پارت16
پارت16
ا.ت
تو بیمارستان بودم دکه کوک اومد
کوک: عزیزم خوبی
ا.ت: عزیزم😒
کوک: گفتم که منو ببخش
ا.ت: به همین راحتی
کوک: دکتر گفت که میتونیم بریم
ا.ت: بریم
کوک: ا.ت چرا اینجوری میکنی من دوست دارم
ا.ت: دوسم داری
کوک: بریم خونه مامانم به فکرته
ا.ت: بهش بگو حالم خوبه خب من برم
کوک: کجا
ا.ت: پیش داداشم
کوک: من نمیزارم
ا.ت:تو چیکاره ای که منو نزاری
کوک:ا.ت گوش بده
ا.ت: نمیخوام زنگ زدم الان هانی میاد دنبالم
هانی: سلام
ا.ت: سلام
کوک: سلام
هانی: بریم
ا.ت: آره
کوک: نه ا.ت میخواد بیاد پیش خودم
هانی: حتما میزارم بیاد پیشت
کوک: هانی یه لحظه وایسا
هانی: برو کنار حرف نزن
هانی دستمو گرفت رفتیم تو ماشین
هانی: خوبی
ا.ت: آره خوبم
یکی اومد زد به شیشه ماشین
تق تق تق
هانی: جونگکوک
ا.ت: برو
رفتیم خونه
یونا: سلام عزیزم خوش اومدی
ا.ت: سلام
یونا: بیا استراحت کن عزیزم
هانی: خب عزیزم من برم
یونا: باشه
ا.ت: هانی اگه جونگکوک اومد ولش کن
هانی: باشه
کوک
رفتم خونه تو زیر زمین
کوک: چرا اینکارو کردی
میسو: جونگکوک بهشون بگو ازادم کنن
کوک: به همین زودی اگه ا.ت تا فردا بر نگشت جوری میکشمت..
میسو: جونگکوک منو ببخش
کوک:بادیگارد
بادیگارد: بله اقا
کوک:اسلحه منو بیار
میسو: میخوای چیکار کنی
کوک: همونکاری که زودتر باید میکردم
میسو: نه نه نه
بادیگارد: بفرمایید اقا
کوک: ممنون حرف اخرت چیه
میسو: جونگکوک تو اینکارو نمیکنی
کوک: حتما اینکارو نمیکنم
میسو: خب قبلش اینو بدون ا.ت تورو دوست نداره
کوک: خفه شو عوضی
میسو: از واقعیت میترسی
کوک: فکر کنم اون تو باشی که از مرگ میترسی یه مافیا هیچوقت نباید از مرگ بترسه
میسو: جونگکوک به حرفم گوش کن ا.ت..
همین که حرف ا.ت رو زد یه گلوله زدم تو سرش
سه روز بعد
تهیونگ
تو اتاقم بودم
تق تق تق
تهیونگ: کیه
کوک: منم
تهیونگ: بیا داخل
کوک: هیونگ
تهیونگ: چیه
کوک:میری با ا.ت حرف بزنی برگرده
تهیونگ: چی میگی برا خودت
کوک: برو با ا.ت حرف بزن تروخدا خیلی دلم براش تنگ شده خیلی به فکرشم
تهیونگ: به فکر خودش یا بچش
کوک: هیونگ تو که خودت میدونی من خیلی دوسش دارم
تهیونگ: نمیگم چون اگه منم جای او بودم هرگز برنمیگشتم
چند ساعت بعد
تهیونگ
خیلی دلم برای جونگکوک میسوخت میخواستم برم با ا.ت حرف بزنم...
این پارت خیلی طولانی بود لطفا لایک کنید و یه کامنت هم بزارین 😊😊😂😂
#کوک
#فیک
#سناریو
ا.ت
تو بیمارستان بودم دکه کوک اومد
کوک: عزیزم خوبی
ا.ت: عزیزم😒
کوک: گفتم که منو ببخش
ا.ت: به همین راحتی
کوک: دکتر گفت که میتونیم بریم
ا.ت: بریم
کوک: ا.ت چرا اینجوری میکنی من دوست دارم
ا.ت: دوسم داری
کوک: بریم خونه مامانم به فکرته
ا.ت: بهش بگو حالم خوبه خب من برم
کوک: کجا
ا.ت: پیش داداشم
کوک: من نمیزارم
ا.ت:تو چیکاره ای که منو نزاری
کوک:ا.ت گوش بده
ا.ت: نمیخوام زنگ زدم الان هانی میاد دنبالم
هانی: سلام
ا.ت: سلام
کوک: سلام
هانی: بریم
ا.ت: آره
کوک: نه ا.ت میخواد بیاد پیش خودم
هانی: حتما میزارم بیاد پیشت
کوک: هانی یه لحظه وایسا
هانی: برو کنار حرف نزن
هانی دستمو گرفت رفتیم تو ماشین
هانی: خوبی
ا.ت: آره خوبم
یکی اومد زد به شیشه ماشین
تق تق تق
هانی: جونگکوک
ا.ت: برو
رفتیم خونه
یونا: سلام عزیزم خوش اومدی
ا.ت: سلام
یونا: بیا استراحت کن عزیزم
هانی: خب عزیزم من برم
یونا: باشه
ا.ت: هانی اگه جونگکوک اومد ولش کن
هانی: باشه
کوک
رفتم خونه تو زیر زمین
کوک: چرا اینکارو کردی
میسو: جونگکوک بهشون بگو ازادم کنن
کوک: به همین زودی اگه ا.ت تا فردا بر نگشت جوری میکشمت..
میسو: جونگکوک منو ببخش
کوک:بادیگارد
بادیگارد: بله اقا
کوک:اسلحه منو بیار
میسو: میخوای چیکار کنی
کوک: همونکاری که زودتر باید میکردم
میسو: نه نه نه
بادیگارد: بفرمایید اقا
کوک: ممنون حرف اخرت چیه
میسو: جونگکوک تو اینکارو نمیکنی
کوک: حتما اینکارو نمیکنم
میسو: خب قبلش اینو بدون ا.ت تورو دوست نداره
کوک: خفه شو عوضی
میسو: از واقعیت میترسی
کوک: فکر کنم اون تو باشی که از مرگ میترسی یه مافیا هیچوقت نباید از مرگ بترسه
میسو: جونگکوک به حرفم گوش کن ا.ت..
همین که حرف ا.ت رو زد یه گلوله زدم تو سرش
سه روز بعد
تهیونگ
تو اتاقم بودم
تق تق تق
تهیونگ: کیه
کوک: منم
تهیونگ: بیا داخل
کوک: هیونگ
تهیونگ: چیه
کوک:میری با ا.ت حرف بزنی برگرده
تهیونگ: چی میگی برا خودت
کوک: برو با ا.ت حرف بزن تروخدا خیلی دلم براش تنگ شده خیلی به فکرشم
تهیونگ: به فکر خودش یا بچش
کوک: هیونگ تو که خودت میدونی من خیلی دوسش دارم
تهیونگ: نمیگم چون اگه منم جای او بودم هرگز برنمیگشتم
چند ساعت بعد
تهیونگ
خیلی دلم برای جونگکوک میسوخت میخواستم برم با ا.ت حرف بزنم...
این پارت خیلی طولانی بود لطفا لایک کنید و یه کامنت هم بزارین 😊😊😂😂
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۲.۹k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.