عشق پنهانی من part 26
چندمین بعد اومد پایین و با صدای خیلی شادی گفت اومدم
جیمین به اطرافش نگاهی کرد و ا.ت رو ندید
جیمین . ا.ت ا.ت
ا.ت . اومدم
ا.ت . بیا بگیرش
جیمین . این چیه
ا.ت . آب چند تیکه لیمو انداختم توش
وقتی راه میری خسته میشی و تشنت میشه دیگه
جیمین از دستم گرفت و به شیشه توی دستش نگاهی کرد و گفت
جیمین . مرسی
ا.ت . بریم
ا.ت به سمت در حرکت کرد و جیمین یک قدم پشت سر ا.ت میرفت
از حیاط بزرگ و سرسبز خونه در اومد وبه سمت جنگل قدم برداشتن ا.ت قبل این گه قدم توی جنگل بزاره یه نفس عمیقی کشید و با جیمین هم قدم شدن و باهم بدون این که حرفی بزنن راه میرفتن تا این که
ا.ت . شب نفهمیدم کی خوابم برد
جیمین . هوم وقتی بغلت کرده بودم خوابیدی و از بلوزم گرفته بودی منم بردمت تو اتاق مجبور شدم کنارت بخوابم
ا.ت . یعنی از رو اجبار کنارم خوابیدی !
جیمین . تو چی فک میکنی
ا.ت به سمت جیمین برگشت و وایساد روبه روش
ا.ت . اگه هنوز همون آدمی که شب اون حرفا رو بهم میگفت باشی نه از روی اجبار نه بلکه از روی انتخاب خودت موندی پیشم بحث فقط خوابیدن پیشم نیس اومدنت به اینجا رو هم میگم
جیمین از مچ دست ا.ت گرفت و کشید سمت خودش و ا.ت رو به خودش نزدیک تر کردو ا.ت مجبور شد دستش رو روی شونه اش
بزارو تو چشمای جیمین نگاه میکرد
جیمین . من از روی انتخاب خودم پیشت موندم درسته و این که شب بعد چند وقت من با آرامش خوابیدم با بوی موهایی که چند سال بود تو حسرتش بودم جیمین دو دستش رو روی صورت ا.ت گذاشت و گفت تو هیچ وقت اجباریت من نبودی انتخاب از ته دلم بودی ا.ت
و جیمین صورتش رو نزدیک صورت ا.ت برد و لباش رو. روی لبای ا.ت گذاشت و یه بوسه کوتاهی از لبای ا.ت گرفت و جدا شد و ا.ت از جیمین جدا شد و برگشت و به راهش ادامه داد جیمین پشت سرش یه لبخندی زد و با خودش گفت این بار حد و مرزم رو تعیین نکردی پس خودتم راضی شدی به بخشیدن من
بعدش جیمین پشت سر ا.ت دوید تا با ا.ت هم قدم بشه
(بعد قدم زدن تو جنگل )
ویو ا.ت
رفتم تو اتاقم و پشت در وایسادم و دستم رو روی لبام گذاشتم و سرم رو برگردوندم و به آیینه ای که کنار اتاق بود نگاه کردم و یه لبخندی زدم دستم رو پشت گردنم بردم و دستم رو کشیدم پشت گردنم و به سمت حموم رفتم
....
