the futurep6
دریا : آره من میخواستم بگم که من میخوام برم واقعا ممنون که تو این مدت ازم مواظبت کردی
پدرام : اولن خواهش می کنم دومن من کی گفتم میتونی بری ؟
دریا : متوجه منظورت نمیشم ؟
پدرام : دختر جون هر کس دیگه ایم جای من بود نمیذاشت با این حالت جایی بری
دریا : ن جدا من خوبم دیگه بیشتر از این برات مزاحمت ایجاد نمی کنم نگران جاوو مکانمم نباش میرم خونه ی دوستم
پدرام : باشه به هر حال کاری داشتی بهم زنگ بزن ( شماره ای که از قبل رو کاغذ نوشته بودمو بهش دادم )
دریا : مرسی فقط .. من تلفنمو گم کردم یعنی اون موقع که دزدیده بودنم ازم گرفتنش میشه بهم ی تلفن بدی اگه داری ؟
پدرام : ن ندارم ولی میتونم برات بگیرم
دریا : ن ممنونم خودم ی کاریش می کنم .
پدرام : باشه برو خدا نگهدار
دریا : داشتم می رفتم که ی بار دیگه صدام زد
پدرام : دریا ؟
دریا : بله ؟
پدرام : مواظب خودت باش !
دریا : با ی لبخند کوچیک ممنونی گفتمو از اونجا زدم بیرون
پدرام : از دریا خوشم میومد شایدم عاشقش شده بودم توی همون نگاه اول نمیدونم اونم بهم حسی داره یا نه ولی همین که رفت احساس کردم ی جمعیتو با خودش برد برای ی لحظه حساس دلتنگیو تنهایی کردم
دریا : میخواستم از در خونه ی پدرام تا کسب بگیرمو برم خونه ی آریانا ولی یادم افتاد هیچ پولی ندارم همه ی توانمو جمع کردمو از میرداماد تا فرمانیه دویدمو به هر ضربو زوری بود رسیدم خونه ی آریانا درو زدم منتظر شدم تا درو باز کنه
آریانا : داشتم کتاب میخوندم که شنیدم یکی درو زد اول فک کردم پیکه چون غذا سفارش داده بودم ولی وقتی درو باز کردم با صحنه ای که مواجه شدم خشکم زد اون ... دریا بود
آریانا : دریاااا ( محکم بغلش کردم ) تو کجا بودیییی واییی بیا تو بیا تو
بشین زود باش تلفنمو برداشتم به مانی زنگ زدمو بهش جریانو گفتم میخواست قط کنه که بش گفتم زنگ بزن به همه خبر بده از نگرانی درشون بیار به شیرینم بگو به پلیس زنگ بزنه بگه پیدا شده
آریانا : دریا عزیزم تو کجا بودی ؟ ( ی بار دیگه بغلش کردم) میدونی تو این ی ماه به ما چی گذشت
دریا : رفتم تو بغلش کلی گریه کردم ( آنی نمیدونی چیا بهم گذشت ( گریه ) خیلی اذیت شدم ( هق ) کل ما جرارو براش گفت .
تو این ما جرا با یکی هم آشنا شدمو تو این مدت ازم نگهداری کرد سرمو انداختم پایین
آریانا : تو که باز خجالت کشیدی قر مز شدی خنده ی نگران) حالا کی هست این شازده
دریا : میشناسیش یعنی همه میشناسنش
آریانا : نمیدونم از بچه های دانشگاس؟
دریا : نع ، .... خب میدونی اون
آریانا : نصف عمر شدم دختر بگو دیگه
دریا : اون پدرامه ؟ پدرام شریف
آریانا : نههه شوخی می کنی دیگه
دریا : ب نظرت الان وخت شوخیه ؟
آریانا : باورم نمیشه دختر
دریا : منم همینطور ، می گم
آریانا : جانم ؟
دریا :
پدرام : اولن خواهش می کنم دومن من کی گفتم میتونی بری ؟
دریا : متوجه منظورت نمیشم ؟
پدرام : دختر جون هر کس دیگه ایم جای من بود نمیذاشت با این حالت جایی بری
دریا : ن جدا من خوبم دیگه بیشتر از این برات مزاحمت ایجاد نمی کنم نگران جاوو مکانمم نباش میرم خونه ی دوستم
پدرام : باشه به هر حال کاری داشتی بهم زنگ بزن ( شماره ای که از قبل رو کاغذ نوشته بودمو بهش دادم )
دریا : مرسی فقط .. من تلفنمو گم کردم یعنی اون موقع که دزدیده بودنم ازم گرفتنش میشه بهم ی تلفن بدی اگه داری ؟
پدرام : ن ندارم ولی میتونم برات بگیرم
دریا : ن ممنونم خودم ی کاریش می کنم .
پدرام : باشه برو خدا نگهدار
دریا : داشتم می رفتم که ی بار دیگه صدام زد
پدرام : دریا ؟
دریا : بله ؟
پدرام : مواظب خودت باش !
دریا : با ی لبخند کوچیک ممنونی گفتمو از اونجا زدم بیرون
پدرام : از دریا خوشم میومد شایدم عاشقش شده بودم توی همون نگاه اول نمیدونم اونم بهم حسی داره یا نه ولی همین که رفت احساس کردم ی جمعیتو با خودش برد برای ی لحظه حساس دلتنگیو تنهایی کردم
دریا : میخواستم از در خونه ی پدرام تا کسب بگیرمو برم خونه ی آریانا ولی یادم افتاد هیچ پولی ندارم همه ی توانمو جمع کردمو از میرداماد تا فرمانیه دویدمو به هر ضربو زوری بود رسیدم خونه ی آریانا درو زدم منتظر شدم تا درو باز کنه
آریانا : داشتم کتاب میخوندم که شنیدم یکی درو زد اول فک کردم پیکه چون غذا سفارش داده بودم ولی وقتی درو باز کردم با صحنه ای که مواجه شدم خشکم زد اون ... دریا بود
آریانا : دریاااا ( محکم بغلش کردم ) تو کجا بودیییی واییی بیا تو بیا تو
بشین زود باش تلفنمو برداشتم به مانی زنگ زدمو بهش جریانو گفتم میخواست قط کنه که بش گفتم زنگ بزن به همه خبر بده از نگرانی درشون بیار به شیرینم بگو به پلیس زنگ بزنه بگه پیدا شده
آریانا : دریا عزیزم تو کجا بودی ؟ ( ی بار دیگه بغلش کردم) میدونی تو این ی ماه به ما چی گذشت
دریا : رفتم تو بغلش کلی گریه کردم ( آنی نمیدونی چیا بهم گذشت ( گریه ) خیلی اذیت شدم ( هق ) کل ما جرارو براش گفت .
تو این ما جرا با یکی هم آشنا شدمو تو این مدت ازم نگهداری کرد سرمو انداختم پایین
آریانا : تو که باز خجالت کشیدی قر مز شدی خنده ی نگران) حالا کی هست این شازده
دریا : میشناسیش یعنی همه میشناسنش
آریانا : نمیدونم از بچه های دانشگاس؟
دریا : نع ، .... خب میدونی اون
آریانا : نصف عمر شدم دختر بگو دیگه
دریا : اون پدرامه ؟ پدرام شریف
آریانا : نههه شوخی می کنی دیگه
دریا : ب نظرت الان وخت شوخیه ؟
آریانا : باورم نمیشه دختر
دریا : منم همینطور ، می گم
آریانا : جانم ؟
دریا :
۴.۶k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