فیک گذشته ی تلخ پارت ١٠
از زبان جیمین
هر لحظه فاصله بینمون کمتر می شد نمیدونم چم شده بود لبم رو بردم نزدیک لبش که هانا سرش رو کج کرد متوجه بی میلی اون به این بوسه شدم و سرم رو عقب بردم
جیمین : فکر کنم پات آسیب دیده بهتره دکتر ببینتش
تا هانا اومد حرفی بزنه صدای فریاد مین جه بلند شد
مین جه : هانا چت شده ؟!
سریع با شتاب به سمت ما اومد و هانا رو بغل کرد وای خدای من از دست این دختر
مین جه : ببینم پات آسیب دیده ؟!
جیمین : آره من میب…
نذاشت حرفم رو کامل کنم و گفت
مین جه : نه لازم نیست خودم کمکش می کنم و می برمش … هانا بلند شو و دستت رو بنداز روی شونم
جیمین : ولی شما سختتون هست من میبرمش
مین جه : نه نیازی نیست رئیس خودم میبرمش
به رفتن مین جه و هانا نگاه کردم آه این دختره هم باید همین الان پیداش میشد چقدر هم سریش بود
شب شده بود قرار شد که کنار آتیش بشینیم و تهیونگ پسرخالم که با ما به این سفر کوتاه اومده بود هم برامون گیتار بزنه از اول تا آخر چشم از هانا برنمیداشتم تازه متوجه شده بودم که من عاشق این دختر شدم ولی توی گذشته اشتباهات زیادی مرتکب شدم امیدوارم که من رو ببخشه
از زبان هانا
بالاخره همه رفتن به کلبه هاشون آخیش راحت شدم از دست اون نگاه های جیمین این پسر چش شده بود از اون رئیس مغرور پارک جیمین چرا به این تبدیل شد وای خدای من دارم دیوونه میشم از بس فکر کردم بهتره برم بخوابم فردا صبح از خواب بیدار شدم و رفتم حموم و یک پیراهن سفید تقریبا کوتاه پوشیدم و موهام رو شونه کردم و همینجوری باز گذاشتم و یک میکاپ ساده کردم از کلبه رفتم بیرون بعد از صبحانه تصمیم گرفتم برم و یکم بگردم چون کار خاصی نداشتم و بقیه هم رفتن برای عکسبرداری به اونور جنگل داشتم همینجوری قدم میزدم که رودخانه ای رو دیدم کفشام رو در آوردم و رفتم توی رودخانه با برخورد آب با پام حس خوبی میگرفتم چشمام رو بسته بودم که با صدای جیمین چشمام رو باز کردم
جیمین : ببینم تو اینجا چیکار میکنی ؟
هانا : خودتون اینجا چیکار می کنید ؟ مگه نباید برای عکسبرداری برید ؟ من اومده بودم یکم توی جنگل بگردم
جیمین : داری رئیست رو بازخواست می کنی ؟! آب سرده سرما میخوری همین حالا بیا بیرون
هانا : نمی خوام درسته رئیسم هستید ولی توی شرکت نه اینجا
جیمین : بچه پررو که نمیای بیرون نه ؟ باشه پس من میام تو
با تعجب به جیمینی که کفشش رو در می آورد نگاه کردم اومد داخل رودخانه و به من خیره شد منم سریع از فرصت استفاده کردم و روش آب پاشیدن انگار تعجب کرد ولی بعدش اونم شروع کرد به آب پاشیدن همینجوری داشتیم روی هم آب می پاشیدیم و می خندیدیم که من پام روی سنگ های رودخانه سر خورد و جیمین اومد کمرم رو گرفت و مانع افتادنم شد باهم چشم تو چشم شدیم که جیمین گفت
جیمین : دوست دارم
و لبش رو روی لبم گذاشت
اسلاید دو : استایل هانا
بچه ها احساس می کنم این فیک رو زیاد دوست ندارید اشکال نداره باهام روراست باشید اگر دوسش ندارید که ادامش ندم ؟
شرایط پارت بعد :
٢٠ لایک
٢٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس
#جیمین
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
هر لحظه فاصله بینمون کمتر می شد نمیدونم چم شده بود لبم رو بردم نزدیک لبش که هانا سرش رو کج کرد متوجه بی میلی اون به این بوسه شدم و سرم رو عقب بردم
جیمین : فکر کنم پات آسیب دیده بهتره دکتر ببینتش
تا هانا اومد حرفی بزنه صدای فریاد مین جه بلند شد
مین جه : هانا چت شده ؟!
