دوست پسر مافیای من پارت ۱۴=
دوست پسر مافیای من پارت ۱۴=
از زبان میسو
با پینسو از عمارت کوک خارج شدیم و سوار ماشین شدین دوتایی به سمت بار حرکت کردیم ولی ته دلم ی نگرانی داشتم
_:بیا رسیدیم خانم ترسو پیاده شو
+:ولی مینسو من نگرانم
_:بیا بریم بابا چیزی نمیشه
*دوتایی وارد بار شدن و نشستن و ی ویسکی با بالاترین درصد سفارش دادن و مشغول نوشیدن شدن
+:فک کنم مشغول مراسمن متوجه ما نشدن (کمی مستی)
_:اوهوم اسکلا😂نفهمیدن میگم ک میسو فک کنم توش قرص بوده
+:آره فک کنم بیا دیگ نخوردیم الان داغ میکنیم حالا بیا درستش کن
_:آره بیا دیگ نخوریم وگرنه نمیتونیم جلو خودمونو بگیریم
داشتم با میسو حرف میزدم ک یکی در گوشم زمزمه کرد
...:نیازی نیست جلو خودتو بگیری بیبی
_:برگشتم دیدم ک
از زبان کوک
اونقدری عصبانی بودم ک جد نداشت نمیدونم چرا میسو اینکارو باهام کرد ولی به هر حال ساده از این کارش نمیگذرم توی فکر بودم همینجوری ک تهیونگ گفت
×:بیا بریم کوک ردشون رو زدیم توی بار هستن بیشعورا
=:بار چه غلطی میکنن(باداد)
×:رفتن به دن دیگ حسابشو میرسمم(باداد)
=:خیلی خب بلند شو بریم
از زبان تهیونگ
با کوک سوار ماشین شدیم رفتیم کوک خیلی عصبانی بود نگران بودم گفتم الان میسو رو میکشه ولی من خودم هم داشتم از شدت عصبی بودنم منفجر میشدم
=:رسیدیم پیاده شو
با تهیونگ از ماشین پیاده شدیم رفتیم توی بار ک با رفتن ما توی بار همه بهمون تعظیم کردن احتمال دادم ک رفته باشن بخش وی آی پی تا تهیونگ رفتیم بالا ک دوتا دختر دیدیم خودشون بودن با عصبانیت سریع منو تهیونگ رفتیم سمتشون
از زبان مینسو
از زبان میسو
با پینسو از عمارت کوک خارج شدیم و سوار ماشین شدین دوتایی به سمت بار حرکت کردیم ولی ته دلم ی نگرانی داشتم
_:بیا رسیدیم خانم ترسو پیاده شو
+:ولی مینسو من نگرانم
_:بیا بریم بابا چیزی نمیشه
*دوتایی وارد بار شدن و نشستن و ی ویسکی با بالاترین درصد سفارش دادن و مشغول نوشیدن شدن
+:فک کنم مشغول مراسمن متوجه ما نشدن (کمی مستی)
_:اوهوم اسکلا😂نفهمیدن میگم ک میسو فک کنم توش قرص بوده
+:آره فک کنم بیا دیگ نخوردیم الان داغ میکنیم حالا بیا درستش کن
_:آره بیا دیگ نخوریم وگرنه نمیتونیم جلو خودمونو بگیریم
داشتم با میسو حرف میزدم ک یکی در گوشم زمزمه کرد
...:نیازی نیست جلو خودتو بگیری بیبی
_:برگشتم دیدم ک
از زبان کوک
اونقدری عصبانی بودم ک جد نداشت نمیدونم چرا میسو اینکارو باهام کرد ولی به هر حال ساده از این کارش نمیگذرم توی فکر بودم همینجوری ک تهیونگ گفت
×:بیا بریم کوک ردشون رو زدیم توی بار هستن بیشعورا
=:بار چه غلطی میکنن(باداد)
×:رفتن به دن دیگ حسابشو میرسمم(باداد)
=:خیلی خب بلند شو بریم
از زبان تهیونگ
با کوک سوار ماشین شدیم رفتیم کوک خیلی عصبانی بود نگران بودم گفتم الان میسو رو میکشه ولی من خودم هم داشتم از شدت عصبی بودنم منفجر میشدم
=:رسیدیم پیاده شو
با تهیونگ از ماشین پیاده شدیم رفتیم توی بار ک با رفتن ما توی بار همه بهمون تعظیم کردن احتمال دادم ک رفته باشن بخش وی آی پی تا تهیونگ رفتیم بالا ک دوتا دختر دیدیم خودشون بودن با عصبانیت سریع منو تهیونگ رفتیم سمتشون
از زبان مینسو
۱۵.۶k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.