به تعداد اشک هامان میخندیم (ارسلان)
خواستم ظرف هم بشورم که نزاشتن ببین من خواستم بشورم ها ولی اینا نززاشتن به من چه.
و هر کدوم هم یک چی بارم کردن اول ارسلان زرافه.(ارسلان)ه خاله ریزه بیا بریم زحمت نکش.
(مهشاد)بیا برع بچه میخواد برا من ظرف بشوره چه غلط ها.
(مریم جون)بیا برو دختر جون منم خودم نمیشورم میزارم ماشین ظرف شوی.
باشی گفتم و به سمت حال رفتم که ارسلان و مهشاد روی مبل نشسته بودن و سر این که فوتبال ارسلان رو نگاه کنن یا فیلم مهشاد رو بحث میکردن.وقتی رفتم رو مبل تک نفره نشستم مهشاد سری گفت(مهشاد)اصلان هرچی دیا بگه دیانا فوتبال یا فیلم؟
نگاهی به ارسلان کردم و لبخند مرموزی زدم. و گفت(من)فیلم.
ارسلان ابروی بالا انداخت و به مبل تکه داد.
و مهشاد با خوش حالی فیلمی گذاشت تا ببینم.
بعد چند دقیقه مریم جون با یک سینی چای اومد و کنار مهشاد نشست.
فیلم رو نگاه کردیم و کلی هم قشنگ بود{.(نویسنده)حالا اگر منو دوستام بخوایم فیلم ببینیم دو ساعت باید بگردیم یک فیلم پیدا کنیم اونم اگر پیدا بشه و حسش باشه میبینیم}
ساعت دیگه ساعت نزدیگ های ۵بود که گوشی ارسلان به صدا در اومد ارسلان گوشیش رو جواب داد و بعد چند دقیقه سلام و احوال پرسی ،خنده ، چهار تا فحش به طرف پشت خط و چند تا باشه باشه گوشی رو قطع کرد و گفت (ارسلان)دخترا حاضر شید بریم بیرون بدو بدو
مهشاد هورای گفتم و بلند شد و من رو به ارسلان گفتم (من)کجا میریم.
(ارسلان)میریم پیش اکیپ ما.
(من)اکیپ شما؟
(مهشاد)بعلی
(من)میشه بریم خونه ما من حاضر شم اینجا که لباس ندارم.
مهشاد پس کردنی بهم زد و بنده هم نوش جان کردم که با جیغ جیغ سلیطه کری گفت(مهشاد)پاشو خودت و جمع کن دختره سلیطه.
و بعد به طرز خنده داری ادام رو در اورد که هم خندیدیم و منو مهشاد ارسلان رفتیم بالا تا حاضر شیم.و قرارمون هم ساعت۶ بود و من خیلی استرس داشتم که قراره برم پیش آدم های جدید.
وقتی کارمون تموم شد رفتیم تو ماشین نشستیم و حرکت کردیم به سمت محل قرار.
(مهشاد)خوب دیانا بیا یک توضیح مختصری بهت بدم راجب اکیپ.
سرم رو به نشونه مثبت بالا پایین کردم که شروع کرد(مهشاد)خوب ما تو اکیپ ۷نفر بودیم که با تو میشیم ۸نفر تو اکیپ ما هم کاپل هستن جوز این آقا ارسلان سینگل به کور ما و تو خر که کسی نمیگیرتت.
چش قوری بهش رفتم و ارسلانم خندی تو گلو کرد.
(مهشاد)خوب اسم اعضای پسر از کوچیک به بزرگ.اول نفر پیر جمع آقا ممد دومین نفر آقا رضا و سویم نفر آقای ارسلان ن محراب و چهارم کوچکشون ارسلان.
(ارسلان)یک وقت نگی با اختلاف چقدر
(مهشاد)نخیر نمیگم جایز نمیدونم.
و دخترا.اولی پانیذ رل ممد.دومی عسل رل رضا.سومی بنده رل محرابم.و چهارمیم تو دیگه اخی کوشولو.تو داخل دخترا کوچیکی ارسلان تو پسرا الاهییییی.
