فیک عاشقی p19
ا.ت ویو: و دختره مثل بچه های دوساله گفت .
دختره: ملسی بابایی بابایی .
پسره: یکبار دیگه بگی بابایی میزنمت .
دختره: بابایی بابایی(با لحن خیلی لوس)
ا.ت ویو: وادافاک یک بستنی خریده برات . میخواستم پاره شم ازخنده .
به هایون نگاه کردم اونم به من نگاه کرد و گفت .
هایون: بابایی بابایی(اداشو درمیاره)
راوی: و هردوشون شروع کردن به خندیدن . مثلا دوتا آدم دیوونه میخندیدن و هی ادای دختره رو درمیاوردن .
بعدش دوباره به راهشون ادامه دادن .
ا.ت ویو: رسیدی به پارک . پارک بزرگی بود و یک کوه داشت ولی خیلی بزرگ نبود .
ا.ت: خب . بریم بالای کوه؟
هایون: فرقی نداره . بلاخره که قراره همه جاشو دور بزنیم .
ا.ت:(خنده)
ا.ت ویو: به جای پله از راه صافش رفتیم . البته صاف نه شیب دار .
همون لحظه هایون آهنگ گذاشت . هی درمورد چرت و پرتامون حرف میزدیم رسیدیم بالای کوه .
خیلی قشنگ بود . ایستادیم و مشغول عکس چرفتن از خودمون و مناظر شدیم . عکسای سم و اسید مخلوط میگرفتیم .
خسته شدیم رفتیم از کوه پایین . جای دریاچه . داشتیم قدم میزدیم که یهو یک چیزی یادم اومد .
ا.ت: عهههه هایون .
هایون: باز چته .
ا.ت: نرفتیم سرسره . بیا بریم.
هایون: بریم . پایتم شوتولات .
ا.ت: میسی لباشک(با لحت کیوت)
ا.ت ویو: بعدش با هایون رفتیم جای تاب و سرسره هاش . مثل دوتا بچه خودمونو انداختیم روی تاب .
انقدر کوتاه بودن پاهام درد گرفت.
بعدش هم رفتیم سرسره . کلی عکس گرفتیم باهم .
ا.ت: واییی هایون .
هایون: چته؟
ا.ت: بیا برگردیمم .
هایون: چرا؟
ا.ت: دسشویی دارم .
هایون: خب به چپ ترین نقطه ی راستم .
ا.ت: وایییی بدوووو الان دسشوییم میریزه(با خنده)
هایون: اوکی بابا بیا بریم .
ا.ت: زوود باش
هایون: عههه ا.ت
ا.ت: چته باز
هایون: اینجا چقد خوشگله بزار عکس بگیرم .
ا.ت: زوووددد باش . دسشویی دارم .
هایون: خب بابا توم .
ا.ت: الان میریزه.
هایون: عیبی نداره(خنده)
ا.ت: کوفت نخند الان دسشوییم میریزه پیدسگ(خنده)
هایون: خب حالا به من فوحش نده بی ترادب.
ا.ت: زود باش.
هایون: اومدم بابا .
ا.ت ویو: بعدش به سمت خونه حرکت کردیم . توراه میخواستیم از پل هوایی بگذریم .
وسطای پل بودیم . منم کرمم فعال شده بود . هایونم سرش تو گوشیش بود . فکر شیطانی زد به سرم .
هایونو صدا زدم برگشت سمتم نگاهم کرد بعد من پشت سرشو نگاه کردم و جیغ زدم و دویدم . اونم بدون اینکه پشت سرشو نگاه کنه منو گرفت کشید تا خودش جلوتر بدویه .
یهو زدم زیر خنده وای خیلی سم بود .
با قیافه هول کرده برگشت سمتم و پشت شرو نگاه کرد بعدش خودشم زد زیر خنده و تا تونست فوحشم داد .
ا.ت: حالا چرا منو کشیدی بیشعور.(خنده)
هایون: خفه شو . عوضی سکته کردم فکر کردم کسی داره دنبالمون میکنه(خنده)
ا.ت:(داره پاره میشه از خنده)
هایون: کوفت(خنده)
ا.ت: حالا ولش کن بیا بریم خونه الان دسشوییم میریزه .
