اندوه بزرگ ۵
فقط اون کیف پولتو بده به من دخترخوب ...
مهرناز گفت نکنه پول لازم داری گفتم من نه اماتو چرا اون پایینو نگاه کن ...
مهرنازگفت وااااااای کی رسید ؟
گفتم تاتو بیایی بندکفشتو ببندی رسیدفقط زود باش معطل نشه خوب نیست وقتی رسیدیم لوس بازی مهرناز شروع شد...واااای اقای اریا قبول نیست
من بندکفشم باز بود ...
گفتم راست میگه اگه بندکفشش باز نباشه اصلا نمیشه نگهش داشت ...
اقای جمشیداریا مرد بسیار بزرگوار ودوست داشتنی هستن بخصوص که در اون موقع در عالی ترین فیزیک جسمی وروحی ودر اوج بودن قبل ازاین مابرسیم پول بستنی هارو حساب کرده بودن وبعداز چنددقیقه ازماخداحافظی کردن ورفتن ...
اونروز خیلی جاها رفتیم و خیلی کارهاکردیم که همش باب میل مهرنازبودالبته منم راضی بودم ساعت نزدیک ۶عصربودومهررناز انگار دلش نمیخواست برگرده مدام میگفت افشار بیا ازهمینجافرار کنیم منم میگفتم برای فرار؟اونم میگفت ای بابا ااا خوب مثلا مثل فیلمهادیگه منم میگفتم چقدر بهت گفتم قرثهاتم بیارعزیزم تا اینو میگفتم لجش در میومد دنبالم میکرد وواقعا جیغ میکشید اصلا انگارهیچکسی مارو نگاه نمیکنه منم برای اینکه جیغ نزنه میگفتم بابا قرصهارو بیاری برای من من من من...اصلا یادش رفته بود تولدشه کم کم راه افتادیم بسمت پایین معلوم بود بهش خوش گذشته خسته بود اما بروز نمیداد یه اخلاق بد مهرناز این بود که همه چیرو باگفتن مثل اروپا تمام میکرد خیلی علاقه داشت ومدام میگفت اگه بریم اروپا فلان .....وقتی رفتیم اروپا.........
منم میگفتم منکه ازاینجاتکون نمیخورم
اون میگفت اونجابرای توکه هنرمندی عالیه میگفتم نخیر نمیدونم چرا اینقدر بدم میومد ازرفتن به اروپا.
خیلی زود رسیدیم به پشت در خونه فاصله کمی داشتیم بادربند وماشینی که سوارمیشدیم یه فورد مستنگ ابی رنگ وخیلی عالی بودکه انگارهمین الان ازکمپانی اومده ،ازماشین که پیاده شدیم مهرناز گفت واای توروخدا یکی منو ببره تو اطاقم خیلی خسته ام ...گفتم غیراز من و مش قاسم که کسی نیست تااومدحرف بزنه جلو دهنشوگرفتم چون فهمیدم الانه که به پیرمرد بیچاره توهین کنه گفتم یه وقت چیزی نگی ها گفت پس بغلم کن گفتم اخه من جلومادرت اینا خجالت میکشم گفت خواهش میکنم...
دیدم چاره ای ندارم بغلش کردم یه دستم زیرکتفهاش واون یکی دستمم زیر ران هاش اونم زود دستشو حلقه کرد تو گردنم وقتی اومدیم وارد پذیرایی بشیم گفت افشار!!!سرمو اوردم پایین گفتم بله یهو لبهاشوگذاشت روی لبهام و.......
مهرناز گفت نکنه پول لازم داری گفتم من نه اماتو چرا اون پایینو نگاه کن ...
مهرنازگفت وااااااای کی رسید ؟
گفتم تاتو بیایی بندکفشتو ببندی رسیدفقط زود باش معطل نشه خوب نیست وقتی رسیدیم لوس بازی مهرناز شروع شد...واااای اقای اریا قبول نیست
من بندکفشم باز بود ...
گفتم راست میگه اگه بندکفشش باز نباشه اصلا نمیشه نگهش داشت ...
اقای جمشیداریا مرد بسیار بزرگوار ودوست داشتنی هستن بخصوص که در اون موقع در عالی ترین فیزیک جسمی وروحی ودر اوج بودن قبل ازاین مابرسیم پول بستنی هارو حساب کرده بودن وبعداز چنددقیقه ازماخداحافظی کردن ورفتن ...
اونروز خیلی جاها رفتیم و خیلی کارهاکردیم که همش باب میل مهرنازبودالبته منم راضی بودم ساعت نزدیک ۶عصربودومهررناز انگار دلش نمیخواست برگرده مدام میگفت افشار بیا ازهمینجافرار کنیم منم میگفتم برای فرار؟اونم میگفت ای بابا ااا خوب مثلا مثل فیلمهادیگه منم میگفتم چقدر بهت گفتم قرثهاتم بیارعزیزم تا اینو میگفتم لجش در میومد دنبالم میکرد وواقعا جیغ میکشید اصلا انگارهیچکسی مارو نگاه نمیکنه منم برای اینکه جیغ نزنه میگفتم بابا قرصهارو بیاری برای من من من من...اصلا یادش رفته بود تولدشه کم کم راه افتادیم بسمت پایین معلوم بود بهش خوش گذشته خسته بود اما بروز نمیداد یه اخلاق بد مهرناز این بود که همه چیرو باگفتن مثل اروپا تمام میکرد خیلی علاقه داشت ومدام میگفت اگه بریم اروپا فلان .....وقتی رفتیم اروپا.........
منم میگفتم منکه ازاینجاتکون نمیخورم
اون میگفت اونجابرای توکه هنرمندی عالیه میگفتم نخیر نمیدونم چرا اینقدر بدم میومد ازرفتن به اروپا.
خیلی زود رسیدیم به پشت در خونه فاصله کمی داشتیم بادربند وماشینی که سوارمیشدیم یه فورد مستنگ ابی رنگ وخیلی عالی بودکه انگارهمین الان ازکمپانی اومده ،ازماشین که پیاده شدیم مهرناز گفت واای توروخدا یکی منو ببره تو اطاقم خیلی خسته ام ...گفتم غیراز من و مش قاسم که کسی نیست تااومدحرف بزنه جلو دهنشوگرفتم چون فهمیدم الانه که به پیرمرد بیچاره توهین کنه گفتم یه وقت چیزی نگی ها گفت پس بغلم کن گفتم اخه من جلومادرت اینا خجالت میکشم گفت خواهش میکنم...
دیدم چاره ای ندارم بغلش کردم یه دستم زیرکتفهاش واون یکی دستمم زیر ران هاش اونم زود دستشو حلقه کرد تو گردنم وقتی اومدیم وارد پذیرایی بشیم گفت افشار!!!سرمو اوردم پایین گفتم بله یهو لبهاشوگذاشت روی لبهام و.......
۱.۳k
۱۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.