پارت61
#پارت61
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
_ هیچی
+ مطمعنی دیگه؟؟ پس گشنت نیست!!
مردد نگام کرد و میدونستم که گشنشه اما چون دلخور بود مثلا میخواست اینجوری ناراحتیشو بروز بده
_ نه گشنم نیست
به این همه سرتق بودنش لبخندی زدم ؛ وقتی خودش نمیخواست چیزی بخوره پس اصراری نمیکردم
بعد از اینکه یه پیتزای گوشت سفارش دادم ؛ گوشیمو از داخل جیبم در آوردم تا پیامامو چک کنم
دو سه تا پیام از طرف کیوان داشتم که میخواست از حالِ بهسا باخبر بشه و ما بقیش هم پیامکای تبلیغاتی بود
بدون اینکه جواب کیوانو بدم گوشیو گذاشتم تو جیبم و مشغول تماشای اطرافم شدم
یک رب بعد پیتزامو به همراه نوشابه ای آوردن و روی میز گذاشتن ، تیکه ای از پیتزامو برداشتم و گاز بزرگی بهش زدم
بهسا داشت با حسرت به پیتزا نگاه میکرد و مشخص بود که دلش خیلی میخواد
یه تیکه دیگه برداشتم و نزدیک لبش زدم
+ باز کن دهنتو
_ ممنون نمیخورم
نزدیک تر بردم و پیتزارو زدم به لبش که مجبورا
گاز کوچیکی به پیتزا زد
بقیه ی پیتزاشو خودم خوردم و بهسام متعجب داشت نگام میکرد ، با اینکه آدم وسواسی بودم اما از دهن زده ی بهسا خورده بودم
قارو قور شکمشو که شنیدم جعبه رو هول دادم به سمتش و گفتم:
+ بخور برام زیاده
وقتی دیدم واکنشی نشون نمیده گفتم:
+ چیه نکنه به پیتزام حساسیت داری
_ نه ندارم
+ پس شروع کن
_ تشنمه ، میشه یکم آب بدین بهم؟
با منظور ابروهامو بالا انداختم و گفتم:
+ بعله چرا که نه!! همینجا بدم؟؟
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
_ هیچی
+ مطمعنی دیگه؟؟ پس گشنت نیست!!
مردد نگام کرد و میدونستم که گشنشه اما چون دلخور بود مثلا میخواست اینجوری ناراحتیشو بروز بده
_ نه گشنم نیست
به این همه سرتق بودنش لبخندی زدم ؛ وقتی خودش نمیخواست چیزی بخوره پس اصراری نمیکردم
بعد از اینکه یه پیتزای گوشت سفارش دادم ؛ گوشیمو از داخل جیبم در آوردم تا پیامامو چک کنم
دو سه تا پیام از طرف کیوان داشتم که میخواست از حالِ بهسا باخبر بشه و ما بقیش هم پیامکای تبلیغاتی بود
بدون اینکه جواب کیوانو بدم گوشیو گذاشتم تو جیبم و مشغول تماشای اطرافم شدم
یک رب بعد پیتزامو به همراه نوشابه ای آوردن و روی میز گذاشتن ، تیکه ای از پیتزامو برداشتم و گاز بزرگی بهش زدم
بهسا داشت با حسرت به پیتزا نگاه میکرد و مشخص بود که دلش خیلی میخواد
یه تیکه دیگه برداشتم و نزدیک لبش زدم
+ باز کن دهنتو
_ ممنون نمیخورم
نزدیک تر بردم و پیتزارو زدم به لبش که مجبورا
گاز کوچیکی به پیتزا زد
بقیه ی پیتزاشو خودم خوردم و بهسام متعجب داشت نگام میکرد ، با اینکه آدم وسواسی بودم اما از دهن زده ی بهسا خورده بودم
قارو قور شکمشو که شنیدم جعبه رو هول دادم به سمتش و گفتم:
+ بخور برام زیاده
وقتی دیدم واکنشی نشون نمیده گفتم:
+ چیه نکنه به پیتزام حساسیت داری
_ نه ندارم
+ پس شروع کن
_ تشنمه ، میشه یکم آب بدین بهم؟
با منظور ابروهامو بالا انداختم و گفتم:
+ بعله چرا که نه!! همینجا بدم؟؟
۲۳۳
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.