جرعت و حقیقت ... part 20
بابای کوک : عروس قشنگم آماده ای بریم ؟
عمه ی کوک : عروس قشنگم ؟ برادر پسرت با دختر من عروسی می کنه
بابای کوک : من پسرمو به دختر تو نمیدمممم * داد
مادربزرگ کوک اومد
مادر بزرگ کوک : چتونه خونه را انتداختید رو سرتون * داد
بابای کوک : من نمی خوام پسرمو بدم به اینا
مادر بزرگ کوک : باید بدی
بابای کوک : من نخوام بدم باید کیو ببینم * داد
مادر بزرگ کوک : صدا تو بیار پایین * جیغ
بابای کوک یکم اروم گرفت و صداشو آورد پایین
بابای کوک : مادر پسرم این دخترو دوست داره نمی خوام زندگیشو مثل زندگی خودم نابود کنم
مادر بزرگ کوک : تو که بعد دو سال با اونی که دو ست داشتی ازدواج کردی الان زندگیت خراب شده ؟
بابای کوک: نه ولی نمی خوام پسرم حتی یه ثانیه زجر بکشه
مادر بزرگ کوک : کارن دختر خوبیه زجر نمیکشه این دخترم از رو هوس دوسش داره
همین جوری داشتن در مورد خوب بودن یا نبودن کارن حرف میزدن که جیغ یونا رفت بالا همه نگاش کردن دیدن که کارن دستشو کرده تو موهای یونا و هی می کشه
یونا : ولم کن * جیغ
کارن : نکنم چی میشه ؟ * عشوه
کوک : با من طرف میشی
بعد از کلی مو کشیدن و اینا مادر بزرگ کوک گفت
مادر بزرگ کوک : همو ول کنین بیاین اینجا کارتون دارم * داد
همه ساکا شدن و از دعوا دست کشیدن
مادر بزرگ کوک : چند روز دیگه مهمونیه می خوام تو اون مهمونی عروس جدید خانواده را معرفی کنم و من تصمیم می گیرم که کی زن جونگ کوک بشه از جونگ کوک و این دختره هم می خوام تا اون روز اینجا زندگی کنن تا بفهمم کی شایسته عروس این خانواده شدن
...
لایک : ۱۵
کامنت : ۷
عمه ی کوک : عروس قشنگم ؟ برادر پسرت با دختر من عروسی می کنه
بابای کوک : من پسرمو به دختر تو نمیدمممم * داد
مادربزرگ کوک اومد
مادر بزرگ کوک : چتونه خونه را انتداختید رو سرتون * داد
بابای کوک : من نمی خوام پسرمو بدم به اینا
مادر بزرگ کوک : باید بدی
بابای کوک : من نخوام بدم باید کیو ببینم * داد
مادر بزرگ کوک : صدا تو بیار پایین * جیغ
بابای کوک یکم اروم گرفت و صداشو آورد پایین
بابای کوک : مادر پسرم این دخترو دوست داره نمی خوام زندگیشو مثل زندگی خودم نابود کنم
مادر بزرگ کوک : تو که بعد دو سال با اونی که دو ست داشتی ازدواج کردی الان زندگیت خراب شده ؟
بابای کوک: نه ولی نمی خوام پسرم حتی یه ثانیه زجر بکشه
مادر بزرگ کوک : کارن دختر خوبیه زجر نمیکشه این دخترم از رو هوس دوسش داره
همین جوری داشتن در مورد خوب بودن یا نبودن کارن حرف میزدن که جیغ یونا رفت بالا همه نگاش کردن دیدن که کارن دستشو کرده تو موهای یونا و هی می کشه
یونا : ولم کن * جیغ
کارن : نکنم چی میشه ؟ * عشوه
کوک : با من طرف میشی
بعد از کلی مو کشیدن و اینا مادر بزرگ کوک گفت
مادر بزرگ کوک : همو ول کنین بیاین اینجا کارتون دارم * داد
همه ساکا شدن و از دعوا دست کشیدن
مادر بزرگ کوک : چند روز دیگه مهمونیه می خوام تو اون مهمونی عروس جدید خانواده را معرفی کنم و من تصمیم می گیرم که کی زن جونگ کوک بشه از جونگ کوک و این دختره هم می خوام تا اون روز اینجا زندگی کنن تا بفهمم کی شایسته عروس این خانواده شدن
...
لایک : ۱۵
کامنت : ۷
۱۱.۸k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.