پارت ۱۷
پارت ۱۷
_ببین رزی من عاشق جنیم و نمیزارم بهش آسیبی برسه
+ کوک من میدکنم شما همدیگه رو خیلی دوست دارین اما برای جنی خیلی زوده
# رزی من بچه نیستم
+باشه تو بچه نیستی
+من مشکلی با موندن شما کنار هم ندارم اما اگه قول بدین دیگه از این کار ها نکنین
_باشه
# باشه
×آفرین بچه های خوب
#_ ما بچه نیستیم
×حالا ولش شب میان بار دیگه؟
_بله
# نخیر
_خیلی هم خوب میای
_تو خونه حرف میزنیم
# باشه(آروم)
× رزی بریم خونه؟
+بریم
کوک ویو
به نظرم میاد که جنی ازم ناراحته براید استایل بغلش کردم و بردمش ماشین و سرش رو گذاشتم رو پام و آروم آروم مو هاش رو نوازش کردم که خوابش برد وقتی به خونه رسیدیم دیدم مثل فرشته ها رو پام خوابیده دلم نیومد بیدارش کنم و یه دور دیگه زدم که بعد ۱۵ مین بیدار شد و
# چرا نیومدیم خونه ؟
_اومدیم برات لباس بخریم
# چرا من که لباس دارم؟
_بازم می خوام برات لباس بخرم
# باش بیا بریم تو
جنی ویو
رفتیم تو که رزی و تهیونگ رو دیدیم اما نرفتیم جلو مزاحم نشیم رفتم تو یکی از مغازه ها و تا قیمت ها رو دیدم به کوک گفتم بیا بریم خونه من لباس دارم اونم گفت چرا گفتم آ آخه قیمتا خیلی گرونه گفت برو ببینم تو، من به خاطر تو کل این پاساژ رو میگیرم به زور رفتم تو و یه لباس ارزون تر گرفتم و وقتی بهش گفتم حاساب کنه حساب نکرد و از او خانمه برسید گرون ترین لباس این مغازه کدومه و من یکی زدم به شکمش
که گفت تو باید فقط نظر بدی که گرون ترین اون مغازه رو گرفتیم و رفتیم بقیه ی لباس ها رو گرفتیم و برگشتیم خونه
_از این به بعد حق نداری لباس بپوشی تو خونه
# چییییی
_همینه که گفتم وگرنه بد تموم میشه برات
# عههه تو هم فکر میکنی خیلی میترسم ازت بد تموم بشه
_باشه خودت خواستی
کوک ویو
دلم نمیخواست باهاش این کار رو بکنم چون به رزی قول داده بودم اما اونقدری تحریکم کرده بود که نمیدونین باز انداختمش رو تخت و به صورت وحشیانه گردن و لبش رو بوسیدم و ولش کردم و گفتم کاری که گفتم رو انجام میدی؟ گفت ب باشه و ولش کردم و رفتم رو کانا په دراز کشیدم که یه هو دیدم رزی با لباس زیر سفید رفت آشپز خونه و یه چیپس برداشت و تلویزیون رو روشن کرد و نشست و خورد ساعت ۶ هردو مون رفتیم حموم و ساعت ۷و نیم هردومون حاضر شدیم بریم بار یه ربع مونده به ۸ رسیدیم به بار و برام جالب بود که جنی بهم گفت به دختر دیگه ای جز خودش نگاه نکنم تو بار
×عه بیبی کوک اینا هم اومدن
+سلام (کمی بلند)
# سلام
×سلام داداش
_ سلام خوبی
×مرسی تو خوبی
_ماهم خوبیم دیگه
×از عملیات چه خبر
_کدوم عملیات ما قول دادیم دیگه نمی کنیم
the end
_ببین رزی من عاشق جنیم و نمیزارم بهش آسیبی برسه
+ کوک من میدکنم شما همدیگه رو خیلی دوست دارین اما برای جنی خیلی زوده
# رزی من بچه نیستم
+باشه تو بچه نیستی
+من مشکلی با موندن شما کنار هم ندارم اما اگه قول بدین دیگه از این کار ها نکنین
_باشه
# باشه
×آفرین بچه های خوب
#_ ما بچه نیستیم
×حالا ولش شب میان بار دیگه؟
_بله
# نخیر
_خیلی هم خوب میای
_تو خونه حرف میزنیم
# باشه(آروم)
× رزی بریم خونه؟
+بریم
کوک ویو
به نظرم میاد که جنی ازم ناراحته براید استایل بغلش کردم و بردمش ماشین و سرش رو گذاشتم رو پام و آروم آروم مو هاش رو نوازش کردم که خوابش برد وقتی به خونه رسیدیم دیدم مثل فرشته ها رو پام خوابیده دلم نیومد بیدارش کنم و یه دور دیگه زدم که بعد ۱۵ مین بیدار شد و
# چرا نیومدیم خونه ؟
_اومدیم برات لباس بخریم
# چرا من که لباس دارم؟
_بازم می خوام برات لباس بخرم
# باش بیا بریم تو
جنی ویو
رفتیم تو که رزی و تهیونگ رو دیدیم اما نرفتیم جلو مزاحم نشیم رفتم تو یکی از مغازه ها و تا قیمت ها رو دیدم به کوک گفتم بیا بریم خونه من لباس دارم اونم گفت چرا گفتم آ آخه قیمتا خیلی گرونه گفت برو ببینم تو، من به خاطر تو کل این پاساژ رو میگیرم به زور رفتم تو و یه لباس ارزون تر گرفتم و وقتی بهش گفتم حاساب کنه حساب نکرد و از او خانمه برسید گرون ترین لباس این مغازه کدومه و من یکی زدم به شکمش
که گفت تو باید فقط نظر بدی که گرون ترین اون مغازه رو گرفتیم و رفتیم بقیه ی لباس ها رو گرفتیم و برگشتیم خونه
_از این به بعد حق نداری لباس بپوشی تو خونه
# چییییی
_همینه که گفتم وگرنه بد تموم میشه برات
# عههه تو هم فکر میکنی خیلی میترسم ازت بد تموم بشه
_باشه خودت خواستی
کوک ویو
دلم نمیخواست باهاش این کار رو بکنم چون به رزی قول داده بودم اما اونقدری تحریکم کرده بود که نمیدونین باز انداختمش رو تخت و به صورت وحشیانه گردن و لبش رو بوسیدم و ولش کردم و گفتم کاری که گفتم رو انجام میدی؟ گفت ب باشه و ولش کردم و رفتم رو کانا په دراز کشیدم که یه هو دیدم رزی با لباس زیر سفید رفت آشپز خونه و یه چیپس برداشت و تلویزیون رو روشن کرد و نشست و خورد ساعت ۶ هردو مون رفتیم حموم و ساعت ۷و نیم هردومون حاضر شدیم بریم بار یه ربع مونده به ۸ رسیدیم به بار و برام جالب بود که جنی بهم گفت به دختر دیگه ای جز خودش نگاه نکنم تو بار
×عه بیبی کوک اینا هم اومدن
+سلام (کمی بلند)
# سلام
×سلام داداش
_ سلام خوبی
×مرسی تو خوبی
_ماهم خوبیم دیگه
×از عملیات چه خبر
_کدوم عملیات ما قول دادیم دیگه نمی کنیم
the end
۲.۶k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.