Did I crush my victim?
پارت ۱۹
سونگمین: بنگ چان ، اگه یوی از دانشگاه بفهمه....
بنگ چان: نمیزاریم بفهمه.
ویو بنگ چان
بفهمه هم تیکه تیکه اش میکنم نگران نباش عشقم.
سونگمین: باشه.
داشتیم باهم حرف میزدیم ، که یهو در زدن.
سونگمین: کیه؟
بنگ چان: نمیدونم صبر کن برم ببینم.
از پشت پنجره بیرون رو نگاه کردم و دیدم یوناس. اینجا چه غلطی میکنه؟
بنگ چان: سونگمین، مادرته باید قایم شی.
سونگمین: کجا؟
بنگ چان: اوم....برو داخل انباری طبقه بالا.
سونگمین: باشه.
بدو بدو رفت اونجا و قایم شد. بعد رفتم و درو باز کردم.
بنگ چان: اینجا چیکار میکنید؟
یونا: سونگمین کجاست؟
بنگ چان: من چمیدونم پسر تو کجاست مثلا پسر توعه.
یونا: تو خونت که نیست احیانا؟
بنگ چان: نه
یونا: ببین اگه فکر کردی که میتونی با کمک اون از من اطلاعات بگیری سخت در اشتباهی ، اون تازه فهمیده که من مافیام.
بنگ چان: هه
یونا: چیه؟
بنگ چان: هیچی فقط ، خندم میگیره که بزرگترین مافیا هستی ، خدافظ.
یونا: صبر کن ببینم چی میگی؟!
بعد درو بستم.
ویو سونگمین
نمیدونم دارن چی میگن ولی یزره صداشون داره میاد. انگاری بنگ چان و مامانم همو میشناسن ، اما اونا که فقط یبار همو دیدن پس چجوری....
بنگ چان: سونگمین! بیا بیرون.
از انباری اومدم بیرون.
سونگمین: رفت؟
بنگ چان: اره ، دل دردت خوب شد؟
سونگمین: بهترم.
بنگ چان: خوبه، اگه بد تر شد بهم بگو.
سونگمین:باشه.
۱ ماه بعد
ویو بنگ چان
یک ماه از رابطمون گذشته و من هنوز بهش نگفتم کا مافیام ، باید جرئتشو جمع کنم و بهش بگم.
بنگ چان: سونگمین باید یچیزی بهت بگم.
سونگمین: چی؟
بنگ چان: من.....من....ببین ممکنه بعد از این حرفام ازم دلخور بشی و یا حتی ولم کنی ، من فقط میخوام باهات روراست باشم همونطور که خودت خواستی. من یه مافیام!
سونگمین: مافیا؟! یعنی تو...
بنگ چان: من یه مافیام ، همکار مادرت نه ، دشمن مادرت ، مافیایی که من توش هستم با مافیا مادرت دشمنه. دلیلی که من اومدم تو دانشگاه این بود که بخوام از تو ، راجب مادرت اطلاعات بگیرم ، ولی بعد که فهمیدم تو هیچ کاره ای ، به رییسم گفتم و اونم گفت که ممکنه خود تو هم بخوای تو نقشمون کمکمون کنی.
سونگمین: یعنی تمام حرفات دروغ بود؟ اینکه قبلا استاد بودی و یا حتی اینکه دوسم داری؟!
بنگ چان: سونگمین، تنها چیزی که بهت راستش رو گفتم همین دوتا چیز بود. من قبلا تو استرالیا استاد بودم و تو کره هم یه مدت استاد بودن و بعد رفتم تو مافیا. اینکه رییسم گفت که ازت بپرسم که خودت میخوای تو نقشمون باشی یا نه ، بخاطر این بود که من دوست داشتم وگرنه میتونست بهم بگه که بگیرمت و ببرمت پیش خودش و کارای بدتری باهات انجام بده. سونگمین، قبلا هم بهت گفته بودم که از زمانی کل دیدمت عاشقت شده بودم.
