دزیره ویکوک
***
کیف مشکی رنگش رو بغل کرد و روی صندلیش نشست اونوو
که مثل همیشه زودتر سر کالس حاضر شده بود با عجله
کنارش نشست و آروم گفت:
_جونگکوکی، میدونی چی شده؟
با تعجب نگاهش کرد و پرسید:
_چی؟
_ یه دختر جدید اومده به کالسمون که خیلی عجیبه!
_ منظورت چیه؟
_ لباسای رنگی رنگی میپوشه... کلی هم آرایش میکنه... اون
فقط هشت سالشه... موهاش هم همیشه خرگوشیه... شنیدم
سال باالییا میگفتن اون یه نیمفته.
ابروهاش با تعجب باال رفت... همچین کلمه ای رو تا به حال
نشنیده بود.
_ نیمفت چیه؟
ضربه ای به سر جونگکوک زد و با صدای بلندی گفت:
_ چقدر تو ساده ای پسر... نیمفت به بچه های کم سن و سالی
میگن که دوست دارن با مردای بزرگتر از خودشون باشن.
جونگکوک که هیچوقت به مسائل جنسی ای که هم کالسیاش
درموردش حرف میزدن، عالقه ای نداشت اخمی کرد و کتابش
رو از کیفش خارج کرد.
_ خیلی حرف میزنی اونوویا، برو به کارت برس.
اونوو سرش رو به تاسف تکون داد و بلند شد:
_امروز وقت داری بریم کالب؟
_ نه شوهر خواهرم میاد دنبالم... قراره با هم فیلم ببینیم... گاو
خشمگین تازه تو سئول اکران شده.
_اه، تو هم با اون شوهر خواهرت...
اخالق و رفتار جونگکوک، هیچوقت برای دوستانش قابل تحمل
نبود و دلیلش کارهایی بود که انجام میداد، اون هیچوقت
کارهایی که مخصوص سن خودش باشه انجام نمیداد. اونوو با
ورود معلم حرف دیگه ای نزد و با قدم های بلند به سمت ته
کالس حرکت کرد. چیزی نگدشته بود، در باز شد و دختر مو
بلوندی که آرایش غلیظی روی صورتش داشت وارد کالس شد؛
کیف صورتی رنگی توی دستش بود و پیراهن و دامن قرمزی
پوشیده بود. جونگکوک در حالی که با ابروی باال رفته نگاهش
میکرد، آروم زیر لب زمزمه کرد:
_ شبیه عجوزه هاست...
به محض ورود دختر، خانوم کانگ هم با لبخند وارد شد و
پشت میزش نشست:
خب بچه ها فکر کنم فهمیدین که یه دانش آموز جدید
داریم... من چیزی نمیگم که خودتون بعدا باهاش آشنا شین،
فقط بدونین که اسمش سانا است.
نفسی گرفت و کتابش رو باز کرد:
_ امروز میخوام در مورد تاریخ استقالل کره باهاتون صحبت
کنم. کسی هست که چیزی درموردش بدونه؟
جیهیون از جاش بلند شد و با صدای بلندی گفت:
_ بعد از اینکه ژاپن توی جنگ با روسیه پیروز شد، کره به
مستع...مس...
جونگکوک پوفی کرد و با بی حوصلگی کلمه ای که جیهیون
نمیتونست کامل کنه رو ادامه داد:
_مستعمره... در واقع از 1910 تا 1945 طول کشید... توی
این سالها مردم کره در اون زمان توی سئول، دگو، بوسان،
پیونگ یانگ و اینچئون که متعلق به ژاپن بودن بیست و پنج شورش گسترده و یازده شورش سطحی انجام دادن که این
شهرها رو تحت تاثیر قرار داد...
نفسی گرفت و در حالی که به چشمهای مات زده ی معلمش
زل زده بود، گفت:
کیف مشکی رنگش رو بغل کرد و روی صندلیش نشست اونوو
که مثل همیشه زودتر سر کالس حاضر شده بود با عجله
کنارش نشست و آروم گفت:
_جونگکوکی، میدونی چی شده؟
با تعجب نگاهش کرد و پرسید:
_چی؟
_ یه دختر جدید اومده به کالسمون که خیلی عجیبه!
_ منظورت چیه؟
_ لباسای رنگی رنگی میپوشه... کلی هم آرایش میکنه... اون
فقط هشت سالشه... موهاش هم همیشه خرگوشیه... شنیدم
سال باالییا میگفتن اون یه نیمفته.
ابروهاش با تعجب باال رفت... همچین کلمه ای رو تا به حال
نشنیده بود.
_ نیمفت چیه؟
ضربه ای به سر جونگکوک زد و با صدای بلندی گفت:
_ چقدر تو ساده ای پسر... نیمفت به بچه های کم سن و سالی
میگن که دوست دارن با مردای بزرگتر از خودشون باشن.
جونگکوک که هیچوقت به مسائل جنسی ای که هم کالسیاش
درموردش حرف میزدن، عالقه ای نداشت اخمی کرد و کتابش
رو از کیفش خارج کرد.
_ خیلی حرف میزنی اونوویا، برو به کارت برس.
اونوو سرش رو به تاسف تکون داد و بلند شد:
_امروز وقت داری بریم کالب؟
_ نه شوهر خواهرم میاد دنبالم... قراره با هم فیلم ببینیم... گاو
خشمگین تازه تو سئول اکران شده.
_اه، تو هم با اون شوهر خواهرت...
اخالق و رفتار جونگکوک، هیچوقت برای دوستانش قابل تحمل
نبود و دلیلش کارهایی بود که انجام میداد، اون هیچوقت
کارهایی که مخصوص سن خودش باشه انجام نمیداد. اونوو با
ورود معلم حرف دیگه ای نزد و با قدم های بلند به سمت ته
کالس حرکت کرد. چیزی نگدشته بود، در باز شد و دختر مو
بلوندی که آرایش غلیظی روی صورتش داشت وارد کالس شد؛
کیف صورتی رنگی توی دستش بود و پیراهن و دامن قرمزی
پوشیده بود. جونگکوک در حالی که با ابروی باال رفته نگاهش
میکرد، آروم زیر لب زمزمه کرد:
_ شبیه عجوزه هاست...
به محض ورود دختر، خانوم کانگ هم با لبخند وارد شد و
پشت میزش نشست:
خب بچه ها فکر کنم فهمیدین که یه دانش آموز جدید
داریم... من چیزی نمیگم که خودتون بعدا باهاش آشنا شین،
فقط بدونین که اسمش سانا است.
نفسی گرفت و کتابش رو باز کرد:
_ امروز میخوام در مورد تاریخ استقالل کره باهاتون صحبت
کنم. کسی هست که چیزی درموردش بدونه؟
جیهیون از جاش بلند شد و با صدای بلندی گفت:
_ بعد از اینکه ژاپن توی جنگ با روسیه پیروز شد، کره به
مستع...مس...
جونگکوک پوفی کرد و با بی حوصلگی کلمه ای که جیهیون
نمیتونست کامل کنه رو ادامه داد:
_مستعمره... در واقع از 1910 تا 1945 طول کشید... توی
این سالها مردم کره در اون زمان توی سئول، دگو، بوسان،
پیونگ یانگ و اینچئون که متعلق به ژاپن بودن بیست و پنج شورش گسترده و یازده شورش سطحی انجام دادن که این
شهرها رو تحت تاثیر قرار داد...
نفسی گرفت و در حالی که به چشمهای مات زده ی معلمش
زل زده بود، گفت:
۳.۰k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.