رمان ماه تاریک پارت ۴۲
ویو صدف
وقتی دیدم چنگده معدب با استاد حرف میدنه خندم گرفته بود
رفتیم سر جامون نشستیم
استاد شروع کرد ولی دنی اصت حواسش به کلاس نبود همش داشت با مداد یه جا رو خطخطی میکرد
استادم متوجه دنی شد ولی دانیال حتی موقع تدریسم سرشو بالا نمیورد
رحیمی:دانیال..جواب سوال ۸ چی میشه
دانیال بلخره سرشو اورد بالا....
دانیال:Doمیگیره استاد
رحیمی:درسته...
تقریبا ۱۰ دقیقه به اخر کلاس بود که دنی دستشو اورد بالا
دنی:استاد جواب سوال ۱۸ اشتباهه
رحیمی:چرا؟
دنی:استاد اینجا ما sداریم نمیتونیم Doesبزاریم
رحیمی:افرین دنی درسته...من یه ربعه منتظرم یکی غلطمو بگیره ولی متاسفانه همه خوابن
هعی بیا هنوز نیمده شده عزیز دردونه...چابلوش
صدف:دنی خیلی چابلوسی
وقتی دیدم چنگده معدب با استاد حرف میدنه خندم گرفته بود
رفتیم سر جامون نشستیم
استاد شروع کرد ولی دنی اصت حواسش به کلاس نبود همش داشت با مداد یه جا رو خطخطی میکرد
استادم متوجه دنی شد ولی دانیال حتی موقع تدریسم سرشو بالا نمیورد
رحیمی:دانیال..جواب سوال ۸ چی میشه
دانیال بلخره سرشو اورد بالا....
دانیال:Doمیگیره استاد
رحیمی:درسته...
تقریبا ۱۰ دقیقه به اخر کلاس بود که دنی دستشو اورد بالا
دنی:استاد جواب سوال ۱۸ اشتباهه
رحیمی:چرا؟
دنی:استاد اینجا ما sداریم نمیتونیم Doesبزاریم
رحیمی:افرین دنی درسته...من یه ربعه منتظرم یکی غلطمو بگیره ولی متاسفانه همه خوابن
هعی بیا هنوز نیمده شده عزیز دردونه...چابلوش
صدف:دنی خیلی چابلوسی
۱.۰k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.