هیولای دریا . پارت ۲ دازای چویا +
+دزد های دریایی اون قدر ها هم که میگن بد نیستن ... حد اقل منو پدرم نبودیم! ما به آدمای عادی و بیچاره کمک میکردیم و بخاطر همین به اشراف بی رحم ضربه می زدیم!!!
کنجی : اوه ! آروم باش چویا کون ! بخاط پدرت متاسفم! حالا پاشو برین استراحت کنم!
+اوهوم...
.... موقع خواب ....
کنجی : شب بخیر
+شب بخیر
کنجی : میگم چویا ! تو واقعا میدونی کنج کجاست ؟؟
+ میشه قبلش تو بهم بگی تو بچگی ناخدا دازای چه اتفاقاتی افتاد؟
کنجی : واسه چی میخوای بدونی ؟ آمم ولش کن . ببین مطمئن نیستم ولی میگن تو بچه گه با دزدان دریایی زندگی میکرد ولی اونا ولش کردن تو یه جزیره و اهالی جزیره خیلی زجرش دادن ! حالا تو جواب سوالامو بده🙂
+زجر.... خب باشه میگم ! من دروغ گفتن و خوب میدونم جای اون گنج کجاست!!
کنجی : وای ! پس چرا نمیگی ! البته درکت میکنم این دولت و پادشاه ارزش نداره!
+آره! اما فقط همین نیست ! داشتن اون گنج لیاقت می خواد! آره! من جای گنجو میدونم اما نمیگم هیچ وقت!!!!!!!!
یدفعه در اتاق باز شد و دازای با چهره ای بی روح به سمت کنجی گفت : برو بیرون و منو چویا تنها بزار جلو در هم گوش واینسا میفهمم!
وقتی کنجی رفت در و بست و بعد دازای با بی رحمی چویا رو پرت کرد رو زمین و بعد جلوش زانو زد و چونه چویا رو با دستش بالا گرفت و گفت : که میدونی گنج کجاست ولی نمیگی هااا!!!
+من نمیدونم
_دروغ نگو !! بلخره که از زبونت میکشم بیرون
+عمران بزارن گنج دست تو اون پادشاه عوضیت بیوفته!!!!
_چه شجاع! کوتوله هویجی احمق ! اینجا من اربابم و تو برده ای !!! و تو باید حرفم رو گوش بدی تازه اینکه اولشه طوری زجرت میدم که بخاطر اینکه منو ول کردی پشیمون شی !!!!
+من هیچوقت پشیمون نمیشم !
_خواهیم دید ! وقتی گریه و التماس میکنی قطعا زیبا دیدنی میشی !
+واسه یه عوضی روانی مثل تو آره! ولی فکر نکن من اینجا میمونم ! من دوباره بر میگردم به کشیم پیش خدمم!
_آخی! از الان بگم فکر فرار به سرت نزنه ! تا نقشه گنج رو نگی ولت نمیکنم !
+اگه بگم ولم میکنی میکنیم!؟
_چی فکر کردی ! کسیکه تو رو گرفته منم نه !دولت تو رو دست گیر کرده !!!!
+پس نقشه گنج رو فراموش کن!
_لعنت بهت باشه بیا این کاغذ رو بگیر تو اطلاعات نقشه گنج رو بنویس منم یه نامه واسه پادشاه مینویسم تا بعد از پیدا کردن گنج تو رو آزاد کنه قبول!!؟
+باشه!
....مدتی بعد....
+تموم شد !
_منم نامه رو نوشتم اما تو بعد از پیدا شدن گنج میری فهمیدی!!؟
+اهوم
_در ضمن تا فردا از غذا خبری نیست !!!
+ ا....
بعد دازای در گوش چویا گفت : میخوام ببینم اون لبای سرخت وقتی غذا نخوری خشک میشن....
