چه اتفاقی افتاد
𝕻𝖆𝖗𝖙_۴٠
که خودشو افرادشو از عمارت بیرون
کنن
بادیگاردا اونا رو از عمارت بیرون کردن
سنگینی نگاهی رو رو خودم حس کردم سرمو چرخوندم و دیدم ا/ت روی پله ها وایساده
ویو ا/ت:
تمام مدت داشتم به حرفاشون گوش میدادم
شوگا روشو کرد به منو گفت: فالگوش وایسادن کار خوبی نیست
نیشخندی زدم و با بیخیالی گفتم: می تونستی اروم تر حرف بزنی تا من بیدار نشم
با صدای ارومی گفتم
انگار بلندگو قورت داده سره صبحی
شوگا: شنیدم چی گفتی
با خونسردی به سمت اشپزخونه میرفتم
و گفتم
ا/ت: منم گفتم تا بشنوی
که یهو...........
که خودشو افرادشو از عمارت بیرون
کنن
بادیگاردا اونا رو از عمارت بیرون کردن
سنگینی نگاهی رو رو خودم حس کردم سرمو چرخوندم و دیدم ا/ت روی پله ها وایساده
ویو ا/ت:
تمام مدت داشتم به حرفاشون گوش میدادم
شوگا روشو کرد به منو گفت: فالگوش وایسادن کار خوبی نیست
نیشخندی زدم و با بیخیالی گفتم: می تونستی اروم تر حرف بزنی تا من بیدار نشم
با صدای ارومی گفتم
انگار بلندگو قورت داده سره صبحی
شوگا: شنیدم چی گفتی
با خونسردی به سمت اشپزخونه میرفتم
و گفتم
ا/ت: منم گفتم تا بشنوی
که یهو...........
۹۵۳
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.