مافیای خشن
P7
کوک عزیزم اگه داری این نامه رو میخونی یعنی من مردم ولی میدونی من خیلی دوست داشتم درسته خیلی تغییر کردی ولی هنوزم شبیه خرگوشی وبعضی اوقات شبیه یه دوست پسر عالی رفتار میکردی اما من واقعا دیگه تحمل هیچ چیز و کسی رو ندارم عاشقتم
ات.
کوک: ببخشید که زود قضاوت کردم ببخشید
کوک ویو
بلند شدم و سریع رفتم سمت بیمارستان که پیش ات باشم رفتم دیدم ات خواب بود پس آروم رفتم پیشش و تا صبح بهش نگاه کردم
کوک سر ساعت نه صبح رفت تا ات رو مرخص کنه بعد از این که کوک ات رو مرخص کرد بردش خونه
کوک: عزیزم بیا
ات: خفه شو من روی مبل دراز میکشم
کوک:باشه عشقم (کوک کمک ات میکنه تا دراز بکشه)
کوک: عشقم من باید برم سرکار زود میام
ات :اکی(کوک میره)
ات ویو
الان بهترین فرصته که برم خونه رو بگردم بلند شدم رفتم تو خونه گشتم همچی عادی بود تا یاد اون زیر زمین افتادم سریع رفتم سمت مبل و مبل رو زدم کنار سریع چراغ قوه گوشیم رو روشن کردم و رفتم داخل زیر زمین اول همه چی عادی بود تا زمانی که یه در قرمز دیدم رفتم که بازش کنم ولی قفل بود گیره موهامو برداشتم و تلاش کردم که در رو باز کنم ولی باز نشد دوباره تلاش کردم و بالاخره بازش کردم رفتم داخل باورم نمیشد چی دیدم اون اتاق شبیه اتاق شکنجه بود همه جا پر چاقو های تیز و خونی بود از ساتور بگیر تا دستگاه شکنجه با برق میخواستم برم داخل که یه صدا شنیدم فکر کردم کوکه سریع اومدم بیرون و در زیر زمین رو بستم ولی اون کوک نبود اون…
خماریییییی 😄😄😄😄
کوک عزیزم اگه داری این نامه رو میخونی یعنی من مردم ولی میدونی من خیلی دوست داشتم درسته خیلی تغییر کردی ولی هنوزم شبیه خرگوشی وبعضی اوقات شبیه یه دوست پسر عالی رفتار میکردی اما من واقعا دیگه تحمل هیچ چیز و کسی رو ندارم عاشقتم
ات.
کوک: ببخشید که زود قضاوت کردم ببخشید
کوک ویو
بلند شدم و سریع رفتم سمت بیمارستان که پیش ات باشم رفتم دیدم ات خواب بود پس آروم رفتم پیشش و تا صبح بهش نگاه کردم
کوک سر ساعت نه صبح رفت تا ات رو مرخص کنه بعد از این که کوک ات رو مرخص کرد بردش خونه
کوک: عزیزم بیا
ات: خفه شو من روی مبل دراز میکشم
کوک:باشه عشقم (کوک کمک ات میکنه تا دراز بکشه)
کوک: عشقم من باید برم سرکار زود میام
ات :اکی(کوک میره)
ات ویو
الان بهترین فرصته که برم خونه رو بگردم بلند شدم رفتم تو خونه گشتم همچی عادی بود تا یاد اون زیر زمین افتادم سریع رفتم سمت مبل و مبل رو زدم کنار سریع چراغ قوه گوشیم رو روشن کردم و رفتم داخل زیر زمین اول همه چی عادی بود تا زمانی که یه در قرمز دیدم رفتم که بازش کنم ولی قفل بود گیره موهامو برداشتم و تلاش کردم که در رو باز کنم ولی باز نشد دوباره تلاش کردم و بالاخره بازش کردم رفتم داخل باورم نمیشد چی دیدم اون اتاق شبیه اتاق شکنجه بود همه جا پر چاقو های تیز و خونی بود از ساتور بگیر تا دستگاه شکنجه با برق میخواستم برم داخل که یه صدا شنیدم فکر کردم کوکه سریع اومدم بیرون و در زیر زمین رو بستم ولی اون کوک نبود اون…
خماریییییی 😄😄😄😄
۱۸۷
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.