فیک جونگ کوک پارت ۹۷ (معشوقه) فصل ۲
تهیونگ: خفه شو نمیبینی این دونفر دارن میمیرنننن..
سریع چند نفر اومدن و ا.ت و جونگ کوک رو روی تخت گذاشتن و بردنشون....عصبی توی سالن قدم میزدم..یه نفر اومد سمتم..
پرستار: شما چه نسبتی با اون دوتا بیمار دارید؟
تهیونگ: اممم..اون مرد برادرمه...اون زن هم همسرشه..
پرستار: اون خانوم ضربه ی بدی به شکمش خورده و فشار عصبی زیادی رو تحمل کرده..متاسفم بچه ی ایشون سقط شده..
باورم نمیشد که بچشون مرده..من چطور به صورت جونگ کوک نگاه کنم..بگم بچت مرده؟..
تهیونگ: چ..چییی
پرستار: ولی..
تهیونگ: ولی چییی؟
پرستار: ایشون دوقلو باردار بودن..یکی از بچه ها هنوز زندس
تهیونگ: واقعااااااا..خب دختره یا پسر؟
پرستار: ایشون هنوز دوماهشونه..هنوز نمیشه جنسیت بچه رو تشخیص داد😑
تهیونگ: آهااا..اون مرد..اون مرد چی شد؟؟..حالش خوبه؟
پرستار: ضربه ی بدی به شکمشون خورده..اینکه تا الان زنده مونده جاب تعجب داره..صفاقشون یکم آسیب دیده و الان توی کما رفتن..
تهیونگ: چییییییی...یعنی میمیرهههههههه
پرستار: ممکنه بمیره ولی امکان زنده موندنش هم هست..
تهیونگ: هر چقدر بخواید بهتون پول میدم ولی اونو نجات بدید..وگرنه این بیمارستان فaکیو رو سرتون خراب میکنمممم
پرستار: ما تمام سعیمون رو میکنیم..درضمن چند تا پلیس منتظر شما هستن برید پیششون..
تهیونگ: چرا؟
پرستار: چون اون مرد با چاقو آسیب دیده بود..اونا هم به همیت دلیل اومدن..
تهیونگ: خیله خب..
آخیششش فکر کردم اونا میخوان من و جونگ کوک رو دستگیر کنن چون فهمیدن که مافیا هستیم...رفتم پیششون و بهشون گفتم که یه دزد به خونشون رفته و این بلا ها و سرشون آورده..اوناهم باور کردن...رفتم پیش جیمین..همه جاش خونی بود!
تهیونگ: جیمین تو خوبی؟؟چرا همه جات خونیههه
جیمین:خون من نیست..خون ا.ت عه..راستی حالشون چطوره؟
همه چیو براش توضیح دادم اونم با دهن باز بهم زل زده بود..یه دفعه به یه گوشه زل زد و دستشو روی صورتش آورد..معلوم بود داشت میخندید ولی سعی داشت پنهانش کنه..
تهیونگ: به چی میخندی؟!
داشت لbشو گاز میگرفت که جلوی خندش رو بگیره..
جیمین: نمیخن...
یه دفعه زد زیر خنده..
تهیونگ: نخندددد..کوک تو کماعه بعد تو میخندی!
جیمین: نه نه به یه چیز دیگه میخندم..
تهیونگ: به چی؟
جیمین: هیچی..
داشت خودشو میزد به اون راه..یهو متوجه ی منظورش شدم و منم یکم خندم گرفت..آروم مشت زدم به بازوش..
تهیونگ: ای پسره ی منحرف..(من دومی😁😂)
جیمین: خب مگه تقصیر خودمه..باور کن دست خودم نیست این فکرا خودشون تو سرم میان من نمیارمشون😁
تهیونگ: دوست دارم بدونم چند راند رفتن که شده دوقلو (خنده
ویو یک ساعت بعد
پرستار: خانوم ا.ت به هوش اومدن میتونین به دیدنش برید....