منو ارسلان هم زمان گفتیم (اردیا)خفه.
پارت _۱۲
و هر کدوم هم یک چی بارم کردن اول ارسلان زرافه.(ارسلان)ه خاله ریزه بیا بریم زحمت نکش.
(مهشاد)بیا برع بچه میخواد برا من ظرف بشوره چه غلط ها.
(مریم جون)بیا برو دختر جون منم خودم نمیشورم میزارم ماشین ظرف شوی.
باشی گفتم و به سمت حال رفتم که ارسلان و مهشاد روی مبل نشسته بودن و سر این که فوتبال ارسلان رو نگاه کنن یا فیلم مهشاد رو بحث میکردن.وقتی رفتم رو مبل تک نفره نشستم مهشاد سری گفت(مهشاد)اصلان هرچی دیا بگه دیانا فوتبال یا فیلم؟
نگاهی به ارسلان کردم و لبخند مرموزی زدم. و گفت(من)فیلم.
ارسلان ابروی بالا انداخت و به مبل تکه داد.
و مهشاد با خوش حالی فیلمی گذاشت تا ببینم.
بعد چند دقیقه مریم جون با یک سینی چای اومد و کنار مهشاد نشست.
فیلم رو نگاه کردیم و کلی هم قشنگ بود{.(نویسنده)حالا اگر منو دوستام بخوایم فیلم ببینیم دو ساعت باید بگردیم یک فیلم پیدا کنیم اونم اگر پیدا بشه و حسش باشه میبینیم}
ساعت دیگه ساعت نزدیگ های ۵بود که گوشی ارسلان به صدا در اومد ارسلان گوشیش رو جواب داد و بعد چند دقیقه سلام و احوال پرسی ،خنده ، چهار تا فحش به طرف پشت خط و چند تا باشه باشه گوشی رو قطع کرد و گفت (ارسلان)دخترا حاضر شید بریم بیرون بدو بدو
مهشاد هورای گفتم و بلند شد و من رو به ارسلان گفتم (من)کجا میریم.
(ارسلان)میریم پیش اکیپ ما.
(من)اکیپ شما؟
(مهشاد)بعلی
(من)میشه بریم خونه ما من حاضر شم اینجا که لباس ندارم.
مهشاد پس کردنی بهم زد و بنده هم نوش جان کردم که با جیغ جیغ سلیطه کری گفت(مهشاد)پاشو خودت و جمع کن دختره سلیطه.
و بعد به طرز خنده داری ادام رو در اورد که هم خندیدیم و منو مهشاد ارسلان رفتیم بالا تا حاضر شیم.و قرارمون هم ساعت۶ بود و من خیلی استرس داشتم که قراره برم پیش آدم های جدید.
وقتی کارمون تموم شد رفتیم تو ماشین نشستیم و حرکت کردیم به سمت محل قرار.
(مهشاد)خوب دیانا بیا یک توضیح مختصری بهت بدم راجب اکیپ.
سرم رو به نشونه مثبت بالا پایین کردم که شروع کرد(مهشاد)خوب ما تو اکیپ ۷نفر بودیم که با تو میشیم ۸نفر تو اکیپ ما هم کاپل هستن جوز این آقا ارسلان سینگل به کور ما و تو خر که کسی نمیگیرتت.
چش قوری بهش رفتم و ارسلانم خندی تو گلو کرد.
(مهشاد)خوب اسم اعضای پسر از کوچیک به بزرگ.اول نفر پیر جمع آقا ممد دومین نفر آقا رضا و سویم نفر آقای ارسلان ن محراب و چهارم کوچکشون ارسلان.
(ارسلان)یک وقت نگی با اختلاف چقدر
(مهشاد)نخیر نمیگم جایز نمیدونم.
و دخترا.اولی پانیذ رل ممد.دومی عسل رل رضا.سومی بنده رل محرابم.و چهارمیم تو دیگه اخی کوشولو.تو داخل دخترا کوچیکی ارسلان تو پسرا الاهییییی.
منو ارسلان هم زمان گفتیم (اردیا)خفه.
پارت _۱۲
۱۵.۱k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.