تاحالا شده مادر خودتون دورتون بندازه؟
تاحالا شده مادر خودتون دورتون بندازه؟
و بگه بچه ی من که نیست پس من بزرگش نمیکنم و به من مربوط نیست (منظور اینه که پدرم مسئول به دنیا اومدنمه) ....
نه یه بار... بلکه دو بار....
بعد شما احساس پوچی و بی ارزشی بکنین...
پدرتونم از مادرتون جدا شده باشه و پدرت ازدواج کرده باشه و خواهر داشته باشی...
نامادریت به چشم یه موجود عجیب و اضافه و به چشم تحقیر بهت نگاه کنه...
پدرت فقط درمورد درس باهات حرف بزنه و بقیه چیزا مهم نباشه
خانواده پدریت پشتت حرف دربیارن
مادرت یواشکی تو رابطه باشه
کسی اطرافت نباشه و کامل احساس بی ارزشی کنین؟
خب من الان اینم...
الان با گریه دارم تایپ میکنم...
قطعا برای فردا چشمام پف میکنه....
بعد این چهار سال (که تو ویسم) دیگه نمیتونم خودمو نگه دارم و چیزی نگم...
و بگه بچه ی من که نیست پس من بزرگش نمیکنم و به من مربوط نیست (منظور اینه که پدرم مسئول به دنیا اومدنمه) ....
نه یه بار... بلکه دو بار....
بعد شما احساس پوچی و بی ارزشی بکنین...
پدرتونم از مادرتون جدا شده باشه و پدرت ازدواج کرده باشه و خواهر داشته باشی...
نامادریت به چشم یه موجود عجیب و اضافه و به چشم تحقیر بهت نگاه کنه...
پدرت فقط درمورد درس باهات حرف بزنه و بقیه چیزا مهم نباشه
خانواده پدریت پشتت حرف دربیارن
مادرت یواشکی تو رابطه باشه
کسی اطرافت نباشه و کامل احساس بی ارزشی کنین؟
خب من الان اینم...
الان با گریه دارم تایپ میکنم...
قطعا برای فردا چشمام پف میکنه....
بعد این چهار سال (که تو ویسم) دیگه نمیتونم خودمو نگه دارم و چیزی نگم...
۵.۰k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.