فیک «مافیای پنهان» part 10
ات : یکم از مامانم ولی خب بلاخره تنها که زندگی کنی خود به خود یاد میگیری
ته : ات میشه یه درخواستی ازت بکنم ؟
ات : چی ؟
ته : میشه ازین به بعد پیش من زندگی کنی ؟
ات : اخه…
ته : دوباره مخالفت کرد خیلی دلایل هست که تو این خونه بهت نیاز دارم
ات : مثلا ؟
ته : خب تو اشپزی بلدی اگه تو اینجا باشی دیگه نیاز نیست گشنه بمونم یا از بیرون غذا بگیرم یا مثلا بعد تایم کاری بعضی وقتا نیازت دارم تو کارا ولی نیستی
و مهم ترینش ابنه که دوست دارم و میخوام نزدیکم باشی و البته …
ات : خیلی خب قانع شدم باشه
ته : بغلش کردم
ته : خب دیگه ازین به بعد گشنه نمیمونم
ات : یعنی فقط به خاطر شکمت منو ابنجا نگه داشتی ؟
ته : معلومه که نه و خب ابنم یکی از خاصیتاشه
ات : اها که اینطور
ته : میای بریم بیرون ؟
ات : کجا ؟
ته : بازار شهربازی
ات : باشه بریم
پرش زمانی
ات : من امادم بریم
ته : بریم
تهیونگ ریوی
داشتیم میرفتیم که یهو گوشیم زنگ خورد
ته : عزیزم من پشت فرمونم تو جواب بده
ات : باشه
ات : الو
کوک : ات تویی بیبی گرل اینم سرنوشته تهیونگ پیشته ؟
میدونم منتظر بخش اسمات اش هستید یه کوچولو دیگه صبر کنید به خدا بهش میرسیم😫✨
ته : ات میشه یه درخواستی ازت بکنم ؟
ات : چی ؟
ته : میشه ازین به بعد پیش من زندگی کنی ؟
ات : اخه…
ته : دوباره مخالفت کرد خیلی دلایل هست که تو این خونه بهت نیاز دارم
ات : مثلا ؟
ته : خب تو اشپزی بلدی اگه تو اینجا باشی دیگه نیاز نیست گشنه بمونم یا از بیرون غذا بگیرم یا مثلا بعد تایم کاری بعضی وقتا نیازت دارم تو کارا ولی نیستی
و مهم ترینش ابنه که دوست دارم و میخوام نزدیکم باشی و البته …
ات : خیلی خب قانع شدم باشه
ته : بغلش کردم
ته : خب دیگه ازین به بعد گشنه نمیمونم
ات : یعنی فقط به خاطر شکمت منو ابنجا نگه داشتی ؟
ته : معلومه که نه و خب ابنم یکی از خاصیتاشه
ات : اها که اینطور
ته : میای بریم بیرون ؟
ات : کجا ؟
ته : بازار شهربازی
ات : باشه بریم
پرش زمانی
ات : من امادم بریم
ته : بریم
تهیونگ ریوی
داشتیم میرفتیم که یهو گوشیم زنگ خورد
ته : عزیزم من پشت فرمونم تو جواب بده
ات : باشه
ات : الو
کوک : ات تویی بیبی گرل اینم سرنوشته تهیونگ پیشته ؟
میدونم منتظر بخش اسمات اش هستید یه کوچولو دیگه صبر کنید به خدا بهش میرسیم😫✨
۲۱.۳k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.