موهای صورتیت پارت ۱۱
موهای صورتیت پارت ۱۱
.
.
.
رفتم طرف جولیا و با خونسردی گفتم
من:ببینم مشکل روانی داری اینو اونو هل میدی؟
با اون سه کیلو ارایشش با عشوه خاصی تو صداش گفت
جولیا:دامیان انیا یه حرف خیلی زشت به من زد و منم از کنارش رد شدمو اون افتاد
چه دروغ مسخره ای
به صورت انیا نگاه کردم که اصلا اینو نمیگفت
رفتم کنار انیا مچ پاش یکم کبود شده بود و ورم کرده بود
من:میتونی تا اتاق اتاق بهداشت بیای؟
انیا که صورتش از درد جمع شده بود با بغض نگام کرد
انیا:فک کنم بتونم
بعد اروم رو پاش بلند شد که اول صدای جیغش به هوا رفت بعدم صدای گریهش
مکس اومد جلو گفت
مکس:انیا عزیزم من میتونم تا اتاق بهداشت همراهیت کنم
بعدم نشست کنار انیا و خاست بلندش کنه که بلد گفتم
من:لازم نکرده
با اخم نگاش کردم که با ترس از کنار انیا بلد شد که من رفتم سمتش دستمو بردم زیر زانوهاش اون یکی درستمم دور کمرش حلقه کردم داشتم میبردمش یه نگا بهش انداختم چشماش گرد شده بود و داشت با تعجب نگام میکرد
من:اونجوری نگا نکن فقط نمیخاستم اون مکس عوضی لمست کنه وگرنه عاشق چشم و ابروت نشدم کله صورتی
انیا:انیا هم عاشق تو نیس
وبعد جهت نگاهشو تغیر داد نمیدونم چرا هیچ وزنی نداشت عجیب بود ،بلاخره به اتاق بهداشت رسیدیم و انیا در باز کرد و من با پام بستمش انیا رو گزاشتم رو تخت و رفتم از تو جعبه کمک های اولیه گاز استریل و چسب پانسمانو اوردم نشسته بود رو تخت و داشت به پنجره نگا میکرد نگاهمو دادم سمت پنجره که دیدم کل بچه های کلاس ریختن پشت پنجره تا نگاهمو دیدن از اونجا رفتن
رفتم نزدیک انیا مچ پاشو گرفتم و همینجور که داشتم گاز استریل رو میزدم پرسیدم
من: تو چرا هیچ وزنی نداری؟واقعا عجیبه
انیا:انیا۳۲کیلوعه مشکل انیا نیس که تو اندازه غولی.......چیز منظورم اینه که از من بزرگ تری
من:اوهوم.....جواب خوبیه
وقتی چسب پانسمانم به پاش زدم سرمو بلند کردمو تو چشماش نگا کردم
من:پس اینم میدونی این غول میتونه هر چیزی رو که بخاد داشته باشه؟
و نگاهمو از چشماش سوق دادم رو لباشو
اولش با چشای گرد نگام کرد بعد میخاست از رو تخت بپره پایین که حرکتشو خوندم و دستمو گزاشتم رو.............
.
.
.
.
..
.
..
به چیزای منحرفی فک نکنید😂😂
.
.
.
رفتم طرف جولیا و با خونسردی گفتم
من:ببینم مشکل روانی داری اینو اونو هل میدی؟
با اون سه کیلو ارایشش با عشوه خاصی تو صداش گفت
جولیا:دامیان انیا یه حرف خیلی زشت به من زد و منم از کنارش رد شدمو اون افتاد
چه دروغ مسخره ای
به صورت انیا نگاه کردم که اصلا اینو نمیگفت
رفتم کنار انیا مچ پاش یکم کبود شده بود و ورم کرده بود
من:میتونی تا اتاق اتاق بهداشت بیای؟
انیا که صورتش از درد جمع شده بود با بغض نگام کرد
انیا:فک کنم بتونم
بعد اروم رو پاش بلند شد که اول صدای جیغش به هوا رفت بعدم صدای گریهش
مکس اومد جلو گفت
مکس:انیا عزیزم من میتونم تا اتاق بهداشت همراهیت کنم
بعدم نشست کنار انیا و خاست بلندش کنه که بلد گفتم
من:لازم نکرده
با اخم نگاش کردم که با ترس از کنار انیا بلد شد که من رفتم سمتش دستمو بردم زیر زانوهاش اون یکی درستمم دور کمرش حلقه کردم داشتم میبردمش یه نگا بهش انداختم چشماش گرد شده بود و داشت با تعجب نگام میکرد
من:اونجوری نگا نکن فقط نمیخاستم اون مکس عوضی لمست کنه وگرنه عاشق چشم و ابروت نشدم کله صورتی
انیا:انیا هم عاشق تو نیس
وبعد جهت نگاهشو تغیر داد نمیدونم چرا هیچ وزنی نداشت عجیب بود ،بلاخره به اتاق بهداشت رسیدیم و انیا در باز کرد و من با پام بستمش انیا رو گزاشتم رو تخت و رفتم از تو جعبه کمک های اولیه گاز استریل و چسب پانسمانو اوردم نشسته بود رو تخت و داشت به پنجره نگا میکرد نگاهمو دادم سمت پنجره که دیدم کل بچه های کلاس ریختن پشت پنجره تا نگاهمو دیدن از اونجا رفتن
رفتم نزدیک انیا مچ پاشو گرفتم و همینجور که داشتم گاز استریل رو میزدم پرسیدم
من: تو چرا هیچ وزنی نداری؟واقعا عجیبه
انیا:انیا۳۲کیلوعه مشکل انیا نیس که تو اندازه غولی.......چیز منظورم اینه که از من بزرگ تری
من:اوهوم.....جواب خوبیه
وقتی چسب پانسمانم به پاش زدم سرمو بلند کردمو تو چشماش نگا کردم
من:پس اینم میدونی این غول میتونه هر چیزی رو که بخاد داشته باشه؟
و نگاهمو از چشماش سوق دادم رو لباشو
اولش با چشای گرد نگام کرد بعد میخاست از رو تخت بپره پایین که حرکتشو خوندم و دستمو گزاشتم رو.............
.
.
.
.
..
.
..
به چیزای منحرفی فک نکنید😂😂
۷.۶k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.