part: 18
که بلاخره اعضا هم اومدن
هانا: چه عجب خائن ها هم اومدن
یون کیونگ: حالا فهمیدی چه دردی رو ما از دستت تحمل میکنیم
هانا: خو هرچی باشه شما مکنه ازاری میکنید من از شما کوچیکترم اینجوری اذیتم میکنید
لونا:نگا چقد زبون داره این بچه(خنده)
هانا: من بچه نیستمممم(داد)
روبع دوربین که هنو داضت ازمون فیلم میگرف کردمو گفتم
هانا: میبینین چقد منو اذیت میکنن بعد اسم من بد در رفتع(فرانسوی)
فیلمبردار بزور جلوی خندشو گرفته بود
منیجر: خب دخترا لباس عوض کنین بریم
اعضا: اوک
خلاصه لباسامونو عوض کردیم چون منو سوجین با ی ماشین برمیگشتیم و من دیر لباس عوض کردم همه رفتن و سوجین مونده بود
سوجین: زودباش بریم
هانا: من فعلا کار دارم
سوجین: چه کاری داری اخه بیا بریم خستم
هانا: میخوام یکم رو استیج تمرین کنم
سوجین:یاااا پارک هانا میدونی ساعت چنده
هانا: به من چه من کار دارم
فیلمبردار همچنان مشغول فیلم گرفتن ازمون بود
بدون توجه به سوجین برگشتم به استیج ولی دیگه مث چن ساعت پیش پر از ادم نبود خالیه خالی بود
فیلمبردار اومد وایساد رو بع روم و منم دنسو تمرین کردم و یکمم تو سالن الکی واسه خودم چرخیدم تا انرژیم ته کشید و گلا باطریم خاموش شد
سوجین اومد دستمو گرف دنبال خودش کشوند
سوجین: هانا بخدا خستم بیا بریم
رفتیم که سوار ماشین بشیم که چن تا خبرنگار و فن دورمون جمع شد
مث همیشه بادیگاردا کنارشون زدن و مام دیگ سوار ماشین شدیم
و برگشتیم هتل
*
امروز باید میرفتیم پاریس رو میگشتیم البته با کلی فیلمبردار و میکاپ ارتیست خلاصه دیگع ماسک و کلاه هم نزاشتیم اول عکسبردار چن تا عکس از هممون گرف بعدم دیگه با عکاس و میکاپ ارتیست ها هرکدوممون رفتیم ی جایی برای عکس گرفتن
بعد3ساعت بلاخره تموم شد
انقد ژست گرفتم کل بدنم درد میکرد چن تا از عکسارو خودم پست کردم خلاصه بعضی جاهای پاریسو گشتیم و عکس گرفتیم همین کلا تا وقتی فرانسع بودیم دیگه همین بود
*
اون1ماه خیلی زود گذشت هعی چن تا از شهر های فرانسه کنسرت داشتیم و الانم اخرین کنسرتمون تو مارسی برگزار میشد 4تا از آهنگامونو اجرا کرده بودیم و الان اخرین اجرامون یعنی آهنگ (من یه هیولام)
همه تو جاهای خودمون وایسادیم و با شروع آهنگ از مانیتور فهمیدیم که وقت شروعه
وقتی آخر اجرا شد و من باید اون حرکت هارو میزدم وقتی داشتم اخرین قوس عقبو میزدم و دستامو رو زمین گذاشتم دستم خیلی روبه عقب چرخید و درد شدیدی مچ دستمو گرف که از درد صورتم مچاله شد ولی سریع خودمو جمع کردم و پشتک عقبم زدم و دیگه تموم
سعی کردم نشون ندم درد دارم چون این اخرین کنسرتی بود که تو فرانسه داشتیم و نمیخواستم بخاطر من خراب شه پس هیچ حرفی نزدم چتری هام بخاطر اینکه عرق کرده بودم به پیشونیم چسبیده بودن و همینطور داشتم نفس نفس میزدم بعد اینکه دیگه صدای آهنگ قط شد بعد چن دقیقه دیگه هممون از ژستی که گرفته بودیم درومدیم
یکی از مایک هامو از گوشم دراووردم افتاد رو شونم مچم خیلی درد میکرد
ولی سعی کردم مخفیش کنم و تا حدودی هم موفق شدم
هانا: مانالیزززز(داد، خنده)
فنا: جیغ
هانا: امروز اخرین روزیه که ما فرانسه ایم و امیدوارم که واقعا بهتون خوشگذشته باشه(فرانسوی)
دیگه حرفی نزدم و اعضا مشغول حرف زدن با مانالی ها بودن ولی اصن توان حرف زدنم نداشتم انگار داشتن دسنمو جدا میکردن دردش کمتر که هیچ نمیشد بیشترم میشد
تتقریبا 1ساعتی گذشته بود و من برخلاف همیشم نه شیطونی میکردم نه سر به سر اعضا میزاشتم
لونا جفتم وایسادع بود و همینطور که داش از مانالی ها تشکر میکرد گریش گرف با دستی که میکروفونش داخلش بود جلو چشاشو گرف هیچکس
