رویایی همانند کابوس پارت 38
#par38 ")!
#nika
از پایین صداها دعوامیومد نرفتم پایین منخودمحالم بدتر بود از همه:)" اما واسه کسی مهم بود؟:)"
یهو صدای خندشون بلند شد و صدای خنده متین میون اونخنده ها مث خنحر رفت تو قلبم💔😕"
الان بهترین وقته با اهورا خان حرف بزنم حتی اگمتینم نزاره من استفا میدم
بلند شدم رفتم پایین همه تو اتاق متین بودن
#matin
اهوراخان=چیشد؟
ارسلان=یادت نمیاد از بچگی اینطوری حرصامونو خالی میکردیم
رکسانا=اه ترسیدم از شوخی بود دعوا؟
متین=ارع
اهوراخان=بزرگ شید دیگ
با صدای نیکا ساکت شدیم
سرش پایین بود گفت=اهوراخانمیتونم باهاتون حرف بزنم
تعجب کردم یعنی میخواد چی بگه بهش نکنه استفا؟
اهوراخان=باش چرا ک نه
بعد رفت بیرون بقیه ام رکسانا موند گفت
رکسانا= داداش رویا بیارم یکم استراحت کنه
با شنیدن اسمشاز عصبانیت دستامو مشت کردمگفتم=هرگهی میخورید بخورید بعد رفتم بیرون
#arslwan
متین رفت بیرون تعجب کردم این چرا یهو دپ میشه
رکسانا=چیز بدی گفتم؟
ارسلان=فکر کنم
رکسانا=هییین
ارسلان=چیشد
رکسانا =گردنبندت چه خوشمله میدی بهم
به گردنبندمنگاه کردم گفتم=عمرا
بعد رفتم بیرون که با دیانا رو به رو شدم گردنبدشودیدم خندیدم که خجالت کشید
رفت اونور خدایی عاشق خجالت کشیدنش بودم
بیخیالی گفتم رفتم پایین
#roksana ( رکسانا)
ارسلان گفت نه رفت بیرون ناراحت شدم رفتم بیرون دیدم ارسلان دیانا رو به رو همن دیانا اومد اینور ارسلانم رفت پایین خداییییی واییییمیدونم اینا همو دوس دارن هیییییم🥺"
دیانا رفت اشپزخونه هوس کرم ریزی کردم رفتم آشپزخونه یه هویج برداشتمگفتم= بهم میاینا
بعد هویج گاز گرفتم برگشت بهمگفت با کی؟
بادیدنگردنبدش که کپی واسه ارسلان بود هویج پرید تو گلوم
دیانا زد پشتم گفت=چته چیشده
رکسانا=ست گردنبند
دیانا=چی؟
بهگردنبد تو گرونش اشاره کردم ک گفت=اشتباه متوجه شدی این بحثش یه چیز دیگست
رکسانا =هیچی نیست هیچی نیست وای ست کردن باهمجیییغ:)))"
دیانا تا خواست جوابمو بده دوتا از خدمتکارا اومدن تو آشپزخونه
دیانا گردنبند انداخت تو پیرهنش بهم با ابرو گفت ساکت شو یه گاز از هویج گرفتم خندمو با زور نگه داشته بودم...
#nika
از پایین صداها دعوامیومد نرفتم پایین منخودمحالم بدتر بود از همه:)" اما واسه کسی مهم بود؟:)"
یهو صدای خندشون بلند شد و صدای خنده متین میون اونخنده ها مث خنحر رفت تو قلبم💔😕"
الان بهترین وقته با اهورا خان حرف بزنم حتی اگمتینم نزاره من استفا میدم
بلند شدم رفتم پایین همه تو اتاق متین بودن
#matin
اهوراخان=چیشد؟
ارسلان=یادت نمیاد از بچگی اینطوری حرصامونو خالی میکردیم
رکسانا=اه ترسیدم از شوخی بود دعوا؟
متین=ارع
اهوراخان=بزرگ شید دیگ
با صدای نیکا ساکت شدیم
سرش پایین بود گفت=اهوراخانمیتونم باهاتون حرف بزنم
تعجب کردم یعنی میخواد چی بگه بهش نکنه استفا؟
اهوراخان=باش چرا ک نه
بعد رفت بیرون بقیه ام رکسانا موند گفت
رکسانا= داداش رویا بیارم یکم استراحت کنه
با شنیدن اسمشاز عصبانیت دستامو مشت کردمگفتم=هرگهی میخورید بخورید بعد رفتم بیرون
#arslwan
متین رفت بیرون تعجب کردم این چرا یهو دپ میشه
رکسانا=چیز بدی گفتم؟
ارسلان=فکر کنم
رکسانا=هییین
ارسلان=چیشد
رکسانا =گردنبندت چه خوشمله میدی بهم
به گردنبندمنگاه کردم گفتم=عمرا
بعد رفتم بیرون که با دیانا رو به رو شدم گردنبدشودیدم خندیدم که خجالت کشید
رفت اونور خدایی عاشق خجالت کشیدنش بودم
بیخیالی گفتم رفتم پایین
#roksana ( رکسانا)
ارسلان گفت نه رفت بیرون ناراحت شدم رفتم بیرون دیدم ارسلان دیانا رو به رو همن دیانا اومد اینور ارسلانم رفت پایین خداییییی واییییمیدونم اینا همو دوس دارن هیییییم🥺"
دیانا رفت اشپزخونه هوس کرم ریزی کردم رفتم آشپزخونه یه هویج برداشتمگفتم= بهم میاینا
بعد هویج گاز گرفتم برگشت بهمگفت با کی؟
بادیدنگردنبدش که کپی واسه ارسلان بود هویج پرید تو گلوم
دیانا زد پشتم گفت=چته چیشده
رکسانا=ست گردنبند
دیانا=چی؟
بهگردنبد تو گرونش اشاره کردم ک گفت=اشتباه متوجه شدی این بحثش یه چیز دیگست
رکسانا =هیچی نیست هیچی نیست وای ست کردن باهمجیییغ:)))"
دیانا تا خواست جوابمو بده دوتا از خدمتکارا اومدن تو آشپزخونه
دیانا گردنبند انداخت تو پیرهنش بهم با ابرو گفت ساکت شو یه گاز از هویج گرفتم خندمو با زور نگه داشته بودم...
۲۹.۱k
۲۲ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.