p14
اسم هم اتاقی های ات که خیلی باهاش خوبن بورام، ریا، لولا که اسلاید سه عکس اتاقشونه و اسلاید دو محیط دانشگاه (من عکس رو از گوگل گرفتم در واقع این دانشگاه بزرگ ترین دانشگاه پکن در چین هست)
ویو ات
الان چند روز از شروع کلاسا میگذره مثل همیشه بقیه دوسم دارن و این هم اتاقی های من هم مثل خودم سینگلن و به من میگن اگه دوست پسر پیدا کنم حتما اونا هم پیدا میکنن و اینکه چون کلاسا شروع شده و ته سال آخرشه وقت نکرد بیاد و منو ببینه
بورام: هی سلام بچه ها
ات و بقیه: سلام
ریا: بورام کجا بودی
بورام: بعدا بهتون میگم
لولا: حتما خبریه
بورام: شاید. آها یادم اومد ات یه پسر خوشتیپه جلو دره گفت میخواد تو رو ببینه
ات: منظورت چیه پسر خوشتیپ؟ دنبال من؟
بورام: گفت سال آخریه
ات: اوپاست
ات سریع کتشو انداخت رو شونش و دوید بیرون
ریا: اوپا
لولا: گفت که سینگله
بورام: نه دروغ نمیگه ولی قیافه پسره آشناست
...
ات: سلام
ته: خرگوش کوچولو سلام کلاسا چطوره
ات: مثل همیشه عالی
ته: اگه پسری مزاحمت شدـــ...
ات: باشه اولین کسی رو که خبر میکنم تویی و در بد ترین حالت فرار میکنمو و جیغ و داد میکنم ده بار گفتی
ته: نمیخوام کوچولومونو عذیت کنن چون تو رو به من سپردن
ات: و تو آدم مسئولیت پذیری هستی خوب این چهار روز اخر هفته رو بیکاری حوصلت سر رفت بهم زنگ بزن
ته: اکی اومدم یکم خوراکی بهت بدم و برم
ات: ممنون... بقیه یه جوره نگاه میکنن
ته خم شد تو گوش ات گفت
ته: اونجوری که تو داد زدی فکر کردن کاپلی چیزی هستیم
ات: چه حرفا... خداحافظ
....
لولا: چقدر خوراکی
ات: بیاین شب فیلم ببینیم بخوریم
ریا: حتما کار اوپاش باشه
ات: چی اره خوب داداشمه
لولا: اسمش چیه بورام میگه آشناست
ات: تهیونگ... کیم تهیونگ
بورام: همون که سه سال جز دانش آموزان بر تر بوده
ات: اره راستی تو چی میخواستی بگی بورام
بورام: اها اها مهمه... اهم اهم این جانب بورام... عشق همه شما خوشگلا دیگه سینگل نیستمممممم بالاخره کراشم بهم اعتراف کرد
ات: واقعا لین بهت اعتراف کرد
ریا: چه بدشانسه با تو کاپل شده
بورام: عه
لولا: خوبه اون سال اخر دندون پزشکیه
ات: مثل تهیونگ
بورام: و اینکه فردا شب مارو دعوت کرده که ما با هم اتاقیاش بریم یه جای خوب شام بخوریم
ریا و لولا: حله
ات: من نمیام
لولا: زد حال
ریا: چرا؟
ات: حوصله ندارم
بورام: ات من بالاخره میتونم با عشقم باشم خواهش میکنم به خاطر من بیا
ات: کادو نمیدما
بورام: قبول
ویو ات
الان چند روز از شروع کلاسا میگذره مثل همیشه بقیه دوسم دارن و این هم اتاقی های من هم مثل خودم سینگلن و به من میگن اگه دوست پسر پیدا کنم حتما اونا هم پیدا میکنن و اینکه چون کلاسا شروع شده و ته سال آخرشه وقت نکرد بیاد و منو ببینه
بورام: هی سلام بچه ها
ات و بقیه: سلام
ریا: بورام کجا بودی
بورام: بعدا بهتون میگم
لولا: حتما خبریه
بورام: شاید. آها یادم اومد ات یه پسر خوشتیپه جلو دره گفت میخواد تو رو ببینه
ات: منظورت چیه پسر خوشتیپ؟ دنبال من؟
بورام: گفت سال آخریه
ات: اوپاست
ات سریع کتشو انداخت رو شونش و دوید بیرون
ریا: اوپا
لولا: گفت که سینگله
بورام: نه دروغ نمیگه ولی قیافه پسره آشناست
...
ات: سلام
ته: خرگوش کوچولو سلام کلاسا چطوره
ات: مثل همیشه عالی
ته: اگه پسری مزاحمت شدـــ...
ات: باشه اولین کسی رو که خبر میکنم تویی و در بد ترین حالت فرار میکنمو و جیغ و داد میکنم ده بار گفتی
ته: نمیخوام کوچولومونو عذیت کنن چون تو رو به من سپردن
ات: و تو آدم مسئولیت پذیری هستی خوب این چهار روز اخر هفته رو بیکاری حوصلت سر رفت بهم زنگ بزن
ته: اکی اومدم یکم خوراکی بهت بدم و برم
ات: ممنون... بقیه یه جوره نگاه میکنن
ته خم شد تو گوش ات گفت
ته: اونجوری که تو داد زدی فکر کردن کاپلی چیزی هستیم
ات: چه حرفا... خداحافظ
....
لولا: چقدر خوراکی
ات: بیاین شب فیلم ببینیم بخوریم
ریا: حتما کار اوپاش باشه
ات: چی اره خوب داداشمه
لولا: اسمش چیه بورام میگه آشناست
ات: تهیونگ... کیم تهیونگ
بورام: همون که سه سال جز دانش آموزان بر تر بوده
ات: اره راستی تو چی میخواستی بگی بورام
بورام: اها اها مهمه... اهم اهم این جانب بورام... عشق همه شما خوشگلا دیگه سینگل نیستمممممم بالاخره کراشم بهم اعتراف کرد
ات: واقعا لین بهت اعتراف کرد
ریا: چه بدشانسه با تو کاپل شده
بورام: عه
لولا: خوبه اون سال اخر دندون پزشکیه
ات: مثل تهیونگ
بورام: و اینکه فردا شب مارو دعوت کرده که ما با هم اتاقیاش بریم یه جای خوب شام بخوریم
ریا و لولا: حله
ات: من نمیام
لولا: زد حال
ریا: چرا؟
ات: حوصله ندارم
بورام: ات من بالاخره میتونم با عشقم باشم خواهش میکنم به خاطر من بیا
ات: کادو نمیدما
بورام: قبول
۴.۲k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.