سریع چند نفر اومدن و ا.ت و جونگ کوک رو روی تخت گذاشتن و بردنشون....عصبی توی سالن قدم میزدم..یه نفر اومد سمتم..
پرستار: شما چه نسبتی با اون دوتا بیمار دارید؟
تهیونگ: اممم..اون مرد برادرمه...اون زن هم همسرشه..
پرستار: اون خانوم ضربه ی بدی به شکمش خورده و فشار عصبی زیادی رو تحمل کرده..متاسفم بچه ی ایشون سقط شده..
باورم نمیشد که بچشون مرده..من چطور به صورت جونگ کوک نگاه کنم..بگم بچت مرده؟..
تهیونگ: چ..چییی
پرستار: ولی..
تهیونگ: ولی چییی؟
پرستار: ایشون دوقلو باردار بودن..یکی از بچه ها هنوز زندس
تهیونگ: واقعااااااا..خب دختره یا پسر؟
پرستار: ایشون هنوز دوماهشونه..هنوز نمیشه جنسیت بچه رو تشخیص داد😑
تهیونگ: آهااا..اون مرد..اون مرد چی شد؟؟..حالش خوبه؟
پرستار: ضربه ی بدی به شکمشون خورده..اینکه تا الان زنده مونده جاب تعجب داره..صفاقشون یکم آسیب دیده و الان توی کما رفتن..
تهیونگ: چییییییی...یعنی میمیرهههههههه
پرستار: ممکنه بمیره ولی امکان زنده موندنش هم هست..
تهیونگ: هر چقدر بخواید بهتون پول میدم ولی اونو نجات بدید..وگرنه این بیمارستان فaکیو رو سرتون خراب میکنمممم
پرستار: ما تمام سعیمون رو میکنیم..درضمن چند تا پلیس منتظر شما هستن برید پیششون..
تهیونگ: چرا؟
پرستار: چون اون مرد با چاقو آسیب دیده بود..اونا هم به همیت دلیل اومدن..
تهیونگ: خیله خب..
آخیششش فکر کردم اونا میخوان من و جونگ کوک رو دستگیر کنن چون فهمیدن که مافیا هستیم...رفتم پیششون و بهشون گفتم که یه دزد به خونشون رفته و این بلا ها و سرشون آورده..اوناهم باور کردن...رفتم پیش جیمین..همه جاش خونی بود!
تهیونگ: جیمین تو خوبی؟؟چرا همه جات خونیههه
جیمین:خون من نیست..خون ا.ت عه..راستی حالشون چطوره؟
همه چیو براش توضیح دادم اونم با دهن باز بهم زل زده بود..یه دفعه به یه گوشه زل زد و دستشو روی صورتش آورد..معلوم بود داشت میخندید ولی سعی داشت پنهانش کنه..
تهیونگ: به چی میخندی؟!
داشت لbشو گاز میگرفت که جلوی خندش رو بگیره..
جیمین: نمیخن...
یه دفعه زد زیر خنده..
تهیونگ: نخندددد..کوک تو کماعه بعد تو میخندی!
جیمین: نه نه به یه چیز دیگه میخندم..
تهیونگ: به چی؟
جیمین: هیچی..
داشت خودشو میزد به اون راه..یهو متوجه ی منظورش شدم و منم یکم خندم گرفت..آروم مشت زدم به بازوش..
تهیونگ: ای پسره ی منحرف..(من دومی😁😂)
جیمین: خب مگه تقصیر خودمه..باور کن دست خودم نیست این فکرا خودشون تو سرم میان من نمیارمشون😁
تهیونگ: دوست دارم بدونم چند راند رفتن که شده دوقلو (خنده
ویو یک ساعت بعد
پرستار: خانوم ا.ت به هوش اومدن میتونین به دیدنش برید....
۴.۴k
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.