هایون: توم که همش دسشویی داری .
ا.ت: ایش .
ا.ت ویو: بعدش به راهمون ادامه دادیم . تا رسیدیم خونه سریع خودمو انداختم تو دسشویی . کارمو انجام دادم و اومدم بیرون . حولمو برداشتم و گفتم .
ا.ت: هویی ترسو . من میرم حموم(خنده و داد)
هایون: خفه شو . برو گمشو نبینمت(خنده و داد)(داد برای اینکه صداشون بهم برسه چون ا.ت تو اتاقشه و هایون تو پذیرایی)
ا.ت ویو: بعدش رفتم حموم . زیر دوش بودم . چقدر آب داغ خوبه آرامش داره . خستگیم از جونم رفت .
داشتم با خودم حرف میزدم که یهو کوک اومد تو ذهنم . نا خود آگاه یک لبخند زدم .
خوبه که حداقل به غیر از جینا توی مدرسه یک دوست دیگه هم دارم .
حیف که خیلی از دخترا دنبالشن و بهم حسودی میکنن .
من حتی شمارشم ندارم . فردا ازش میگیرم . نه نمیگیرم فکر بد میکنه و پررو میشه .
وایی آخجون فردا هایونم با من میاد مدرسه . اما توی یک کلاس نیستیم چون ازم بزرگتره . مهم اینه که حداقل توی یک مدرسه هستیم .
خودمو شستم و اومدم بیرون .
یک لباس راحتی گشاد و خوشگل که بهم بیاد پوشیدم .
صرتمو کردم مرطوب کننده زدم و یکم رژ لب زدم چون وقتی رژ میزدم خیلی خوشگل ترمیشدم .
موهامو شونه کردم . خیس بودن . سشوار گرفتم موهامو تا خشک شدن .
بعدش از اتاق اومدم بیرون . با صحنه ای که دیدم ......
اینم از پاذت نوزدهم . ببخشید. اگه کم شد حالم خوب نیست سرماخوردم گلوم درد میکنه .
لطفا حمایت کنید ممنون😊
دختره: ملسی بابایی بابایی .
پسره: یکبار دیگه بگی بابایی میزنمت .
دختره: بابایی بابایی(با لحن خیلی لوس)
ا.ت ویو: وادافاک یک بستنی خریده برات . میخواستم پاره شم ازخنده .
به هایون نگاه کردم اونم به من نگاه کرد و گفت .
هایون: بابایی بابایی(اداشو درمیاره)
راوی: و هردوشون شروع کردن به خندیدن . مثلا دوتا آدم دیوونه میخندیدن و هی ادای دختره رو درمیاوردن .
بعدش دوباره به راهشون ادامه دادن .
ا.ت ویو: رسیدی به پارک . پارک بزرگی بود و یک کوه داشت ولی خیلی بزرگ نبود .
ا.ت: خب . بریم بالای کوه؟
هایون: فرقی نداره . بلاخره که قراره همه جاشو دور بزنیم .
ا.ت:(خنده)
ا.ت ویو: به جای پله از راه صافش رفتیم . البته صاف نه شیب دار .
همون لحظه هایون آهنگ گذاشت . هی درمورد چرت و پرتامون حرف میزدیم رسیدیم بالای کوه .
خیلی قشنگ بود . ایستادیم و مشغول عکس چرفتن از خودمون و مناظر شدیم . عکسای سم و اسید مخلوط میگرفتیم .
خسته شدیم رفتیم از کوه پایین . جای دریاچه . داشتیم قدم میزدیم که یهو یک چیزی یادم اومد .
ا.ت: عهههه هایون .
هایون: باز چته .
ا.ت: نرفتیم سرسره . بیا بریم.
هایون: بریم . پایتم شوتولات .
ا.ت: میسی لباشک(با لحت کیوت)
ا.ت ویو: بعدش با هایون رفتیم جای تاب و سرسره هاش . مثل دوتا بچه خودمونو انداختیم روی تاب .
انقدر کوتاه بودن پاهام درد گرفت.
بعدش هم رفتیم سرسره . کلی عکس گرفتیم باهم .
