پارت اول
سال ها پیش در زیر نور ماه قرمز خون آشام های به وجود اومدن که بهشون خون آشام های ماه قرمز میگفتند که با انسان ها میجنگیدن و دشمن بودن.
سال ها بعد در زیر نور ماه آبی خون آشام هایی به وجود اومدن که به خون آشام های ماه آبی مشهور شدند که تصور میشد این دو قبیله با هم متحد شن ولی بخاطر وجود یه سری اختلافات این دو قبیله با هم دشمن شدند و برای خودشون قلمرویی انتخاب کردن.
بعد ها قبیله ماه آبی (خون آشام های ماه ابی) با استفاده از سم دندون هاشون تونستن تعداد خودشون رو افزایش بدن و قبیله ماه قرمز (خون آشام های ماه قرمز) هم از این روش استفاده کردن.
روزی ملکه ماه قرمز باردار شد و پادشاه ماه قرمز خبر داد که قراره دو بچه بدنیا بیان. اندکی بعد یه دانشمند خون آشامی به دربار اومد و به پادشاه گفت که اگه یه خون آشام ماه قرمز با یه خون آشام ماه آبی ازدواج کنه باعث به وجود اومدن خون آشامی میشه که دربرابر نور نقره ای مقاومه. (نور نقره ای چیه ؟ نور نقره ای مربوط به ماه نقره ای هستش که هیچ کدوم از قبایل نباید شبی که ماه نقره ای هست بیرون بیان چون باعث مرگشون میشه)
--------سال ها بعد:
چویا: دازای خواهش میکنم بس کن.
چویا ترسیده بود. از دارایی که بوی خونش تحریکش کرده بود میترسید. دازای داشت موهای چویا رو ناز میکرد و سرشو به سر چویا چسبونده بود.
دازای میخواست چویا رو گاز بگیره که اومدن کسی توجهش رو جلب کرد. اون فئودور بود، یه خون آشام شورشی. فئودور داشت به چویا نگاه میکرد و متوجه دازای نشد و گفت: هوی مو هویجی.
دازای عصبانی نشد چون می دونست این عادت فئودور که رو کسایی که نمیشناسه اسم بزاره. دازای به چویا چسبید. فئودور متوجه شد که دازای می خواد از چویا محافظت کنه.
دازای: هوی فئودور مگه نمی دونی این قانونها که خون آشام هر قبیله ای باید در محدوده قلمرو خودش باشه.
فئودور: صحیح. ولی تو واقعا یه احمقی مگه نه؟ من یه شورشی ام. شاید قبلاً یه ماه آبی بوده باشم ولی الان نه.
دازای: نه ولی تو الان هم قانون رو زیر پا میذاری و هم داری مزاحم غذای من میشی. من این به قول خودت مو هویجی رو به تو نمیدم.
فئودور: پس به زور ازت میگیرمش.
چویا هیچی نمی گفت و فقط می لرزید چون هم ترسیده بود و هم حسابی سردش بود چون کنار دریا بودن؛ پشت یه ساختمان بلند برای کشتی سازی که متروکه بود.
...
_________________________________________
امیدوارم خوشتون بیاد.
اگه تونستم امروز پارت بعد رو میزارم.
پس تا پارت بعد جانه.👋🏻👋🏻👋🏻
سال ها بعد در زیر نور ماه آبی خون آشام هایی به وجود اومدن که به خون آشام های ماه آبی مشهور شدند که تصور میشد این دو قبیله با هم متحد شن ولی بخاطر وجود یه سری اختلافات این دو قبیله با هم دشمن شدند و برای خودشون قلمرویی انتخاب کردن.
بعد ها قبیله ماه آبی (خون آشام های ماه ابی) با استفاده از سم دندون هاشون تونستن تعداد خودشون رو افزایش بدن و قبیله ماه قرمز (خون آشام های ماه قرمز) هم از این روش استفاده کردن.
روزی ملکه ماه قرمز باردار شد و پادشاه ماه قرمز خبر داد که قراره دو بچه بدنیا بیان. اندکی بعد یه دانشمند خون آشامی به دربار اومد و به پادشاه گفت که اگه یه خون آشام ماه قرمز با یه خون آشام ماه آبی ازدواج کنه باعث به وجود اومدن خون آشامی میشه که دربرابر نور نقره ای مقاومه. (نور نقره ای چیه ؟ نور نقره ای مربوط به ماه نقره ای هستش که هیچ کدوم از قبایل نباید شبی که ماه نقره ای هست بیرون بیان چون باعث مرگشون میشه)
--------سال ها بعد:
چویا: دازای خواهش میکنم بس کن.
چویا ترسیده بود. از دارایی که بوی خونش تحریکش کرده بود میترسید. دازای داشت موهای چویا رو ناز میکرد و سرشو به سر چویا چسبونده بود.
دازای میخواست چویا رو گاز بگیره که اومدن کسی توجهش رو جلب کرد. اون فئودور بود، یه خون آشام شورشی. فئودور داشت به چویا نگاه میکرد و متوجه دازای نشد و گفت: هوی مو هویجی.
دازای عصبانی نشد چون می دونست این عادت فئودور که رو کسایی که نمیشناسه اسم بزاره. دازای به چویا چسبید. فئودور متوجه شد که دازای می خواد از چویا محافظت کنه.
دازای: هوی فئودور مگه نمی دونی این قانونها که خون آشام هر قبیله ای باید در محدوده قلمرو خودش باشه.
فئودور: صحیح. ولی تو واقعا یه احمقی مگه نه؟ من یه شورشی ام. شاید قبلاً یه ماه آبی بوده باشم ولی الان نه.
دازای: نه ولی تو الان هم قانون رو زیر پا میذاری و هم داری مزاحم غذای من میشی. من این به قول خودت مو هویجی رو به تو نمیدم.
فئودور: پس به زور ازت میگیرمش.
چویا هیچی نمی گفت و فقط می لرزید چون هم ترسیده بود و هم حسابی سردش بود چون کنار دریا بودن؛ پشت یه ساختمان بلند برای کشتی سازی که متروکه بود.
...
_________________________________________
امیدوارم خوشتون بیاد.
اگه تونستم امروز پارت بعد رو میزارم.
پس تا پارت بعد جانه.👋🏻👋🏻👋🏻
۱۰.۶k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.