سریع با شتاب به سمت ما اومد و هانا رو بغل کرد وای خدای من از دست این دختر
مین جه : ببینم پات آسیب دیده ؟!
جیمین : آره من میب…
نذاشت حرفم رو کامل کنم و گفت
مین جه : نه لازم نیست خودم کمکش می کنم و می برمش … هانا بلند شو و دستت رو بنداز روی شونم
جیمین : ولی شما سختتون هست من میبرمش
مین جه : نه نیازی نیست رئیس خودم میبرمش
به رفتن مین جه و هانا نگاه کردم آه این دختره هم باید همین الان پیداش میشد چقدر هم سریش بود
شب شده بود قرار شد که کنار آتیش بشینیم و تهیونگ پسرخالم که با ما به این سفر کوتاه اومده بود هم برامون گیتار بزنه از اول تا آخر چشم از هانا برنمیداشتم تازه متوجه شده بودم که من عاشق این دختر شدم ولی توی گذشته اشتباهات زیادی مرتکب شدم امیدوارم که من رو ببخشه
از زبان هانا
بالاخره همه رفتن به کلبه هاشون آخیش راحت شدم از دست اون نگاه های جیمین این پسر چش شده بود از اون رئیس مغرور پارک جیمین چرا به این تبدیل شد وای خدای من دارم دیوونه میشم از بس فکر کردم بهتره برم بخوابم فردا صبح از خواب بیدار شدم و رفتم حموم و یک پیراهن سفید تقریبا کوتاه پوشیدم و موهام رو شونه کردم و همینجوری باز گذاشتم و یک میکاپ ساده کردم از کلبه رفتم بیرون بعد از صبحانه تصمیم گرفتم برم و یکم بگردم چون کار خاصی نداشتم و بقیه هم رفتن برای عکسبرداری به اونور جنگل داشتم همینجوری قدم میزدم که رودخانه ای رو دیدم کفشام رو در آوردم و رفتم توی رودخانه با برخورد آب با پام حس خوبی میگرفتم چشمام رو بسته بودم که با صدای جیمین چشمام رو باز کردم
جیمین : ببینم تو اینجا چیکار میکنی ؟
هانا : خودتون اینجا چیکار می کنید ؟ مگه نباید برای عکسبرداری برید ؟ من اومده بودم یکم توی جنگل بگردم
جیمین : داری رئیست رو بازخواست می کنی ؟! آب سرده سرما میخوری همین حالا بیا بیرون
هانا : نمی خوام درسته رئیسم هستید ولی توی شرکت نه اینجا
جیمین : بچه پررو که نمیای بیرون نه ؟ باشه پس من میام تو
با تعجب به جیمینی که کفشش رو در می آورد نگاه کردم اومد داخل رودخانه و به من خیره شد منم سریع از فرصت استفاده کردم و روش آب پاشیدن انگار تعجب کرد ولی بعدش اونم شروع کرد به آب پاشیدن همینجوری داشتیم روی هم آب می پاشیدیم و می خندیدیم که من پام روی سنگ های رودخانه سر خورد و جیمین اومد کمرم رو گرفت و مانع افتادنم شد باهم چشم تو چشم شدیم که جیمین گفت
جیمین : دوست دارم
و لبش رو روی لبم گذاشت
اسلاید دو : استایل هانا
بچه ها احساس می کنم این فیک رو زیاد دوست ندارید اشکال نداره باهام روراست باشید اگر دوسش ندارید که ادامش ندم ؟
شرایط پارت بعد :
٢٠ لایک
٢٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس
#جیمین
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
۵۲.۸k
۲۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.