part 12 وقتی عاشق پسر عموت شدی
part 12 وقتی عاشق پسر عموت شدی
part 12
رسیدم دم خونه از ماشین پیاده شدم رفتم در خونه رو زدم در رو باز رفتم تو که بابام گفت
ب.ل: کجا بودی دخترم
+بیرون پیشه لیا بودم
ب.ل: آهان میدونی که ساعت 8 قرار بریم
+آره میدونم من برم حاضر شم
ب.ل: اوکی دخترم برو
رفتم تو اتاقم رفتم یه دوش 5 مینی گرفتم اومدم بیرون یه لباس سیاه مجلسی برداشتم پوشیدم نشتم یکم آرایش کردم که کارم تموم شد ساعت رو دیدم ساعت 7:40 رفتم پایین دیدم مامانم و بابا دارن میرن بیرون پس سریع رفتم پایین که یکی جلوم ظاهر شد
+چی
=این چی لباسی پوشیدی؟
+لباسه دیگه گیرنده
=نه نمیری باید لباستو عوض کنی
+به تو چه برو کنار
کوک رفت کنار من سریع رفتم نشتم تو ماشین که کوک هم اومد که بعد چند مین رسیدیم خونه عموم پیاده شدیم رفتیم داخل که به طرف عموینام رفتیم
ب.ت: سلام دادش خوش اومدین
ب.ل: مرسی
داشتن باهم حرف می زدن کوک داشت با دخترا لاس میزد دنبال ته می گشتم که دیدم داره با یه دختر حرف میزنه می خواستم برم پیشش که گفت حتما دوست دخترش رفتم از عمارت بیرون نشتم یه جا که دستی رو شونم احساس کردم
(ویو ته)
بابام قرار بود بخاطر شریک شدن با عموم جشن بگیرن من ذوق داشتم واسه اینکه دوباره لونا رو میبینم جشن شروع شده بود دنبال لونا بودم که اون دختر لارا از خیلی بدم میاد اومد طرفم
لارا: سلام ته
_سلام(سرد)
part 12
رسیدم دم خونه از ماشین پیاده شدم رفتم در خونه رو زدم در رو باز رفتم تو که بابام گفت
ب.ل: کجا بودی دخترم
+بیرون پیشه لیا بودم
ب.ل: آهان میدونی که ساعت 8 قرار بریم
+آره میدونم من برم حاضر شم
ب.ل: اوکی دخترم برو
رفتم تو اتاقم رفتم یه دوش 5 مینی گرفتم اومدم بیرون یه لباس سیاه مجلسی برداشتم پوشیدم نشتم یکم آرایش کردم که کارم تموم شد ساعت رو دیدم ساعت 7:40 رفتم پایین دیدم مامانم و بابا دارن میرن بیرون پس سریع رفتم پایین که یکی جلوم ظاهر شد
+چی
=این چی لباسی پوشیدی؟
+لباسه دیگه گیرنده
=نه نمیری باید لباستو عوض کنی
+به تو چه برو کنار
کوک رفت کنار من سریع رفتم نشتم تو ماشین که کوک هم اومد که بعد چند مین رسیدیم خونه عموم پیاده شدیم رفتیم داخل که به طرف عموینام رفتیم
ب.ت: سلام دادش خوش اومدین
ب.ل: مرسی
داشتن باهم حرف می زدن کوک داشت با دخترا لاس میزد دنبال ته می گشتم که دیدم داره با یه دختر حرف میزنه می خواستم برم پیشش که گفت حتما دوست دخترش رفتم از عمارت بیرون نشتم یه جا که دستی رو شونم احساس کردم
(ویو ته)
بابام قرار بود بخاطر شریک شدن با عموم جشن بگیرن من ذوق داشتم واسه اینکه دوباره لونا رو میبینم جشن شروع شده بود دنبال لونا بودم که اون دختر لارا از خیلی بدم میاد اومد طرفم
لارا: سلام ته
_سلام(سرد)
۱۳.۸k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.