تناسخ توکیوریونجرز به جهنمی به اسم ایران
ویو شین
همه بلند شدیم که مایکی بیدار بود یا خدا
نکاهی انداختم
خبری از کانا نبود
از مایکی پرسیدیم. گفت ساعت سه رفت سرکار
رفتیم تو اشپز خونه که غذا درست کنیم که کانا انگار صبحونه برامون درست کرده بود
یا خدا
چقدر غذا مشغول خوردن بودیم که مایکی داشت با درایاکیش بازی میکرد نمی خورد
همه ریخته بودیم پرامون موند
دراکن: مایکی خوبی
مایکی: همم هنوز موندم چرا درایاکی چان داخل ۱۱ سالگی میره سرکار
همه غذا پرید تو گولومون واقعا۱۱ سالشه
ران:..*سرفه* چی
مایکی: نصف شب گشنم بود ساعت دو نیم بود دیدم درایاکی چان داشت صبحونه اماده میکرد. ساعت سه هم رفت سر کار یک چیز سیاه که بهش گفت اوبا. سرش کرد رفت
ریندو: بنظرتون چرا کانا عاشق دنیای ما یا انیمه این هاست
ایزانا: مایکی بهت گفت کی برمیگرده
مایکی به نشانه نه سرش رو تکون داد
وقتی صبحونه تموم شد میتسویا دراکن ظرف ها رو جمع کرد بقیه هم رفتن تا جاهاشون رو جمع کن
هرکی مشغول یک کاری بود
(ساعت ۱۰:۳٠ ویو کانا)
وایی از دست این اوبا چادر اینا(کانا اصلا حجابی نیست و از اینا دین اسلام رو در اون حد قبول نداره ولی نماز اینا میخونه) هوفف
اخجون امشب چهارشنبه سوری هست
نگاهی به ساعت انداختم دیگه نزدیک های ۱۱ بود
بلند شدم
و رفتم از محله کار بیرون اخیش
*بیست دقیقه بعد*
رسیدم
رفتم تو کوچه
اینجا جای قاچاق ایناست رفتم به ترق فروشی کلی ترقه و از این نارجنگ ها کوچیک گرفت
*ساعت یک ظهر*
رسیدم خونه
ویو راوی
کانا رسید همه منظور مایکی رو گرفتن
ریندو: حالا فهمیدم منظورت رو
(کانا بعت از فیلم راجب دین اسلام اینا با همه حرف زد قانون هارو گفت)
کانا اوباش رو سری اینا در اورد رفت تو اشپز خونه
*یک نیم*
بل اخره جوجه و کباب اماده شد
همه تعجب کردن کانا گفت چه جوری بخورن اینا
غذا تموم. شد کانا امد ظرف هارو بشوره که شین کاکوچو گفتن خودشون می شورن
کانا رفت طرف دفتر طراحیش و لباسی که طراحی کرده بود رو رنگ زد*عکس بعدی*
میت: نمیدونستم طراحی میگنی... خیلی عالیه
همه امدن جرئت حقیقت
رو کانا و ران افتاد
ران: خب ح یاج
کانا: ح
ران: خب بگو چرا انقدر عاشق دنیا ما یا همون انیمه هست...
کانا نزاشت حرف ران کامل شه گفت: بیین انیمه کلی درس بهم داد مثلا تو دفترچه مرگ یاد گرفتم تنها بودن بهتر از بودن با ادم های اشتباست یا همون کسی که خیلی بهش علاقه داری قطعا بدترین ضرب رو میزنه بهت کلا انیمه بزرگم کرد
همه از جواب کانا تعجب کردن
بطری رو. چرخوندن افتاد کانا ازکن
کانا: خب خب ح یا ج
کن: ح
کانا: خب چرا اصلا با اما گرم نمی گری تو که عاشقشی ها
کن: از کجا م.. اوه.. اگه بگم منکنه ردم کنه اینا...
