فصل ۲ پارت ۱۶ Stealing under the pretext of love
دستش رو گاز گرفتم اونقدر گاز گرفتم که صدای داد و هوارش بلند شد
جانگکوک=ول کن دختره ی وحشی...
وقتی مطمئن شدم دستم رو ول کرده منم ولش کردم و دویدم به سمت پله ها اونم از جاش بلند شد و دنبالم دوید تو راهرو بی بی رو دیدم با عجله گفت=برو تو اتاقت در رو قفل کن بگیرتت کشتت
خودمم میدونستم بیش از حد عصبانیش کردم تازه ازم کتک هم خورد دیگه بدتر خودمو تو اتاق انداختم و در رو قفل میکردم که رسید و خواست بیاد داخل ولی زود تر در رو قفل کردم و پشت در نشستم یه لگد به در زد که که از پشت پرت شدم با عصبانیت و حرص گفت=با زبون خوش در رو باز کن اگه خودم بیام داخل اینجوری باهات تا نمیکنما
مایا=برو بابا
جانگکوک=در رو باز کن آشغال...میری با عشوه گری جنس میخری آره؟...میدونم چیکارت کنم...من تو یکی رو آدم نکنم جانگکوک نیستم
مایا=عشوه گری چیه توهم؟ من که چیزی نخریدم غیر از پیتزا
جانگکوک=پس اون صندل ۵۰۰ تومنی رو چطوری بهت دادن؟؟
مایا=آها... اونو میگی؟ یه بامرام به عنوان یادگاری بهم داد
دوباره یه لگد محکم زد و گفت=خودم صداتونو شندیم...تو هم که براش عشوه نریختی...که شوهرت کتکت میزنه؟ آره؟
(وای این از کجا حرف های مارو شنیده )
مایا=بابا محض شوخی گفتم...به دل گرفتی؟ درضمن چرا به تو برمیخوره؟ تو که شوهرم نیستی...حالا از کجا فهمیدی؟
با صدای آروم تری گفت=از همون اولش دنبالت بودم
مایا=تو که خونه نبودی
جانگکوک=تو راه دیدمت
مایا=خب پس چه بهتر...باید دیده باشی که من کاری نکردم فقط یه دوری تو خیابون و پاساژ زدم
جانگکوک =از نظر من گناه بزرگی مرتکب شدی و دیگه هم نباید تکرار بشه که اگه بشه عاقبت خیلی بدی انتظار تو میکشه
مایا=برو بابا
(مثل اینکه صدامو شنید چون لگد محکمی به در زد)
مایا=بابا این یکی از در های خونه خودته ها میزنی میشکونیش
جانگکوک=بیا بیرون باید ادبت کنم
مایا=عجب سیریشی هستیا...ول کن دیگه.........................
جانگکوک=ول کن دختره ی وحشی...
وقتی مطمئن شدم دستم رو ول کرده منم ولش کردم و دویدم به سمت پله ها اونم از جاش بلند شد و دنبالم دوید تو راهرو بی بی رو دیدم با عجله گفت=برو تو اتاقت در رو قفل کن بگیرتت کشتت
خودمم میدونستم بیش از حد عصبانیش کردم تازه ازم کتک هم خورد دیگه بدتر خودمو تو اتاق انداختم و در رو قفل میکردم که رسید و خواست بیاد داخل ولی زود تر در رو قفل کردم و پشت در نشستم یه لگد به در زد که که از پشت پرت شدم با عصبانیت و حرص گفت=با زبون خوش در رو باز کن اگه خودم بیام داخل اینجوری باهات تا نمیکنما
مایا=برو بابا
جانگکوک=در رو باز کن آشغال...میری با عشوه گری جنس میخری آره؟...میدونم چیکارت کنم...من تو یکی رو آدم نکنم جانگکوک نیستم
مایا=عشوه گری چیه توهم؟ من که چیزی نخریدم غیر از پیتزا
جانگکوک=پس اون صندل ۵۰۰ تومنی رو چطوری بهت دادن؟؟
مایا=آها... اونو میگی؟ یه بامرام به عنوان یادگاری بهم داد
دوباره یه لگد محکم زد و گفت=خودم صداتونو شندیم...تو هم که براش عشوه نریختی...که شوهرت کتکت میزنه؟ آره؟
(وای این از کجا حرف های مارو شنیده )
مایا=بابا محض شوخی گفتم...به دل گرفتی؟ درضمن چرا به تو برمیخوره؟ تو که شوهرم نیستی...حالا از کجا فهمیدی؟
با صدای آروم تری گفت=از همون اولش دنبالت بودم
مایا=تو که خونه نبودی
جانگکوک=تو راه دیدمت
مایا=خب پس چه بهتر...باید دیده باشی که من کاری نکردم فقط یه دوری تو خیابون و پاساژ زدم
جانگکوک =از نظر من گناه بزرگی مرتکب شدی و دیگه هم نباید تکرار بشه که اگه بشه عاقبت خیلی بدی انتظار تو میکشه
مایا=برو بابا
(مثل اینکه صدامو شنید چون لگد محکمی به در زد)
مایا=بابا این یکی از در های خونه خودته ها میزنی میشکونیش
جانگکوک=بیا بیرون باید ادبت کنم
مایا=عجب سیریشی هستیا...ول کن دیگه.........................
۳۵.۹k
۱۴ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.