[پارت شونزده]
[پارت شونزده]
بد بردم شهر بازی و کلی بهمون خوش گذشت اصلا معلوم نبود ک 13 سالشه دوستای بزرگ تر از خودش داشت چند سال گذشت و من هنوز پیش خالم بودم هر روز با پسر خالم می رفتم بیرون منو پسر خالم خیلی ب هم نزدیک بودیم مثل دوتا خواهر برادر اما این طوری نبود توری ک فکرشو می کردم نبود اون ی پسر بد بود ی روز داشتم تو اتاقم لباسامو عوض می کردم ک پسر خالم اومد داخل انگار مست بود گفتم هوی اینجا چیکار می کنی مگه نمی بینی دارم لباسامو عوض می کنم اومد نزدیک تر داشتم پیرهنمو می پوشیدم ک اومد دستمو گرفت دستشو دور کمرم حلقه کرد گفتم تو داری چیکار می کنی دور شو ازم چت شده منو چرخوند سمت خودش داشت صورتشو میاورد نزدیک ک یکی زدم جایی حساسش افتاد رو زمین زود لباسمو پوشیدم می خواستم درو باز کنم ک فرار کنم در قفل رفتم سمتش ک ببینم کلید کجا گذاشته رفتم دست کردم تو جیب شلوارش کلید همون جا بود اما تا می خواستم درش بیارم دستمو گرفت بلند شد منم با خودش بلند کرد انداختم رو تخت گفتم تو دیوونه شدی گفت آره دیوونه شدم گفتم خو چرا داری ای کارو می کنی گفت چون دوست دارم باور کن فقط همین ی بار گفتم گمشو داد میزنما گفت بزن همه رو فرستادم رفت و تا امشب نمی یان اینو ک گفت خیلی ترسیدم خواستم بلند شد ک برم دوباره دستمو گرفت تهیونگ ولش کن دوس ندارم بیشتر از این چیزی بگم خواستم بگم ک اینا همش کار مامانمه
تهیونگ: واقعا هم چین آدمای حق مادر شدنو ندارن
ا/ت: اوهوم
تهیونگ: ا/ت ینی واقعا مامانت ای بلا هارو سرت آورد وای باورم نمیشه اگر اون پسر خالم ببینم اه هفت روش سامورایی .... می کنم
ا/ت: هعی گذشت دیگه
تهیونگ: هعی اگر ما نمی رسیدیم چ بلایی سرت می آوردن
ا/ت: نمی دونم راستی تو اون چیکار می کردی
تهیونگ: خب با بچه ها اومدیم ی دوری بزنیم
ا/ت: آها میگم اونا کی بودن
تهیونگ: کیا
ا/ت: همونا ک باهات بودن
تهیونگ: آها دوستام بودن
ا/ت: اوکی
ا/ت: ولی من برام سواله ک چرا هر وقت ی اتفاق برام می یوفتع تو کمکم می کنی
تهیونگ: برا خودمم سواله
ا/ت: تهیونگ راستی سگت کجاسات
تهیونگ: یونتانو میگی
ا/ت: اسمش یونتانه
تهیونگ: اره
ا/ت: وای چ اسم کیوتی داره
تهیونگ: اوهوم
ا/ت: نگفتی ک چیکار می کنه
تهیونگ: هیچ کاری نمی کنه
ا/ت: آها
ا/ت: کی مرخص میشم
تهیونگ: بنظرم فردا
ا/ت: خب باشع
ا/ت: چرا نمی ری بشینی
تهیونگ: اگر دستمو ول کنی میرم
ا/ت: وای واقعا ببخشید
تهیونگ: اشکال ندارع
خب اینم پارت 16 خب من برم دیگه
بد بردم شهر بازی و کلی بهمون خوش گذشت اصلا معلوم نبود ک 13 سالشه دوستای بزرگ تر از خودش داشت چند سال گذشت و من هنوز پیش خالم بودم هر روز با پسر خالم می رفتم بیرون منو پسر خالم خیلی ب هم نزدیک بودیم مثل دوتا خواهر برادر اما این طوری نبود توری ک فکرشو می کردم نبود اون ی پسر بد بود ی روز داشتم تو اتاقم لباسامو عوض می کردم ک پسر خالم اومد داخل انگار مست بود گفتم هوی اینجا چیکار می کنی مگه نمی بینی دارم لباسامو عوض می کنم اومد نزدیک تر داشتم پیرهنمو می پوشیدم ک اومد دستمو گرفت دستشو دور کمرم حلقه کرد گفتم تو داری چیکار می کنی دور شو ازم چت شده منو چرخوند سمت خودش داشت صورتشو میاورد نزدیک ک یکی زدم جایی حساسش افتاد رو زمین زود لباسمو پوشیدم می خواستم درو باز کنم ک فرار کنم در قفل رفتم سمتش ک ببینم کلید کجا گذاشته رفتم دست کردم تو جیب شلوارش کلید همون جا بود اما تا می خواستم درش بیارم دستمو گرفت بلند شد منم با خودش بلند کرد انداختم رو تخت گفتم تو دیوونه شدی گفت آره دیوونه شدم گفتم خو چرا داری ای کارو می کنی گفت چون دوست دارم باور کن فقط همین ی بار گفتم گمشو داد میزنما گفت بزن همه رو فرستادم رفت و تا امشب نمی یان اینو ک گفت خیلی ترسیدم خواستم بلند شد ک برم دوباره دستمو گرفت تهیونگ ولش کن دوس ندارم بیشتر از این چیزی بگم خواستم بگم ک اینا همش کار مامانمه
تهیونگ: واقعا هم چین آدمای حق مادر شدنو ندارن
ا/ت: اوهوم
تهیونگ: ا/ت ینی واقعا مامانت ای بلا هارو سرت آورد وای باورم نمیشه اگر اون پسر خالم ببینم اه هفت روش سامورایی .... می کنم
ا/ت: هعی گذشت دیگه
تهیونگ: هعی اگر ما نمی رسیدیم چ بلایی سرت می آوردن
ا/ت: نمی دونم راستی تو اون چیکار می کردی
تهیونگ: خب با بچه ها اومدیم ی دوری بزنیم
ا/ت: آها میگم اونا کی بودن
تهیونگ: کیا
ا/ت: همونا ک باهات بودن
تهیونگ: آها دوستام بودن
ا/ت: اوکی
ا/ت: ولی من برام سواله ک چرا هر وقت ی اتفاق برام می یوفتع تو کمکم می کنی
تهیونگ: برا خودمم سواله
ا/ت: تهیونگ راستی سگت کجاسات
تهیونگ: یونتانو میگی
ا/ت: اسمش یونتانه
تهیونگ: اره
ا/ت: وای چ اسم کیوتی داره
تهیونگ: اوهوم
ا/ت: نگفتی ک چیکار می کنه
تهیونگ: هیچ کاری نمی کنه
ا/ت: آها
ا/ت: کی مرخص میشم
تهیونگ: بنظرم فردا
ا/ت: خب باشع
ا/ت: چرا نمی ری بشینی
تهیونگ: اگر دستمو ول کنی میرم
ا/ت: وای واقعا ببخشید
تهیونگ: اشکال ندارع
خب اینم پارت 16 خب من برم دیگه
۱۵۴.۴k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.