کوک : برین تو ماشین
کوک : برین تو ماشین
لیا و ارا: ب...باشه
ویو لیا
با همون وضعیت رفتیم تو ماشین نشستیم
پرش به زمانی که رسیدن خونه ی لیرا
ویو لیا
وقتی وارد خونه شدیم لیرا دوید و محکم بغلم کرد
لیرا: کجا بودی ؟ ت...تو چرا لختی : چه اتفاقی افتاد
لیا: لیرا باید برم حموم کارم و انجام دادم برات تعریف میکنم
لیرا: باشه عزیزم
لیا: ارا بیا بریم حموم تو امشب اینجا بمون
ته: الان شما دوتا دختر می خواین باهم برین حموم
ارا: آره و فکر نمی کنم به شما ربطی داشته باشه
لیا: ارا زودتر بیا بریم
با ارا رفتیم حموم کل تنمونو با آب داغ داغ شستیم کل بدنم قرمز شده بود آمدیم بیرون ارا موهای منو خشک کرد منم موهای ارا رو براش درست کردم یه لباس بهش دادم و رفتیم پایین اونا رفته بودن
لیرا: بچها بیاین یچیزی بخوریم
لیا: الان میام
لیرا: نظرتون چیه فیلم بزارم
لیا: موافقم
ارا: منم همینطور
بعد از شام با ارا رفتیم تو اتاقم و در و بستیم و خوابیدم
بعد از گذشت چند دقیقه
لیا: ارا ارا بیداری؟
ارا: اوهوم خوابم نمیبره
لیا: منم همینطور
ارا: چیکار کنیم
لیا میشینه رو تخت
لیا: ببین تو اون کمد خوراکی هست بیا حرف بزنیم
ارا: اکی
لیا: خوب بیا درباره این استادای عجیبمون حرف بزنیم
ارا: ولی خدایی هر چقدرم عجیب باشن خیلی جذابن
لیا: ببین اون پسر جومونگ هست اون خیلی رفتاراش عجیب جوری رفتار میکنه انگار شوهرمه با اون جیمین
ارا: اولندش که جونگ کوک دومندش شاید از تو خوشش بیدا از کجا معلوم
لیا: ولی من ازش بدم میاد
ارا: چرا خوب
لیا: نمی دونم خیلی خیلی چیز
ارا: خیلی چی
لیا: نمی دونم
ارا: دیدی تو تقریبا بی نقص من جای تو بودم با تمام وجود قبول میکردم
لیا کل قضیه خواب هاشو و رویا هاشو برای ارا تعریف میکنه
ارا: پشمام اگر اینطور باشه یعنی تو زندگی قبلیتو یادته که اونا عاشقت بودن
لیا: آره این خیلی عجیب
ارا: خیلی
لیا: میگم میای دربارشون اطلاعات جمع کنیم
ارا: چجوری
لیا: فردا تو ...........
ارا: موافقم
لیا: بیا یکم فیلم نگاه کنیم
ارا: باشه
لیا و ارا بعد از یکم فیلم دیدن خوابیدن
☆☆صبح روز بعد☆☆
لیا و ارا: ب...باشه
ویو لیا
با همون وضعیت رفتیم تو ماشین نشستیم
پرش به زمانی که رسیدن خونه ی لیرا
ویو لیا
وقتی وارد خونه شدیم لیرا دوید و محکم بغلم کرد
لیرا: کجا بودی ؟ ت...تو چرا لختی : چه اتفاقی افتاد
لیا: لیرا باید برم حموم کارم و انجام دادم برات تعریف میکنم
لیرا: باشه عزیزم
لیا: ارا بیا بریم حموم تو امشب اینجا بمون
ته: الان شما دوتا دختر می خواین باهم برین حموم
ارا: آره و فکر نمی کنم به شما ربطی داشته باشه
لیا: ارا زودتر بیا بریم
با ارا رفتیم حموم کل تنمونو با آب داغ داغ شستیم کل بدنم قرمز شده بود آمدیم بیرون ارا موهای منو خشک کرد منم موهای ارا رو براش درست کردم یه لباس بهش دادم و رفتیم پایین اونا رفته بودن
لیرا: بچها بیاین یچیزی بخوریم
لیا: الان میام
لیرا: نظرتون چیه فیلم بزارم
لیا: موافقم
ارا: منم همینطور
بعد از شام با ارا رفتیم تو اتاقم و در و بستیم و خوابیدم
بعد از گذشت چند دقیقه
لیا: ارا ارا بیداری؟
ارا: اوهوم خوابم نمیبره
لیا: منم همینطور
ارا: چیکار کنیم
لیا میشینه رو تخت
لیا: ببین تو اون کمد خوراکی هست بیا حرف بزنیم
ارا: اکی
لیا: خوب بیا درباره این استادای عجیبمون حرف بزنیم
ارا: ولی خدایی هر چقدرم عجیب باشن خیلی جذابن
لیا: ببین اون پسر جومونگ هست اون خیلی رفتاراش عجیب جوری رفتار میکنه انگار شوهرمه با اون جیمین
ارا: اولندش که جونگ کوک دومندش شاید از تو خوشش بیدا از کجا معلوم
لیا: ولی من ازش بدم میاد
ارا: چرا خوب
لیا: نمی دونم خیلی خیلی چیز
ارا: خیلی چی
لیا: نمی دونم
ارا: دیدی تو تقریبا بی نقص من جای تو بودم با تمام وجود قبول میکردم
لیا کل قضیه خواب هاشو و رویا هاشو برای ارا تعریف میکنه
ارا: پشمام اگر اینطور باشه یعنی تو زندگی قبلیتو یادته که اونا عاشقت بودن
لیا: آره این خیلی عجیب
ارا: خیلی
لیا: میگم میای دربارشون اطلاعات جمع کنیم
ارا: چجوری
لیا: فردا تو ...........
ارا: موافقم
لیا: بیا یکم فیلم نگاه کنیم
ارا: باشه
لیا و ارا بعد از یکم فیلم دیدن خوابیدن
☆☆صبح روز بعد☆☆
۴.۰k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.