پارت ۴
پارت ۴
ویو کوک
پسره همونجا وایستاد که معلم اومد ، بعدم گفت بیاد پیش من بشینه . وایسا ! چییییییی؟؟؟ پیش منننننن؟؟
اهم اهم خب کوک آروم باش آروم
هی اینو به خودم میگفتم اما نمیشد
ولی باید در ظاهر خودم رو جمع و جور میکردم پس کیفم رو برداشتم که بیاد بشینه ، تا خواست بشینه معلم گفت : اول بیا خودت رو معرفی کن عزیزم
نمیدونم چرا ولی یه حس عجیبی داشتم ، رفت تا خودش رو معرفی کنه
تمام مدت نگاهم رو اون لبای خوش فرمش و صورت بی نقصش بود...
مگه میشه یکی انقدر برتر از همه؟؟
دلم میخواست یکبارم که شده طعم اون لبای پفکی و صورتی رو بچشم ...
هعی کوک به خودت بیا ؛ بعد معرفی اومد و نشست کنارم ، از بوی تنش داشتم مست میشدم ، این کیه دیگه؟؟
ویو تهیونگ
میخواستم بشینم که معلم گفت خودم رو معرفی کنم . منم رفتم و معرفی کردم ، اما تمام مدت نگاه های سنگینی رو روی خودم حس میکردم .. عجیب بود حالم . یه بیخیال به خودم گفتم و رفتم نشستم سر جام . وسط درس بود که معلم ۱۰ دقیقه استراحت داد
همه بچه ها شروع به صحبت کردن . منم چون کسی رو نمیشناختم همونجا نشستم ، که یهو نگاهم افتاد به کوک
چه خوشگله و صورت بی نقصی داره ..
واییی موهای حالت دار و مشکیش
اون حالت خوابیدنش ، لباش ، چشماش
بیخیال ته چی میگی ؟؟ ولی دلم میخواست باهاش بیشتر آشنا شم
در موازات صورتش صورتم رو گذاشتم و بهش خیره شدم که چشماش رو باز کرد
خیتتتت ، چیکار کنم حالا ؟ سریع چشمام رو بستم تا ضایع تر نشده
وای گند زدم که...
ویو کوک
سرم رو روی میز گذاشته بودم تو این ده دقیقه که حس کردم یکی نگاهم میکنه ، پس چشمام رو باز کردم که با اون صورت رویاییش روبه رو شدم ...
چی؟؟ سرش فاصله چندان زیادی باهام نداشت و در موازات صورتم بود ...
تا منو دید چشماش رو بست
حیح کیوت خنگ (البته بهتون بر نخوره این فقط فیکه😁)
معلم میخواست دوباره شروع به درس دادن بکنه که زنگ خورد و همه رفتن بیرون و تنها عضو های توی کلاس من و تهیونگ بودیم
دلم میخواست همینجا اون لب های پفکیش رو اسیر کنم ، اما نمیشد
ایشششش که یهو ..
خب فعلا تو خماری باشید
فردا اگر شد فیک نامجین رو آپ میکنم براتون ❤️❤️
ویو کوک
پسره همونجا وایستاد که معلم اومد ، بعدم گفت بیاد پیش من بشینه . وایسا ! چییییییی؟؟؟ پیش منننننن؟؟
اهم اهم خب کوک آروم باش آروم
هی اینو به خودم میگفتم اما نمیشد
ولی باید در ظاهر خودم رو جمع و جور میکردم پس کیفم رو برداشتم که بیاد بشینه ، تا خواست بشینه معلم گفت : اول بیا خودت رو معرفی کن عزیزم
نمیدونم چرا ولی یه حس عجیبی داشتم ، رفت تا خودش رو معرفی کنه
تمام مدت نگاهم رو اون لبای خوش فرمش و صورت بی نقصش بود...
مگه میشه یکی انقدر برتر از همه؟؟
دلم میخواست یکبارم که شده طعم اون لبای پفکی و صورتی رو بچشم ...
هعی کوک به خودت بیا ؛ بعد معرفی اومد و نشست کنارم ، از بوی تنش داشتم مست میشدم ، این کیه دیگه؟؟
ویو تهیونگ
میخواستم بشینم که معلم گفت خودم رو معرفی کنم . منم رفتم و معرفی کردم ، اما تمام مدت نگاه های سنگینی رو روی خودم حس میکردم .. عجیب بود حالم . یه بیخیال به خودم گفتم و رفتم نشستم سر جام . وسط درس بود که معلم ۱۰ دقیقه استراحت داد
همه بچه ها شروع به صحبت کردن . منم چون کسی رو نمیشناختم همونجا نشستم ، که یهو نگاهم افتاد به کوک
چه خوشگله و صورت بی نقصی داره ..
واییی موهای حالت دار و مشکیش
اون حالت خوابیدنش ، لباش ، چشماش
بیخیال ته چی میگی ؟؟ ولی دلم میخواست باهاش بیشتر آشنا شم
در موازات صورتش صورتم رو گذاشتم و بهش خیره شدم که چشماش رو باز کرد
خیتتتت ، چیکار کنم حالا ؟ سریع چشمام رو بستم تا ضایع تر نشده
وای گند زدم که...
ویو کوک
سرم رو روی میز گذاشته بودم تو این ده دقیقه که حس کردم یکی نگاهم میکنه ، پس چشمام رو باز کردم که با اون صورت رویاییش روبه رو شدم ...
چی؟؟ سرش فاصله چندان زیادی باهام نداشت و در موازات صورتم بود ...
تا منو دید چشماش رو بست
حیح کیوت خنگ (البته بهتون بر نخوره این فقط فیکه😁)
معلم میخواست دوباره شروع به درس دادن بکنه که زنگ خورد و همه رفتن بیرون و تنها عضو های توی کلاس من و تهیونگ بودیم
دلم میخواست همینجا اون لب های پفکیش رو اسیر کنم ، اما نمیشد
ایشششش که یهو ..
خب فعلا تو خماری باشید
فردا اگر شد فیک نامجین رو آپ میکنم براتون ❤️❤️
۲.۲k
۰۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.