هانا: چه عجب خائن ها هم اومدن
یون کیونگ: حالا فهمیدی چه دردی رو ما از دستت تحمل میکنیم
هانا: خو هرچی باشه شما مکنه ازاری میکنید من از شما کوچیکترم اینجوری اذیتم میکنید
لونا:نگا چقد زبون داره این بچه(خنده)
هانا: من بچه نیستمممم(داد)
روبع دوربین که هنو داضت ازمون فیلم میگرف کردمو گفتم
هانا: میبینین چقد منو اذیت میکنن بعد اسم من بد در رفتع(فرانسوی)
فیلمبردار بزور جلوی خندشو گرفته بود
منیجر: خب دخترا لباس عوض کنین بریم
اعضا: اوک
خلاصه لباسامونو عوض کردیم چون منو سوجین با ی ماشین برمیگشتیم و من دیر لباس عوض کردم همه رفتن و سوجین مونده بود
سوجین: زودباش بریم
هانا: من فعلا کار دارم
سوجین: چه کاری داری اخه بیا بریم خستم
هانا: میخوام یکم رو استیج تمرین کنم
سوجین:یاااا پارک هانا میدونی ساعت چنده
هانا: به من چه من کار دارم
فیلمبردار همچنان مشغول فیلم گرفتن ازمون بود
بدون توجه به سوجین برگشتم به استیج ولی دیگه مث چن ساعت پیش پر از ادم نبود خالیه خالی بود
فیلمبردار اومد وایساد رو بع روم و منم دنسو تمرین کردم و یکمم تو سالن الکی واسه خودم چرخیدم تا انرژیم ته کشید و گلا باطریم خاموش شد
سوجین اومد دستمو گرف دنبال خودش کشوند
سوجین: هانا بخدا خستم بیا بریم
رفتیم که سوار ماشین بشیم که چن تا خبرنگار و فن دورمون جمع شد
مث همیشه بادیگاردا کنارشون زدن و مام دیگ سوار ماشین شدیم
و برگشتیم هتل
*
امروز باید میرفتیم پاریس رو میگشتیم البته با کلی فیلمبردار و میکاپ ارتیست خلاصه دیگع ماسک و کلاه هم نزاشتیم اول عکسبردار چن تا عکس از هممون گرف بعدم دیگه با عکاس و میکاپ ارتیست ها هرکدوممون رفتیم ی جایی برای عکس گرفتن
بعد3ساعت بلاخره تموم شد
انقد ژست گرفتم کل بدنم درد میکرد چن تا از عکسارو خودم پست کردم خلاصه بعضی جاهای پاریسو گشتیم و عکس گرفتیم همین کلا تا وقتی فرانسع بودیم دیگه همین بود
*
اون1ماه خیلی زود گذشت هعی چن تا از شهر های فرانسه کنسرت داشتیم و الانم اخرین کنسرتمون تو مارسی برگزار میشد 4تا از آهنگامونو اجرا کرده بودیم و الان اخرین اجرامون یعنی آهنگ (من یه هیولام)
همه تو جاهای خودمون وایسادیم و با شروع آهنگ از مانیتور فهمیدیم که وقت شروعه
وقتی آخر اجرا شد و من باید اون حرکت هارو میزدم وقتی داشتم اخرین قوس عقبو میزدم و دستامو رو زمین گذاشتم دستم خیلی روبه عقب چرخید و درد شدیدی مچ دستمو گرف که از درد صورتم مچاله شد ولی سریع خودمو جمع کردم و پشتک عقبم زدم و دیگه تموم
سعی کردم نشون ندم درد دارم چون این اخرین کنسرتی بود که تو فرانسه داشتیم و نمیخواستم بخاطر من خراب شه پس هیچ حرفی نزدم چتری هام بخاطر اینکه عرق کرده بودم به پیشونیم چسبیده بودن و همینطور داشتم نفس نفس میزدم بعد اینکه دیگه صدای آهنگ قط شد بعد چن دقیقه دیگه هممون از ژستی که گرفته بودیم درومدیم
یکی از مایک هامو از گوشم دراووردم افتاد رو شونم مچم خیلی درد میکرد
ولی سعی کردم مخفیش کنم و تا حدودی هم موفق شدم
هانا: مانالیزززز(داد، خنده)
فنا: جیغ
هانا: امروز اخرین روزیه که ما فرانسه ایم و امیدوارم که واقعا بهتون خوشگذشته باشه(فرانسوی)
دیگه حرفی نزدم و اعضا مشغول حرف زدن با مانالی ها بودن ولی اصن توان حرف زدنم نداشتم انگار داشتن دسنمو جدا میکردن دردش کمتر که هیچ نمیشد بیشترم میشد
تتقریبا 1ساعتی گذشته بود و من برخلاف همیشم نه شیطونی میکردم نه سر به سر اعضا میزاشتم
لونا جفتم وایسادع بود و همینطور که داش از مانالی ها تشکر میکرد گریش گرف با دستی که میکروفونش داخلش بود جلو چشاشو گرف هیچکس
۶.۴k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.