یک روز غیر عادی
علامت یونا ؛
علامت جونگکوک _
علامت بقیه "
علامت کای ^
علامت یونهی &
پارت⁶
............ سر میزم نشستم سرگرم کارم بودم که یهو یکی از ناکجا اباد پیداش شد و محکم دسشو کوبید رو میز منم شیش متر پریدم هوا
؛؛ یا خدا ... چه خبره چیشده
"" تووو دیشب کجا بودی هااا
؛؛ ببخشید؟
"" گفتم تو دیشب کدوم گ و ری بودی هااا جواب بده
؛؛ شما کی هستین که باید بهش حساب پس بدم (یکم بلند)
"" من همسر اینده کسیم که دیشب تورو تا خونه رسوندد(جیغغ)
الان چی بگم به این اسگل خدایااا
"" چرا لال شدی جواب بده دیگه
؛؛ درست صحبت کنید این چه طرز حرف زدنهههه
_ چه خبره اینجا شرکتو گذاشتین رو سرتون
؛؛ میشه لطفا همسرتونو جم کنید !!
"" میزنم لهت میکنماااا درست صحبت کن با من
_ یون هی درست صحب کن با کارمند من بیا تو اتاق حرف میزنیم
خلاصه به زور کشوندش تو اتاق دختره دیوانه به بقیه کارم ادامه دادم کارم تموم شد نشسته بودم همینجوری با وسایلم ور میرفتم که دوباره سروکلش پیدا شد با قیافه اویزون رفت بیرون فک کنم حالشو گرفت اخیشش جونگکوک دستت طلااا یه لبخند زدم و خواستم برم یه قهوه بگیرم که یکی دستمو کشید و برد تو اتاق خودش
؛؛ چیکار میکنیدد شما کی هستین کمکک
"" بابا یه لحظه ساکت شو نخواستم بخورمت که
؛؛ قودااا بگو کی هستی وگرنه میزنم لهت میکنم
ژست این کاراته بازارو گرفتم
"" یا خود خدا بابا کاریت ندارم فق میخوام یکم ازت سوال بپرسم همین
؛؛(مشکوک) .... باشه بپرس
"" بشین خو
نشستم شرو کرد حرف زدن
"" تو از کی اینجا کار میکنی
؛؛ امروز سومین روزمه
"" اوهوم ... میشه گاهی باهم بریم واسه ناهار؟
؛؛ نکنه میخوای چیز خورم کنی هااا؟
"" ای نه بابا توهم که اصلا اعتماد نمیکنی
؛؛ تازه چند دقیقه هست که باهات اشنا شدم .... اسمت چیه؟
"" کای و تو؟
؛؛ یونا
"" خوشوقتم
؛؛ همچنین
"" بریم واسه ناهار
؛؛ اخخ اره خیلی گرسنمه
رفتیم باهم ناهار خوردیم و کلی حرف زدیم قرار شد شب بریم مهمونی که اقایه جونگکوک ترتیب داده بود کای ساعت ۶ میاد دنبالم هیجان زده ام .... بعد از کار رفتم خونه دوش گرفتم و موهامو درست کردم ارایش ساده کردم و رفتم لباسمو پوشیدم یکم نشستم تا بیاد ............. رسیدیم واوووو چه خفنه اینجا با کای کلی خوش گذروندم که رئیسم دیدم اونجا با اون دختره دیوانه نشسته بود از دست این بشر خوبه عقلشو از دست نداده والا
(جونگکوک )
دیگه جونم به لبم رسیده از صب داشت غر میزد من چه گناهی کردم گیر این افتادم چشمم خورد به یونا اخه ببینش چه ارومه بعد اینو نگا خدا شانس بده همیتجکر چشمم بهش بود که باز یونهی شرو کرد
علامت جونگکوک _
علامت بقیه "
علامت کای ^
علامت یونهی &
پارت⁶
............ سر میزم نشستم سرگرم کارم بودم که یهو یکی از ناکجا اباد پیداش شد و محکم دسشو کوبید رو میز منم شیش متر پریدم هوا
؛؛ یا خدا ... چه خبره چیشده
"" تووو دیشب کجا بودی هااا
؛؛ ببخشید؟
"" گفتم تو دیشب کدوم گ و ری بودی هااا جواب بده
؛؛ شما کی هستین که باید بهش حساب پس بدم (یکم بلند)
"" من همسر اینده کسیم که دیشب تورو تا خونه رسوندد(جیغغ)
الان چی بگم به این اسگل خدایااا
"" چرا لال شدی جواب بده دیگه
؛؛ درست صحبت کنید این چه طرز حرف زدنهههه
_ چه خبره اینجا شرکتو گذاشتین رو سرتون
؛؛ میشه لطفا همسرتونو جم کنید !!
"" میزنم لهت میکنماااا درست صحبت کن با من
_ یون هی درست صحب کن با کارمند من بیا تو اتاق حرف میزنیم
خلاصه به زور کشوندش تو اتاق دختره دیوانه به بقیه کارم ادامه دادم کارم تموم شد نشسته بودم همینجوری با وسایلم ور میرفتم که دوباره سروکلش پیدا شد با قیافه اویزون رفت بیرون فک کنم حالشو گرفت اخیشش جونگکوک دستت طلااا یه لبخند زدم و خواستم برم یه قهوه بگیرم که یکی دستمو کشید و برد تو اتاق خودش
؛؛ چیکار میکنیدد شما کی هستین کمکک
"" بابا یه لحظه ساکت شو نخواستم بخورمت که
؛؛ قودااا بگو کی هستی وگرنه میزنم لهت میکنم
ژست این کاراته بازارو گرفتم
"" یا خود خدا بابا کاریت ندارم فق میخوام یکم ازت سوال بپرسم همین
؛؛(مشکوک) .... باشه بپرس
"" بشین خو
نشستم شرو کرد حرف زدن
"" تو از کی اینجا کار میکنی
؛؛ امروز سومین روزمه
"" اوهوم ... میشه گاهی باهم بریم واسه ناهار؟
؛؛ نکنه میخوای چیز خورم کنی هااا؟
"" ای نه بابا توهم که اصلا اعتماد نمیکنی
؛؛ تازه چند دقیقه هست که باهات اشنا شدم .... اسمت چیه؟
"" کای و تو؟
؛؛ یونا
"" خوشوقتم
؛؛ همچنین
"" بریم واسه ناهار
؛؛ اخخ اره خیلی گرسنمه
رفتیم باهم ناهار خوردیم و کلی حرف زدیم قرار شد شب بریم مهمونی که اقایه جونگکوک ترتیب داده بود کای ساعت ۶ میاد دنبالم هیجان زده ام .... بعد از کار رفتم خونه دوش گرفتم و موهامو درست کردم ارایش ساده کردم و رفتم لباسمو پوشیدم یکم نشستم تا بیاد ............. رسیدیم واوووو چه خفنه اینجا با کای کلی خوش گذروندم که رئیسم دیدم اونجا با اون دختره دیوانه نشسته بود از دست این بشر خوبه عقلشو از دست نداده والا
(جونگکوک )
دیگه جونم به لبم رسیده از صب داشت غر میزد من چه گناهی کردم گیر این افتادم چشمم خورد به یونا اخه ببینش چه ارومه بعد اینو نگا خدا شانس بده همیتجکر چشمم بهش بود که باز یونهی شرو کرد
۱۴.۴k
۰۱ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.