بقیه پارت25
من رفتم بالا<br>
کوک هم پشت سرم اومد درو بست چسبوندم به دیوار <br>
با تعجب نگاهش کردم<br>
_من چی دوست دارم هنوز یادته؟ <br>
+ت.. تو؟ <br>
کوک بیشتر خودشو چسبوند بهم گوشه لبم جایی ک زخم بودو یه بوسه طولانی زدو گفت؛ اوهوم<br>
+تو حس میکنم <br>
مثلا غذا یا؟ <br>
_هرچی<br>
+شیرموز میدوستی<br>
نودل میدوستی<br>
کوکی میدوستی<br>
لبه منو میدوستی<br>
خندید<br>
_افرین همش مخصوصا اخریه درست بود<br>
خندیدم<br>
اروم لبشو گاز گرفتم<br>
+برو الان اون بچه میترسه<br>
_چشم سرورم<br>
خندیدم اروم دره گوشش گفتم: فک کنم به حرف دیشبت به اندازه کافی فکر کردم<br>
بعد از بغلش رد شدم<br>
با ذوق گفت: ج... جوابششش چیههه؟ <br>
+فک کنم قلبم میگه الان نگم<br>
_یااااااااااااا من میمیرم تا اون موقع<br>
+میگمم حالا برو وسایل پیتزارو اماده کن واسه ناهیون میخوام پیتزا درست کنم زوددد تند سریع<br>
_چشمم<br>
رفت پایین<br>
پرش زمانی<br>
+ناهیون<br>
ناهیون بدو بدو اومد تو اشپزخونه<br>
~بلهعه داداش تهیونگی<br>
+خببب پنیر پیتزا زیاد بزنم یااا کم؟ <br>
~ز یاایااااااااااااااد<br>
به کیوتیش خندیدم<br>
لپشو بوسیدم<br>
+برو بشین زود اماده میشه! <br>
~چشمم<br>
رفت نشست<br>
پرش زمانی<br>
داشتیم پیتزا میخوردیم که زنگ زدن<br>
کوک رفت باز کرد با پدرش مواجه شد<br>
که یدونه محکم زد تویه گوش کوک<br>
سریع رفتم سمت در کوک بیشتر از این ناراحت بود که جلو ناهیون چک خورد<br>
ادامه دارد... <br>
کوک هم پشت سرم اومد درو بست چسبوندم به دیوار <br>
با تعجب نگاهش کردم<br>
_من چی دوست دارم هنوز یادته؟ <br>
+ت.. تو؟ <br>
کوک بیشتر خودشو چسبوند بهم گوشه لبم جایی ک زخم بودو یه بوسه طولانی زدو گفت؛ اوهوم<br>
+تو حس میکنم <br>
مثلا غذا یا؟ <br>
_هرچی<br>
+شیرموز میدوستی<br>
نودل میدوستی<br>
کوکی میدوستی<br>
لبه منو میدوستی<br>
خندید<br>
_افرین همش مخصوصا اخریه درست بود<br>
خندیدم<br>
اروم لبشو گاز گرفتم<br>
+برو الان اون بچه میترسه<br>
_چشم سرورم<br>
خندیدم اروم دره گوشش گفتم: فک کنم به حرف دیشبت به اندازه کافی فکر کردم<br>
بعد از بغلش رد شدم<br>
با ذوق گفت: ج... جوابششش چیههه؟ <br>
+فک کنم قلبم میگه الان نگم<br>
_یااااااااااااا من میمیرم تا اون موقع<br>
+میگمم حالا برو وسایل پیتزارو اماده کن واسه ناهیون میخوام پیتزا درست کنم زوددد تند سریع<br>
_چشمم<br>
رفت پایین<br>
پرش زمانی<br>
+ناهیون<br>
ناهیون بدو بدو اومد تو اشپزخونه<br>
~بلهعه داداش تهیونگی<br>
+خببب پنیر پیتزا زیاد بزنم یااا کم؟ <br>
~ز یاایااااااااااااااد<br>
به کیوتیش خندیدم<br>
لپشو بوسیدم<br>
+برو بشین زود اماده میشه! <br>
~چشمم<br>
رفت نشست<br>
پرش زمانی<br>
داشتیم پیتزا میخوردیم که زنگ زدن<br>
کوک رفت باز کرد با پدرش مواجه شد<br>
که یدونه محکم زد تویه گوش کوک<br>
سریع رفتم سمت در کوک بیشتر از این ناراحت بود که جلو ناهیون چک خورد<br>
ادامه دارد... <br>
۳.۳k
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.