قشنگ ترین اشتباه من 🙂🖤 pt2
سوفی : خوب نظرت چیه
ا.ت : این یارو این جا چی کار میکنه
سوفی : والا منم نمیدونم ولی همه بچه ها ازش خوششون اومده
ا.ت : اگر اونا بهفمن اون کیه و چی کارا ازش بر میاد سمتش نمیرن
سوفی : هی چی بگم خیلی اذیت شدی
ا.ت : اره ولی دوست دارم بدونم کی اون روی واقعایش رو نشون میده
سوفی : ولش کن بیا بریم
ا.ت : من برم دستشوی میام
سوفی : تو راه ندزدنت
ا.ت : ههه چقدر تو نمکی
باید زود به عمو بگم جونگ کوک اومده کره
(بوق خوردن)
ا.ت : الو عمو جون
نامی : جونم ا.ت
ا.ت : عمو جونگ کوک اینجاست
نامی : میدونم
ا.ت: چیییییییی! عمو اون تو کره است تو دانشگاه من یعنی چی ک میدونی ؟ مگه قرار نبود نیاد اینجا مگه قرار نبود نزدیک من نباشه تو و باباش باهم توافق کردین ( با داد )
نامی : ا.ت
ا.ت : بله ( با داد )
نامی : بابا ی جونگ کوک مرده
ا.ت : چی !
نامی : تصادف کرده و از جاده زده بیرونه و افتاده تو دره 3 روز تو کما بوده ولی اخرش مرده
ا.ت : وای خدای من ... خوب الان چی میشه ! من هنوز میترسم عمو جونگ کوک ...
نامی : جونگ کوک قول داده ک کاری نکنه قسم خورده دلیل اصلی این ک برگشته اینه ک بعد مرگ پدرش شده رییس شرکت
ا.ت : چی ؟ اما پس جیمین چی ؟ اون بزرگ تره باید اون رییس بشه
نامی : اره ولی جیمین قبول نکرده و نخواست خودت خوب میدونی چقدر از هاجون ( پدر کوک ) بدش میومد بخواطر همین قبول نکرده ولی اونم تو کره است اونم باید سال اخری باشه تو دانشگاه
ا.ت : یعنی جیمین هیونگ اینجاست ! ( با ذوق )
نامی : اره ، ولی ا.ت درک نمیکنم از کوک میترسی ولی جیمین رو دوست داری و باهاش راحتی با این ک کوک هم بازی بچه گیت ع
ا.ت : عمو من کوک رو دوس داشتم اون بهترین دوستم بود ولی خوب ... خودت ک میدونی من کوک و جیمین رو یه اندازه دوس داشتم ولی کوک کاری کرد ک من نظرم عوض بشه
نامی : من کار دارم ا.ت کاری نداری ؟
ا.ت : ن عمو برو بای
نامی : بابای ا.ت
ادامه داره...
ا.ت : این یارو این جا چی کار میکنه
سوفی : والا منم نمیدونم ولی همه بچه ها ازش خوششون اومده
ا.ت : اگر اونا بهفمن اون کیه و چی کارا ازش بر میاد سمتش نمیرن
سوفی : هی چی بگم خیلی اذیت شدی
ا.ت : اره ولی دوست دارم بدونم کی اون روی واقعایش رو نشون میده
سوفی : ولش کن بیا بریم
ا.ت : من برم دستشوی میام
سوفی : تو راه ندزدنت
ا.ت : ههه چقدر تو نمکی
باید زود به عمو بگم جونگ کوک اومده کره
(بوق خوردن)
ا.ت : الو عمو جون
نامی : جونم ا.ت
ا.ت : عمو جونگ کوک اینجاست
نامی : میدونم
ا.ت: چیییییییی! عمو اون تو کره است تو دانشگاه من یعنی چی ک میدونی ؟ مگه قرار نبود نیاد اینجا مگه قرار نبود نزدیک من نباشه تو و باباش باهم توافق کردین ( با داد )
نامی : ا.ت
ا.ت : بله ( با داد )
نامی : بابا ی جونگ کوک مرده
ا.ت : چی !
نامی : تصادف کرده و از جاده زده بیرونه و افتاده تو دره 3 روز تو کما بوده ولی اخرش مرده
ا.ت : وای خدای من ... خوب الان چی میشه ! من هنوز میترسم عمو جونگ کوک ...
نامی : جونگ کوک قول داده ک کاری نکنه قسم خورده دلیل اصلی این ک برگشته اینه ک بعد مرگ پدرش شده رییس شرکت
ا.ت : چی ؟ اما پس جیمین چی ؟ اون بزرگ تره باید اون رییس بشه
نامی : اره ولی جیمین قبول نکرده و نخواست خودت خوب میدونی چقدر از هاجون ( پدر کوک ) بدش میومد بخواطر همین قبول نکرده ولی اونم تو کره است اونم باید سال اخری باشه تو دانشگاه
ا.ت : یعنی جیمین هیونگ اینجاست ! ( با ذوق )
نامی : اره ، ولی ا.ت درک نمیکنم از کوک میترسی ولی جیمین رو دوست داری و باهاش راحتی با این ک کوک هم بازی بچه گیت ع
ا.ت : عمو من کوک رو دوس داشتم اون بهترین دوستم بود ولی خوب ... خودت ک میدونی من کوک و جیمین رو یه اندازه دوس داشتم ولی کوک کاری کرد ک من نظرم عوض بشه
نامی : من کار دارم ا.ت کاری نداری ؟
ا.ت : ن عمو برو بای
نامی : بابای ا.ت
ادامه داره...
۸.۱k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.