فیک جونگ کوک پارت ۶
💜ᗷTS⟭⟬💜
پارت 6
💜🙂 رویای ا/ت 🙂💜
لونا : معلومه که جشن میگیریم🎂🥳😍🤩
ا/ت : لونا من خیلی خوابم میاد وقتی رسیدیم بیدارم کن🥱😘
لونا : اوکی باشه🙂
4 ساعت بعد
داستان از دید لونا:
رسیدیم به کره بلاخره و من ا/ت رو بیدار کردم ، وقتی بیدار شد خیلی خوشحال بود منم خوشحال بودم که با صمیمی ترین دوستم از کشور خارج شدم... 😍🤩
داستان از دید هممون 😅
نویسنده : اونا از هواپیما خارج شدن و به هتل رفتن...
لونا : ا/ت هتل خیلی خوشگلیه امیدوارم اتاقاش هم خوب باشه...
ا/ت : منم همین فکر رو میکنم😇
نویسنده : میدونم خیلی مزاحم شدم اما میخوام متوجه شید.. اونا یه اتاق گرفتن و رفتن به اتاقشون..
لونا : بله اتاق خیلی خوبیه...
ا/ت : لونا من میرم تو هتل یه دور بخورم
لونا : اوکی مواظب باش
ا/ت : باشه فعلا
داستان از دید ا/ت:
از اتاق خارج شدم و رفتم که دور بزنم توی هتل،، همینجور داشتم قدم میزدم و سرم هم توی گوشی بود که یهو با یکی برخورد کردم!!
اره خودش بود باورم نمیشه کوک بود نه این غیر قابل باوره😢😢😥
کوک: آ ببخشید 🙂🙏🏻
ا/ت : باورم نمیشه که از نزدیک دیدمت😍
کوک : ما از قبل همدیگرو میشناسیم؟
ا/ت : نه من آرمی هستم و برای کنسرت تون اومدم کره 🤩
کوک : اهل کجایید؟
ا/ت : ایران🙂 من از طرف همه ی آرمی های ایرانی ازتون عذر خواهی میکنم که داخل شبکه مستن...
کوک : نه اصلا مهم نیست همینکه شما آرمی ها ما رو دوست دارید کافیه..
داستان از دید کوک :
خیلی دختر زیبایی بود دوست داشتم بیشتر باهاش حرف بزنم اما نامجون صدام کرد و واقعا ناراحت شدم که نتونستم بیشتر حرف بزنم با اون دختر... 😞
نویسنده : اهی بچم دلش میخواست باهات بیشتر حرف بزنه😢
کوک : ببخشید میتونم اسمت رو بدونم؟
ا/ت : واقعا!!! چرا که نه حتما!😍 ا/ت هستم 💜
کوک : خیل...
داستان از دید ا/ت؛:
میخواست حرف بزنه که نامجون گفت کوک دیر شده ما منتظر توییم بیا دیگه.....
کوک : اومدم،،، ا/ت خوشحال شدم دیدمت خداحافظ🙂🙂
ا/ت : منم همینطور خداحافظ🤩
نویسنده : آیا میدونستید تا حالا بهتون نگفتم امااا.......... دستام به فنا رفت😢🤣
پارت 6
💜🙂 رویای ا/ت 🙂💜
لونا : معلومه که جشن میگیریم🎂🥳😍🤩
ا/ت : لونا من خیلی خوابم میاد وقتی رسیدیم بیدارم کن🥱😘
لونا : اوکی باشه🙂
4 ساعت بعد
داستان از دید لونا:
رسیدیم به کره بلاخره و من ا/ت رو بیدار کردم ، وقتی بیدار شد خیلی خوشحال بود منم خوشحال بودم که با صمیمی ترین دوستم از کشور خارج شدم... 😍🤩
داستان از دید هممون 😅
نویسنده : اونا از هواپیما خارج شدن و به هتل رفتن...
لونا : ا/ت هتل خیلی خوشگلیه امیدوارم اتاقاش هم خوب باشه...
ا/ت : منم همین فکر رو میکنم😇
نویسنده : میدونم خیلی مزاحم شدم اما میخوام متوجه شید.. اونا یه اتاق گرفتن و رفتن به اتاقشون..
لونا : بله اتاق خیلی خوبیه...
ا/ت : لونا من میرم تو هتل یه دور بخورم
لونا : اوکی مواظب باش
ا/ت : باشه فعلا
داستان از دید ا/ت:
از اتاق خارج شدم و رفتم که دور بزنم توی هتل،، همینجور داشتم قدم میزدم و سرم هم توی گوشی بود که یهو با یکی برخورد کردم!!
اره خودش بود باورم نمیشه کوک بود نه این غیر قابل باوره😢😢😥
کوک: آ ببخشید 🙂🙏🏻
ا/ت : باورم نمیشه که از نزدیک دیدمت😍
کوک : ما از قبل همدیگرو میشناسیم؟
ا/ت : نه من آرمی هستم و برای کنسرت تون اومدم کره 🤩
کوک : اهل کجایید؟
ا/ت : ایران🙂 من از طرف همه ی آرمی های ایرانی ازتون عذر خواهی میکنم که داخل شبکه مستن...
کوک : نه اصلا مهم نیست همینکه شما آرمی ها ما رو دوست دارید کافیه..
داستان از دید کوک :
خیلی دختر زیبایی بود دوست داشتم بیشتر باهاش حرف بزنم اما نامجون صدام کرد و واقعا ناراحت شدم که نتونستم بیشتر حرف بزنم با اون دختر... 😞
نویسنده : اهی بچم دلش میخواست باهات بیشتر حرف بزنه😢
کوک : ببخشید میتونم اسمت رو بدونم؟
ا/ت : واقعا!!! چرا که نه حتما!😍 ا/ت هستم 💜
کوک : خیل...
داستان از دید ا/ت؛:
میخواست حرف بزنه که نامجون گفت کوک دیر شده ما منتظر توییم بیا دیگه.....
کوک : اومدم،،، ا/ت خوشحال شدم دیدمت خداحافظ🙂🙂
ا/ت : منم همینطور خداحافظ🤩
نویسنده : آیا میدونستید تا حالا بهتون نگفتم امااا.......... دستام به فنا رفت😢🤣
۹۶.۳k
۲۹ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.