𝕻𝖆𝖗𝖙 ¹⁴
خون مورد علاقه ی من(𝙈𝙮 𝙛𝙖𝙫𝙤𝙪𝙧𝙞𝙩𝙚 𝙗𝙡𝙤𝙤𝙙) 𝕻𝖆𝖗𝖙¹⁴
¥ دروغ میگه زیر سر تهیونگه _ میخواست فرار نکنه + بسه . مادرش: ا/ت تو پدر و مادر داری + اممم آره چطور . مادرش: پس چرا اینجایی + تا خسارت بابام رو بدم . مادرش: چه خسارتی + ببخشید ولی بد میشه اگر بهتون بگم . مادرش: مشکلی نیست و تهیونگ تو هم ا/ت رو برگردون _ نمیتونم + من خودم هم نمیرم میترسم ¥ تهیونگ نگاه این دختر رو به چه خالی انداختی که ازت میترسه + مامان شی آه فکر کنم خسته باشید راهنماییتون میکنم . مادرش: آه ممنون فعلا . مادر شی آه رفت ¥ چرا نگفتی بهش + چون پای مرگ پدر و مادرموسط بود اصلا وللش _ شی آه و لیتا لباستونرو عوض کنید ¥ نه _ چرا ¥ به تو چه £ چون دوستا لباسشون سته ¥ خاک تو سرت چه جمله ی چرتی گفتی + بسه بسه (😂) (وقتی یه ایموجی میزارم وسط پرانتز بدونید حالت چهره اون شخصیت هس ).
پرش زمانی:
کاملا خوب شده بودم از وقتی بقیه خدمتکار ها فهمیدن شی آه خواهر تهیونگ و لیتا دختر خالش من بیشتر اذیت میشم کار هام سنگین تر شده ¥ ا/ت ا/ت + جانم ¥ هیچی فقط تهیونگ گفت بری اتاقش + اوکی...........+ کارمداشتید _پدربزرگمیه مهمونی ترتیب داده و گفته میخاد برام دوست دختر پیدا کرده و معرفی کنه + خب _ میخام یه امشب رو پارتنرم باشی + ببخشید من _ چی.....از نگاه ترسناکی که داشت مجبور شدم + باشه _ خب ساعت پنج عصر میان برای آرایشت + نیازی نیست خودممیتونم _ باشه پس لباست رو آماده میکنن سر ساعت پنج و چهل و پنج دقیقه آماده باش.......
پارت بعدی پست بعدی.....
¥ دروغ میگه زیر سر تهیونگه _ میخواست فرار نکنه + بسه . مادرش: ا/ت تو پدر و مادر داری + اممم آره چطور . مادرش: پس چرا اینجایی + تا خسارت بابام رو بدم . مادرش: چه خسارتی + ببخشید ولی بد میشه اگر بهتون بگم . مادرش: مشکلی نیست و تهیونگ تو هم ا/ت رو برگردون _ نمیتونم + من خودم هم نمیرم میترسم ¥ تهیونگ نگاه این دختر رو به چه خالی انداختی که ازت میترسه + مامان شی آه فکر کنم خسته باشید راهنماییتون میکنم . مادرش: آه ممنون فعلا . مادر شی آه رفت ¥ چرا نگفتی بهش + چون پای مرگ پدر و مادرموسط بود اصلا وللش _ شی آه و لیتا لباستونرو عوض کنید ¥ نه _ چرا ¥ به تو چه £ چون دوستا لباسشون سته ¥ خاک تو سرت چه جمله ی چرتی گفتی + بسه بسه (😂) (وقتی یه ایموجی میزارم وسط پرانتز بدونید حالت چهره اون شخصیت هس ).
پرش زمانی:
کاملا خوب شده بودم از وقتی بقیه خدمتکار ها فهمیدن شی آه خواهر تهیونگ و لیتا دختر خالش من بیشتر اذیت میشم کار هام سنگین تر شده ¥ ا/ت ا/ت + جانم ¥ هیچی فقط تهیونگ گفت بری اتاقش + اوکی...........+ کارمداشتید _پدربزرگمیه مهمونی ترتیب داده و گفته میخاد برام دوست دختر پیدا کرده و معرفی کنه + خب _ میخام یه امشب رو پارتنرم باشی + ببخشید من _ چی.....از نگاه ترسناکی که داشت مجبور شدم + باشه _ خب ساعت پنج عصر میان برای آرایشت + نیازی نیست خودممیتونم _ باشه پس لباست رو آماده میکنن سر ساعت پنج و چهل و پنج دقیقه آماده باش.......
پارت بعدی پست بعدی.....
۴۷.۴k
۰۶ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.