____________________
خب بچه شاید تا فردا یا بیشتر دیگه پارت ندم ولی خواستم بگم بعضی کلمات که آخرشون این علامت ($) هستش رو به دلیل هنتایی بودن بر عکس بخونید تا ویسگون گیر نده 😀❤😅❗❗❗❗❗
کنجی : اوه ! آروم باش چویا کون ! بخاط پدرت متاسفم! حالا پاشو برین استراحت کنم!
+اوهوم...
.... موقع خواب ....
کنجی : شب بخیر
+شب بخیر
کنجی : میگم چویا ! تو واقعا میدونی کنج کجاست ؟؟
+ میشه قبلش تو بهم بگی تو بچگی ناخدا دازای چه اتفاقاتی افتاد؟
کنجی : واسه چی میخوای بدونی ؟ آمم ولش کن . ببین مطمئن نیستم ولی میگن تو بچه گه با دزدان دریایی زندگی میکرد ولی اونا ولش کردن تو یه جزیره و اهالی جزیره خیلی زجرش دادن ! حالا تو جواب سوالامو بده🙂
+زجر.... خب باشه میگم ! من دروغ گفتن و خوب میدونم جای اون گنج کجاست!!
کنجی : وای ! پس چرا نمیگی ! البته درکت میکنم این دولت و پادشاه ارزش نداره!
+آره! اما فقط همین نیست ! داشتن اون گنج لیاقت می خواد! آره! من جای گنجو میدونم اما نمیگم هیچ وقت!!!!!!!!
یدفعه در اتاق باز شد و دازای با چهره ای بی روح به سمت کنجی گفت : برو بیرون و منو چویا تنها بزار جلو در هم گوش واینسا میفهمم!
وقتی کنجی رفت در و بست و بعد دازای با بی رحمی چویا رو پرت کرد رو زمین و بعد جلوش زانو زد و چونه چویا رو با دستش بالا گرفت و گفت : که میدونی گنج کجاست ولی نمیگی هااا!!!
+من نمیدونم
_دروغ نگو !! بلخره که از زبونت میکشم بیرون
+عمران بزارن گنج دست تو اون پادشاه عوضیت بیوفته!!!!
_چه شجاع! کوتوله هویجی احمق ! اینجا من اربابم و تو برده ای !!! و تو باید حرفم رو گوش بدی تازه اینکه اولشه طوری زجرت میدم که بخاطر اینکه منو ول کردی پشیمون شی !!!!
+من هیچوقت پشیمون نمیشم !
_خواهیم دید ! وقتی گریه و التماس میکنی قطعا زیبا دیدنی میشی !
+واسه یه عوضی روانی مثل تو آره! ولی فکر نکن من اینجا میمونم ! من دوباره بر میگردم به کشیم پیش خدمم!
_آخی! از الان بگم فکر فرار به سرت نزنه ! تا نقشه گنج رو نگی ولت نمیکنم !
+اگه بگم ولم میکنی میکنیم!؟
_چی فکر کردی ! کسیکه تو رو گرفته منم نه !دولت تو رو دست گیر کرده !!!!
+پس نقشه گنج رو فراموش کن!
_لعنت بهت باشه بیا این کاغذ رو بگیر تو اطلاعات نقشه گنج رو بنویس منم یه نامه واسه پادشاه مینویسم تا بعد از پیدا کردن گنج تو رو آزاد کنه قبول!!؟
+باشه!
....مدتی بعد....
+تموم شد !
_منم نامه رو نوشتم اما تو بعد از پیدا شدن گنج میری فهمیدی!!؟
+اهوم
_در ضمن تا فردا از غذا خبری نیست !!!
+ ا....
بعد دازای در گوش چویا گفت : میخوام ببینم اون لبای سرخت وقتی غذا نخوری خشک میشن....
____________________
خب بچه شاید تا فردا یا بیشتر دیگه پارت ندم ولی خواستم بگم بعضی کلمات که آخرشون این علامت ($) هستش رو به دلیل هنتایی بودن بر عکس بخونید تا ویسگون گیر نده 😀❤😅❗❗❗❗❗
۴۸۲
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.