سناریو وقتی شب یلدا میاین ایران🤓💔

نامجون « میگم چرا خط این کتاب انقد خرچنگ قورباغس؟ تازه ریشا این مرده که عکسش رو جلده کتاب هس خیلی بلنده...از پی دی نیمم بلند تر...
ات « پسرم خجالت داره...حافظ حرمت داره نه لذت🙂🔪
🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉
جین « میگم مگه نگفتی امشب یه شب خاص و یه جشن قدیمیه تو کشورتون؟؟
ات « چرا...چطور مگه؟
جین « خو چرا بابات بازم همون شلواری که هردفعه میایم خونشون رو پوشیده(منظور بچم زیر شلواریه)
ات « گفته شده از شدت خنده محو شده...
🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉
یونگی « چرا خودتونو بخاطر یه دقیقه پاره میکنین🙂💔؟ خو این همه خوراکی و چیز میزو بقیه شباهم میتونیم بخوریم ک😑
...گفته شده از شدت حق بودنش دیگه شب یلدا تو ایران نیست...
🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉
جیهوپ « باه باه چقدر این بچه داداشت پایه رقصه...اخ تو شب یلدای منیی اخخ
ات « اوکی هوپی ولی من داداش ندارم🙂🔪
🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉
جیمین « بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
ات « اینو کی یاد گرفتی😐
جیمین « تنها چیز حق از مستر حافظه...مگه نه پدر جانـ..
پ/ا « بله بله...درسته پسرم...
🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉
ات «پس این هندونه های شیرین کووو
تهیونگ « نمیدونستم یونتان هندونه دوست داره 🙂
🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉
جونگکوک « نوچ نوچ...سفره یدلاتون کامل نی
ات « اولا یدلا نه و یلدا...دوما چرا؟
جونگکوک « پس شیرموزش کو😑
ات «....
شب یلدا «....
ایران «...
کوروش خدا بیامرز«...