ا.ت: واییی هایون .
هایون: چته؟
ا.ت: بیا برگردیمم .
هایون: چرا؟
ا.ت: دسشویی دارم .
هایون: خب به چپ ترین نقطه ی راستم .
ا.ت: وایییی بدوووو الان دسشوییم میریزه(با خنده)
هایون: اوکی بابا بیا بریم .
ا.ت: زوود باش
هایون: عههه ا.ت
ا.ت: چته باز
هایون: اینجا چقد خوشگله بزار عکس بگیرم .
ا.ت: زوووددد باش . دسشویی دارم .
هایون: خب بابا توم .
ا.ت: الان میریزه.
هایون: عیبی نداره(خنده)
ا.ت: کوفت نخند الان دسشوییم میریزه پیدسگ(خنده)
هایون: خب حالا به من فوحش نده بی ترادب.
ا.ت: زود باش.
هایون: اومدم بابا .
ا.ت ویو: بعدش به سمت خونه حرکت کردیم . توراه میخواستیم از پل هوایی بگذریم .
وسطای پل بودیم . منم کرمم فعال شده بود . هایونم سرش تو گوشیش بود . فکر شیطانی زد به سرم .
هایونو صدا زدم برگشت سمتم نگاهم کرد بعد من پشت سرشو نگاه کردم و جیغ زدم و دویدم . اونم بدون اینکه پشت سرشو نگاه کنه منو گرفت کشید تا خودش جلوتر بدویه .
یهو زدم زیر خنده وای خیلی سم بود .
با قیافه هول کرده برگشت سمتم و پشت شرو نگاه کرد بعدش خودشم زد زیر خنده و تا تونست فوحشم داد .
ا.ت: حالا چرا منو کشیدی بیشعور.(خنده)
هایون: خفه شو . عوضی سکته کردم فکر کردم کسی داره دنبالمون میکنه(خنده)
ا.ت:(داره پاره میشه از خنده)
هایون: کوفت(خنده)
ا.ت: حالا ولش کن بیا بریم خونه الان دسشوییم میریزه .
هایون: توم که همش دسشویی داری .
ا.ت: ایش .
ا.ت ویو: بعدش به راهمون ادامه دادیم . تا رسیدیم خونه سریع خودمو انداختم تو دسشویی . کارمو انجام دادم و اومدم بیرون . حولمو برداشتم و گفتم .
ا.ت: هویی ترسو . من میرم حموم(خنده و داد)
هایون: خفه شو . برو گمشو نبینمت(خنده و داد)(داد برای اینکه صداشون بهم برسه چون ا.ت تو اتاقشه و هایون تو پذیرایی)
ا.ت ویو: بعدش رفتم حموم . زیر دوش بودم . چقدر آب داغ خوبه آرامش داره . خستگیم از جونم رفت .
داشتم با خودم حرف میزدم که یهو کوک اومد تو ذهنم . نا خود آگاه یک لبخند زدم .
خوبه که حداقل به غیر از جینا توی مدرسه یک دوست دیگه هم دارم .
حیف که خیلی از دخترا دنبالشن و بهم حسودی میکنن .
من حتی شمارشم ندارم . فردا ازش میگیرم . نه نمیگیرم فکر بد میکنه و پررو میشه .
وایی آخجون فردا هایونم با من میاد مدرسه . اما توی یک کلاس نیستیم چون ازم بزرگتره . مهم اینه که حداقل توی یک مدرسه هستیم .
خودمو شستم و اومدم بیرون .
یک لباس راحتی گشاد و خوشگل که بهم بیاد پوشیدم .
صرتمو کردم مرطوب کننده زدم و یکم رژ لب زدم چون وقتی رژ میزدم خیلی خوشگل ترمیشدم .
موهامو شونه کردم . خیس بودن . سشوار گرفتم موهامو تا خشک شدن .
بعدش از اتاق اومدم بیرون . با صحنه ای که دیدم ......
اینم از پاذت نوزدهم . ببخشید. اگه کم شد حالم خوب نیست سرماخوردم گلوم درد میکنه .
لطفا حمایت کنید ممنون😊
۱۶.۸k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.