کانا: داداش اون عاشقته هوفف
*بعد از چندیدن ج یا ح*
و این دفعخ رو مایکی از کانا
مایکی: خب چرا انیمه رو شروع کردی
همه بلند شدیم که مایکی بیدار بود یا خدا
نکاهی انداختم
خبری از کانا نبود
از مایکی پرسیدیم. گفت ساعت سه رفت سرکار
رفتیم تو اشپز خونه که غذا درست کنیم که کانا انگار صبحونه برامون درست کرده بود
یا خدا
چقدر غذا مشغول خوردن بودیم که مایکی داشت با درایاکیش بازی میکرد نمی خورد
همه ریخته بودیم پرامون موند
دراکن: مایکی خوبی
مایکی: همم هنوز موندم چرا درایاکی چان داخل ۱۱ سالگی میره سرکار
همه غذا پرید تو گولومون واقعا۱۱ سالشه
ران:..*سرفه* چی
مایکی: نصف شب گشنم بود ساعت دو نیم بود دیدم درایاکی چان داشت صبحونه اماده میکرد. ساعت سه هم رفت سر کار یک چیز سیاه که بهش گفت اوبا. سرش کرد رفت
ریندو: بنظرتون چرا کانا عاشق دنیای ما یا انیمه این هاست
ایزانا: مایکی بهت گفت کی برمیگرده
مایکی به نشانه نه سرش رو تکون داد
وقتی صبحونه تموم شد میتسویا دراکن ظرف ها رو جمع کرد بقیه هم رفتن تا جاهاشون رو جمع کن
هرکی مشغول یک کاری بود
(ساعت ۱۰:۳٠ ویو کانا)
وایی از دست این اوبا چادر اینا(کانا اصلا حجابی نیست و از اینا دین اسلام رو در اون حد قبول نداره ولی نماز اینا میخونه) هوفف
اخجون امشب چهارشنبه سوری هست
نگاهی به ساعت انداختم دیگه نزدیک های ۱۱ بود
بلند شدم
و رفتم از محله کار بیرون اخیش
*بیست دقیقه بعد*
رسیدم
رفتم تو کوچه
اینجا جای قاچاق ایناست رفتم به ترق فروشی کلی ترقه و از این نارجنگ ها کوچیک گرفت
*ساعت یک ظهر*
رسیدم خونه
ویو راوی
کانا رسید همه منظور مایکی رو گرفتن
ریندو: حالا فهمیدم منظورت رو
(کانا بعت از فیلم راجب دین اسلام اینا با همه حرف زد قانون هارو گفت)
کانا اوباش رو سری اینا در اورد رفت تو اشپز خونه
*یک نیم*
بل اخره جوجه و کباب اماده شد
همه تعجب کردن کانا گفت چه جوری بخورن اینا
غذا تموم. شد کانا امد ظرف هارو بشوره که شین کاکوچو گفتن خودشون می شورن
کانا رفت طرف دفتر طراحیش و لباسی که طراحی کرده بود رو رنگ زد*عکس بعدی*
میت: نمیدونستم طراحی میگنی... خیلی عالیه
همه امدن جرئت حقیقت
رو کانا و ران افتاد
ران: خب ح یاج
کانا: ح
ران: خب بگو چرا انقدر عاشق دنیا ما یا همون انیمه هست...
کانا نزاشت حرف ران کامل شه گفت: بیین انیمه کلی درس بهم داد مثلا تو دفترچه مرگ یاد گرفتم تنها بودن بهتر از بودن با ادم های اشتباست یا همون کسی که خیلی بهش علاقه داری قطعا بدترین ضرب رو میزنه بهت کلا انیمه بزرگم کرد
همه از جواب کانا تعجب کردن
بطری رو. چرخوندن افتاد کانا ازکن
کانا: خب خب ح یا ج
کن: ح
کانا: خب چرا اصلا با اما گرم نمی گری تو که عاشقشی ها
کن: از کجا م.. اوه.. اگه بگم منکنه ردم کنه اینا...
کانا: داداش اون عاشقته هوفف
*بعد از چندیدن ج یا ح*
و این دفعخ رو مایکی از کانا
مایکی: خب چرا انیمه رو شروع کردی
۵.۰k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.