ادامش تو کامنت👇
سونگمین: بنگ چان ، اگه یوی از دانشگاه بفهمه....
بنگ چان: نمیزاریم بفهمه.
ویو بنگ چان
بفهمه هم تیکه تیکه اش میکنم نگران نباش عشقم.
سونگمین: باشه.
داشتیم باهم حرف میزدیم ، که یهو در زدن.
سونگمین: کیه؟
بنگ چان: نمیدونم صبر کن برم ببینم.
از پشت پنجره بیرون رو نگاه کردم و دیدم یوناس. اینجا چه غلطی میکنه؟
بنگ چان: سونگمین، مادرته باید قایم شی.
سونگمین: کجا؟
بنگ چان: اوم....برو داخل انباری طبقه بالا.
سونگمین: باشه.
بدو بدو رفت اونجا و قایم شد. بعد رفتم و درو باز کردم.
بنگ چان: اینجا چیکار میکنید؟
یونا: سونگمین کجاست؟
بنگ چان: من چمیدونم پسر تو کجاست مثلا پسر توعه.
یونا: تو خونت که نیست احیانا؟
بنگ چان: نه
یونا: ببین اگه فکر کردی که میتونی با کمک اون از من اطلاعات بگیری سخت در اشتباهی ، اون تازه فهمیده که من مافیام.
بنگ چان: هه
یونا: چیه؟
بنگ چان: هیچی فقط ، خندم میگیره که بزرگترین مافیا هستی ، خدافظ.
یونا: صبر کن ببینم چی میگی؟!
بعد درو بستم.
ویو سونگمین
نمیدونم دارن چی میگن ولی یزره صداشون داره میاد. انگاری بنگ چان و مامانم همو میشناسن ، اما اونا که فقط یبار همو دیدن پس چجوری....
بنگ چان: سونگمین! بیا بیرون.
از انباری اومدم بیرون.
سونگمین: رفت؟
بنگ چان: اره ، دل دردت خوب شد؟
سونگمین: بهترم.
بنگ چان: خوبه، اگه بد تر شد بهم بگو.
سونگمین:باشه.
۱ ماه بعد
ویو بنگ چان
یک ماه از رابطمون گذشته و من هنوز بهش نگفتم کا مافیام ، باید جرئتشو جمع کنم و بهش بگم.
بنگ چان: سونگمین باید یچیزی بهت بگم.
سونگمین: چی؟
بنگ چان: من.....من....ببین ممکنه بعد از این حرفام ازم دلخور بشی و یا حتی ولم کنی ، من فقط میخوام باهات روراست باشم همونطور که خودت خواستی. من یه مافیام!
سونگمین: مافیا؟! یعنی تو...
بنگ چان: من یه مافیام ، همکار مادرت نه ، دشمن مادرت ، مافیایی که من توش هستم با مافیا مادرت دشمنه. دلیلی که من اومدم تو دانشگاه این بود که بخوام از تو ، راجب مادرت اطلاعات بگیرم ، ولی بعد که فهمیدم تو هیچ کاره ای ، به رییسم گفتم و اونم گفت که ممکنه خود تو هم بخوای تو نقشمون کمکمون کنی.
سونگمین: یعنی تمام حرفات دروغ بود؟ اینکه قبلا استاد بودی و یا حتی اینکه دوسم داری؟!
بنگ چان: سونگمین، تنها چیزی که بهت راستش رو گفتم همین دوتا چیز بود. من قبلا تو استرالیا استاد بودم و تو کره هم یه مدت استاد بودن و بعد رفتم تو مافیا. اینکه رییسم گفت که ازت بپرسم که خودت میخوای تو نقشمون باشی یا نه ، بخاطر این بود که من دوست داشتم وگرنه میتونست بهم بگه که بگیرمت و ببرمت پیش خودش و کارای بدتری باهات انجام بده. سونگمین، قبلا هم بهت گفته بودم که از زمانی کل دیدمت عاشقت شده بودم.
ادامش تو کامنت👇
۹.۰k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.