«عروسک خیمه شب بازی»
«عروسک خیمه شب بازی»
پارت: ۳۱
دیگه نمیتونستم بیشتر از این چشمامو باز نگه دارم
صدای باز شدن در ماشین و صدای پا اومد
یکی داشت بهم نزدیک میشد
چند دیقه نگذشته بود که تو بغل گرمی فرو رفتم
زمزمه ی مردونه ای شنیدم
_اینجا چیکار میکنی
لبمو تکون دادم تا چیزی بگم
ولی صدایی ازم نیومد
هوفی کشید
_من چیکار کنم با تو دختر
صداش چه بم و جذاب بود
از افکار خودم توی اون موقعیت خندم گرفت
داشتم گرم میشدم
بغلش حس خوبی میداد بهم
کلافه بودنشو میتونستم حس کنم
بلندم کرد و
سمت ماشین حرکت کرد
اخرین چیزی که یادمه اینه که رو صندلی گذاشتتم
بعدش بیهوش شدم و چیزی نفهمیدم
پارت: ۳۱
دیگه نمیتونستم بیشتر از این چشمامو باز نگه دارم
صدای باز شدن در ماشین و صدای پا اومد
یکی داشت بهم نزدیک میشد
چند دیقه نگذشته بود که تو بغل گرمی فرو رفتم
زمزمه ی مردونه ای شنیدم
_اینجا چیکار میکنی
لبمو تکون دادم تا چیزی بگم
ولی صدایی ازم نیومد
هوفی کشید
_من چیکار کنم با تو دختر
صداش چه بم و جذاب بود
از افکار خودم توی اون موقعیت خندم گرفت
داشتم گرم میشدم
بغلش حس خوبی میداد بهم
کلافه بودنشو میتونستم حس کنم
بلندم کرد و
سمت ماشین حرکت کرد
اخرین چیزی که یادمه اینه که رو صندلی گذاشتتم
بعدش بیهوش شدم و چیزی نفهمیدم
۷۲۷
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.