بعد حموم رفتم روی تختم دراز کشیدم موهام رو خشک نکرده بودم و میدونستم وقتی خودش تو حالت خودش خشک میشد یه حالت خاصی به خودشون میگرفتن تصمیم گرفتم یع کمی بخوابم
و چشمام رو بستم و چندمین بعد چشمام گرم گرفت
ویو جیمین
وقتی از جنگل برگشتیم ا.ت رفت تو اتاقش و چند ساعتی میشه که صدایی ازش نمیاد تو سالن نشسته بودم و ناخواسته هم که شده روی لبام یه لبخندی از روی خوش حالی نشسته بود
و تو دلم میگفتم هنوزم یه امیدی برای برگشتنت هس ا.ت
و من اینو میدونم ا.ت با سکوتش حرف میزد:)
جیمین به اطرافش نگاهی کرد و ا.ت رو ندید
جیمین . ا.ت ا.ت
ا.ت . اومدم
ا.ت . بیا بگیرش
جیمین . این چیه
ا.ت . آب چند تیکه لیمو انداختم توش
وقتی راه میری خسته میشی و تشنت میشه دیگه
جیمین از دستم گرفت و به شیشه توی دستش نگاهی کرد و گفت
جیمین . مرسی
ا.ت . بریم
ا.ت به سمت در حرکت کرد و جیمین یک قدم پشت سر ا.ت میرفت
از حیاط بزرگ و سرسبز خونه در اومد وبه سمت جنگل قدم برداشتن ا.ت قبل این گه قدم توی جنگل بزاره یه نفس عمیقی کشید و با جیمین هم قدم شدن و باهم بدون این که حرفی بزنن راه میرفتن تا این که
ا.ت . شب نفهمیدم کی خوابم برد
جیمین . هوم وقتی بغلت کرده بودم خوابیدی و از بلوزم گرفته بودی منم بردمت تو اتاق مجبور شدم کنارت بخوابم
ا.ت . یعنی از رو اجبار کنارم خوابیدی !
جیمین . تو چی فک میکنی
ا.ت به سمت جیمین برگشت و وایساد روبه روش
ا.ت . اگه هنوز همون آدمی که شب اون حرفا رو بهم میگفت باشی نه از روی اجبار نه بلکه از روی انتخاب خودت موندی پیشم بحث فقط خوابیدن پیشم نیس اومدنت به اینجا رو هم میگم
جیمین از مچ دست ا.ت گرفت و کشید سمت خودش و ا.ت رو به خودش نزدیک تر کردو ا.ت مجبور شد دستش رو روی شونه اش
بزارو تو چشمای جیمین نگاه میکرد
جیمین . من از روی انتخاب خودم پیشت موندم درسته و این که شب بعد چند وقت من با آرامش خوابیدم با بوی موهایی که چند سال بود تو حسرتش بودم جیمین دو دستش رو روی صورت ا.ت گذاشت و گفت تو هیچ وقت اجباریت من نبودی انتخاب از ته دلم بودی ا.ت
و جیمین صورتش رو نزدیک صورت ا.ت برد و لباش رو. روی لبای ا.ت گذاشت و یه بوسه کوتاهی از لبای ا.ت گرفت و جدا شد و ا.ت از جیمین جدا شد و برگشت و به راهش ادامه داد جیمین پشت سرش یه لبخندی زد و با خودش گفت این بار حد و مرزم رو تعیین نکردی پس خودتم راضی شدی به بخشیدن من
بعدش جیمین پشت سر ا.ت دوید تا با ا.ت هم قدم بشه
(بعد قدم زدن تو جنگل )
ویو ا.ت
رفتم تو اتاقم و پشت در وایسادم و دستم رو روی لبام گذاشتم و سرم رو برگردوندم و به آیینه ای که کنار اتاق بود نگاه کردم و یه لبخندی زدم دستم رو پشت گردنم بردم و دستم رو کشیدم پشت گردنم و به سمت حموم رفتم
....
بعد حموم رفتم روی تختم دراز کشیدم موهام رو خشک نکرده بودم و میدونستم وقتی خودش تو حالت خودش خشک میشد یه حالت خاصی به خودشون میگرفتن تصمیم گرفتم یع کمی بخوابم
و چشمام رو بستم و چندمین بعد چشمام گرم گرفت
ویو جیمین
وقتی از جنگل برگشتیم ا.ت رفت تو اتاقش و چند ساعتی میشه که صدایی ازش نمیاد تو سالن نشسته بودم و ناخواسته هم که شده روی لبام یه لبخندی از روی خوش حالی نشسته بود
و تو دلم میگفتم هنوزم یه امیدی برای برگشتنت هس ا.ت
و من اینو میدونم ا.ت با سکوتش حرف میزد:)
۱۷.۲k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.