عنوان:دوست قهرمان من!
عنوان:دوست قهرمان من!
𝒑𝒂𝒓𝒕 𝟐𝟎
زنگ تفریح مدرسه به صدا در اومد همه به سمت حیاط حرکت کردن... هیون وو و جونگ وو هم دور از چشم همه به سمت انباری حرکت کردن... جونگ وو با دیدن زنجیر لعنتی فرستاد و گفت:نیاز به یه چیزی داریم تا اینو بشکنیم!
هیون وو:حالا حتما لازمه بریم توشو ببینیم؟!
جونگ وو با هیجان گفت:معلومه! میگن توش کلی مدارک از دانش آموزای چندین ساله پیشه این مدرسس!
هیجان هیون وو هم برای دیدن اون مدارک بالا رفت... به میله ای که به دیوار اتاقک انباری تکیه داده بود اشاره کرد... جونگ وو اشاره ای که هیون وو بهش داشت و دنبال کرد و رسید به میله... برش داشت و باهاش چندبار به قفل زنجیر ضربه زد... اتاقک چون کمی از حیاط دور بود کسی صداش رو نمیشنید... چندبار همین کار رو تکرار کرد تا اینکه بالاخره زنجیر شکسته شد!
جونگ وو و هیون وو با هیجان به هم نگاه میکردن و همینطور وارد انباری شدن... تا میخواستن به چیزی دست بزنن صدایی از پشت مانعشون شد... هیون وو و جونگ وو با تعجب و استرس بهش نگاه میکردن... حالا باید چیکار میکردن؟!
𝒑𝒂𝒓𝒕 𝟐𝟎
زنگ تفریح مدرسه به صدا در اومد همه به سمت حیاط حرکت کردن... هیون وو و جونگ وو هم دور از چشم همه به سمت انباری حرکت کردن... جونگ وو با دیدن زنجیر لعنتی فرستاد و گفت:نیاز به یه چیزی داریم تا اینو بشکنیم!
هیون وو:حالا حتما لازمه بریم توشو ببینیم؟!
جونگ وو با هیجان گفت:معلومه! میگن توش کلی مدارک از دانش آموزای چندین ساله پیشه این مدرسس!
هیجان هیون وو هم برای دیدن اون مدارک بالا رفت... به میله ای که به دیوار اتاقک انباری تکیه داده بود اشاره کرد... جونگ وو اشاره ای که هیون وو بهش داشت و دنبال کرد و رسید به میله... برش داشت و باهاش چندبار به قفل زنجیر ضربه زد... اتاقک چون کمی از حیاط دور بود کسی صداش رو نمیشنید... چندبار همین کار رو تکرار کرد تا اینکه بالاخره زنجیر شکسته شد!
جونگ وو و هیون وو با هیجان به هم نگاه میکردن و همینطور وارد انباری شدن... تا میخواستن به چیزی دست بزنن صدایی از پشت مانعشون شد... هیون وو و جونگ وو با تعجب و استرس بهش نگاه میکردن... حالا باید چیکار میکردن؟!
۴۱
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.