P3
Jk: ( رسیدیم مرکز تفریح من با تهیونگ هم اتاقی بودم رفتم توی اتاق بعد از منم تهیونگ آمد )
T: من میخوام بخوابم زیاد سر صدا نکن لطفا ( تی شرا و شلوارم سیاهمو پوشیدم و رو طبقه دوم تخت خوابیدم )
Jk: باشه ( منم رفتم روی تخت و رفتم روی تخت دراز کشیدم )
T: ( بعد از چند دقیقه ) بیداری کوک ؟
Jk: اره چطور ؟
T: ( اومدم پایین و کنارت نشستم ) خسته شدم
Jk: منم . حوصلم سر رفته .
T: چسبوندمت به خودم و به اون صورت مظلومش خیره شدم )
Jk: کنترلم رو از دست دادم و لبم رو گذاشتم روی لبش )
T: ( روش خیمه زدم و لباشو محکم میک زدم )
Jk: ( دستم رو گذاشتم درو گردنش و محکم گرفتم )
T: ( آرام ازش جدا شدم ) چرا آنقدر مظلومی ؟ بانی من قبول میکنی که باهام باشی ؟
Jk: ( با ذوق گفتم ) اوم قبول میکنم
T: ( لبخند زدم و محکم بوسیدمش )
Jk: ( دستم رو گذاشتم روی گردنش و شروع به میک زدنشون کردم )
T: ( بعد از ۲ دقیقه ازت جدا شدم ) پس مواظب خودت و کارات باش چون حواسم بهت هست فهمیدی ؟ ( ازت روت ببند شدم و کام رو برداشتم و پوشیدم )
Jk: کجای میری ؟
T: دارم میرم به بقیه سر بزنم .
Jk: میشه منم باهات بیام .
T: اره میتونی بیبی
Jk: ( همراهش رفتم به همه بچه سر زد )
T: رفتیم سمت کافه نزدیک اونجا یه قهوه سفارش دادم )
Jk: ( رفتیم کافه شیر موز سفارش دادم حالم خوب نبود همیشه میام جنگل این طوری میشم )
T: کوک حالت خوبه ؟
Jk: ا… ر. ه چطور ؟
T: صدات یه چیز دیگ میگه .
Jk: چیزه خاصی نیست
T: اوهوم ( از چشماش مشخص بود خوب نیست ) من یکم کار دارم برو پیش بچه ها تنها نشین خوب نیست
T: من میخوام بخوابم زیاد سر صدا نکن لطفا ( تی شرا و شلوارم سیاهمو پوشیدم و رو طبقه دوم تخت خوابیدم )
Jk: باشه ( منم رفتم روی تخت و رفتم روی تخت دراز کشیدم )
T: ( بعد از چند دقیقه ) بیداری کوک ؟
Jk: اره چطور ؟
T: ( اومدم پایین و کنارت نشستم ) خسته شدم
Jk: منم . حوصلم سر رفته .
T: چسبوندمت به خودم و به اون صورت مظلومش خیره شدم )
Jk: کنترلم رو از دست دادم و لبم رو گذاشتم روی لبش )
T: ( روش خیمه زدم و لباشو محکم میک زدم )
Jk: ( دستم رو گذاشتم درو گردنش و محکم گرفتم )
T: ( آرام ازش جدا شدم ) چرا آنقدر مظلومی ؟ بانی من قبول میکنی که باهام باشی ؟
Jk: ( با ذوق گفتم ) اوم قبول میکنم
T: ( لبخند زدم و محکم بوسیدمش )
Jk: ( دستم رو گذاشتم روی گردنش و شروع به میک زدنشون کردم )
T: ( بعد از ۲ دقیقه ازت جدا شدم ) پس مواظب خودت و کارات باش چون حواسم بهت هست فهمیدی ؟ ( ازت روت ببند شدم و کام رو برداشتم و پوشیدم )
Jk: کجای میری ؟
T: دارم میرم به بقیه سر بزنم .
Jk: میشه منم باهات بیام .
T: اره میتونی بیبی
Jk: ( همراهش رفتم به همه بچه سر زد )
T: رفتیم سمت کافه نزدیک اونجا یه قهوه سفارش دادم )
Jk: ( رفتیم کافه شیر موز سفارش دادم حالم خوب نبود همیشه میام جنگل این طوری میشم )
T: کوک حالت خوبه ؟
Jk: ا… ر. ه چطور ؟
T: صدات یه چیز دیگ میگه .
Jk: چیزه خاصی نیست
T: اوهوم ( از چشماش مشخص بود خوب نیست ) من یکم کار دارم برو پیش بچه ها تنها نشین خوب نیست
۳.۶k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.