیا:دیر نکنی هااااااا میکشمت
+به روی چشم اجوما
جیا: گمشو دختره ی........
+بی ادب اینجا بچه نشسته هااا
جیا:الان بچه توی
+اله
جیا: ........
جیا : زود بیا هااا
+باشه
رفت بیرون منم لباسم و پوشیدم امروز چون رنگ و روم پریده بود یکم آرایش کردم و از خونه خارج شدم داشتم راه میرفتم که دستمالی روی صورتم گذاشته شد و ................
با سر درد زیادی بیدار شدم توی یه اتاق تاریک روی تخت بودم....... یکم بلند شدم که با صدای کسی .... پشت سرم موهای بدنم ..... سیخ شد
-کجا عروسک
+...............
ادامه دارد
شرطا
۹ تا لایک
۱۱ تا کامنت
۴۸۸
۰۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.