𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟕
چشم غره ای بهم رفت و سکوت کرد. سرم روی قلبش بود و صدای ضربان قلبش رو هم میشنیدم داشتم از اون لحظه رویایی لذت می بردم.... سرم رو بیشتر کردم تو سینش
ته :واقعا فکر کردی اینقدر ازت متنفرم؟ چیزی جواب ندادی و اون ادامه داد
ته :می دونم رفتار زننده ای بود تو برخورد اول و کاری کرد که واقعا ازش پشیمونم و ای کاش ازت اجازه می گرفتم..... من فکر کردم شاید تو هم مثل اون دختر های کنه که فقط به خاطر پول و قیافه به آدم می چسبنی اما تو فرق داری..... ببخشید که ایندت رو خراب کردم..... (مکثی کرد گفت ) نمی خوای چیزی بگی؟ همونطور که سرم رو سینش بود و چشمام بسته بود سرم رو به نشانه (نه) تکون دادم
نفسای داغش رو صورتم پخش میشد و صدای ضربان قلبش ... همه چی دست به دست هم داده بودن تا من رو دیوونه کنن.... یه دفعه با احساس گرمای لبش ضربان قلبم بالا رفت و یقه اش رو تو دستم مچاله کردم و بی حرکت موندم که مک محکمی به لب پایینم زد و ازم و جدا شد... سرم رو تو سینش مخفی کردم که خنده کوتاهی کرد
ته = عاااااا بلدی خجالت هم بکشی؟
ات :ياااااا تمومش کن تا نکشتمت..... هوا كاملا تاریک شده بود و حیاط با چراغ های سفید روشن شده بود.....
بازم خندید و روی موهام بوسه ای زد و گفت ..... ته :بریم خونه دیگه......
تک تک حرفاش و کاراش شکه ام میکرد انگار یه تهیونگ دیگه بود.......
باشه ای گفتم و خواستم بلند شم که خودش بغلم کرد و بلند شد از خجالت همون طور سرمو رو سینش گذاشته بودم.... رفت سمت پله ها و رفتیم تو اتاق مشترکمون و من رو گذاشت رو تخت
ات: یا من رو چرا آوردی اینجا
ته: برو لباس زیر بپوش
ات: کر که نیستی
داشت میرفت سمت سرویس که برگشت رو ب هم
ته :باز بهت رو دادم
ات :خب لباس ندارم اینجا لباسام تو اتاق خودمه...
ته :اتاق خودت ؟؟؟؟
ات: اره همین اتاق بقليه؟؟
ته :چییییییی مگه اتاقت رو جدا کردی؟؟؟ ات :اره مگه نمی دونستی؟؟
عصبی دستی توی موهاش کشید و با صدای تقریبا بلندی گفت
ته :معنیبی این کارت چیه؟؟
ات :(اخمی کردی و با تن صدایی مثل خودش گفتی) صدات و بیار پایین یه طوری حرف می زنی انگار خود آقا هیچ خطایی نکرده تازشم من و تو که هیچ علاقه ای به دیدن ریخت هم همدیگه نداریم پس چرا اینقدر عصبانی میشی سره همچین موضوع ای؟
ته: ات تمومش کن تو مال منی چه به خواسته خودت چه به اجبار تو مال منی این رو توی گوشت فروو کن... تو حق نداری بدون اجازه من بی خبر کاریو انجام بدى .. من هر کاری دلم بخواد میکنم و تو حق نداری از دستوراتم سر پیچی کنی.... منکه یکسال تمام گورو گم کرده بودم که راحت باشی پس چه مرگته؟
ات:( مثل خودش داد زدی) صدا تو گفتم بیار پایین ..... می موندم تو این اتاق زهرماری که چی بشه.....
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟕
چشم غره ای بهم رفت و سکوت کرد. سرم روی قلبش بود و صدای ضربان قلبش رو هم میشنیدم داشتم از اون لحظه رویایی لذت می بردم.... سرم رو بیشتر کردم تو سینش
ته :واقعا فکر کردی اینقدر ازت متنفرم؟ چیزی جواب ندادی و اون ادامه داد
ته :می دونم رفتار زننده ای بود تو برخورد اول و کاری کرد که واقعا ازش پشیمونم و ای کاش ازت اجازه می گرفتم..... من فکر کردم شاید تو هم مثل اون دختر های کنه که فقط به خاطر پول و قیافه به آدم می چسبنی اما تو فرق داری..... ببخشید که ایندت رو خراب کردم..... (مکثی کرد گفت ) نمی خوای چیزی بگی؟ همونطور که سرم رو سینش بود و چشمام بسته بود سرم رو به نشانه (نه) تکون دادم
نفسای داغش رو صورتم پخش میشد و صدای ضربان قلبش ... همه چی دست به دست هم داده بودن تا من رو دیوونه کنن.... یه دفعه با احساس گرمای لبش ضربان قلبم بالا رفت و یقه اش رو تو دستم مچاله کردم و بی حرکت موندم که مک محکمی به لب پایینم زد و ازم و جدا شد... سرم رو تو سینش مخفی کردم که خنده کوتاهی کرد
ته = عاااااا بلدی خجالت هم بکشی؟
ات :ياااااا تمومش کن تا نکشتمت..... هوا كاملا تاریک شده بود و حیاط با چراغ های سفید روشن شده بود.....
بازم خندید و روی موهام بوسه ای زد و گفت ..... ته :بریم خونه دیگه......
تک تک حرفاش و کاراش شکه ام میکرد انگار یه تهیونگ دیگه بود.......
باشه ای گفتم و خواستم بلند شم که خودش بغلم کرد و بلند شد از خجالت همون طور سرمو رو سینش گذاشته بودم.... رفت سمت پله ها و رفتیم تو اتاق مشترکمون و من رو گذاشت رو تخت
ات: یا من رو چرا آوردی اینجا
ته: برو لباس زیر بپوش
ات: کر که نیستی
داشت میرفت سمت سرویس که برگشت رو ب هم
ته :باز بهت رو دادم
ات :خب لباس ندارم اینجا لباسام تو اتاق خودمه...
ته :اتاق خودت ؟؟؟؟
ات: اره همین اتاق بقليه؟؟
ته :چییییییی مگه اتاقت رو جدا کردی؟؟؟ ات :اره مگه نمی دونستی؟؟
عصبی دستی توی موهاش کشید و با صدای تقریبا بلندی گفت
ته :معنیبی این کارت چیه؟؟
ات :(اخمی کردی و با تن صدایی مثل خودش گفتی) صدات و بیار پایین یه طوری حرف می زنی انگار خود آقا هیچ خطایی نکرده تازشم من و تو که هیچ علاقه ای به دیدن ریخت هم همدیگه نداریم پس چرا اینقدر عصبانی میشی سره همچین موضوع ای؟
ته: ات تمومش کن تو مال منی چه به خواسته خودت چه به اجبار تو مال منی این رو توی گوشت فروو کن... تو حق نداری بدون اجازه من بی خبر کاریو انجام بدى .. من هر کاری دلم بخواد میکنم و تو حق نداری از دستوراتم سر پیچی کنی.... منکه یکسال تمام گورو گم کرده بودم که راحت باشی پس چه مرگته؟
ات:( مثل خودش داد زدی) صدا تو گفتم بیار پایین ..... می موندم تو این اتاق زهرماری که چی بشه.....
۵.۶k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.