فیک ران part 2
_همین الان از اتاقم برو بیرون😑
ینی چی ... منو فروخت الان؟ چطور دلش میاد اینکاررو با تک تک اعضای خانوادش بکنه؟
_میدونم چی کار کنم... وسایلمو جمع میکنم و میرم ..ولی نه به اون آدرس بلکه میرم زندگیمو بکنم...کسی هم نمیفهمه[متاسفانه تو نفهمی ک هنو بونتن رو نشناختی..]
خب چیزایی که برمیدارم :گوشی..شارژر[گوشی همیشه حرف اول رو تو کیفم میزنه😂]
خب یه مسکن و چند تا وسایل برای میکاپ و دیگه نمیدونم[😐🚬]
_فردا صب:
مستقیم به این آدرس میری [لوکیشن گوشی] و از اونجایی ک جفت عمارت ها تو سوت و کور ترین نقطی شهره پس تقریبا 3 کیلومتر راه داری... قرار شد بدون ماشین بری چون اینطوری خواستن.؛
*شت
_خیله خب بابا ...
از عمارتمون رفتم بیرون و برای آخرین بار به بوته ی گل رز نگا کردم ...همونی ک باهم کاشته بودیمش..🥀🕸
از در ک رد شدم به این فک کردم چرا کارت و پول برنداشتم[😐🚬]
~منظورم از بدبختی همینه
به لوکیشن گوشیم نگا کردم.. دقیقا 3 کیلومتر راه بود ...مگه مریضم پیاده این همه راه برم اصلن از یه راه دیگه متوسل میشم...
20 دیقه بعد...
حاجججججیییی مگه الان اینجا نبودممممم من کجاممممم ؟؟؟؟ حتی gps هم نمیدونه کودوم گوریم😐 شتتتتتتتتتتتتت
×احیانا نباید تورراه خونه ی ما باشی،؟
ها؟دوس ندارم بیام...
×مگه دست توعه؟
نمیدونم میتونه دست من باشه،؟
×مغز کوچیکترو درگیر این چیزا نکن پرنسس فقط دنبالم بیا...
لاس میزنی؟
×😐روی صگمو بالا نیار...
داش ینی این الان روی صگت نیس؟ اصن روی صگ درونت با روی صگ بیرونت چ فرقی دارع؟
×میخوای نشون بدم فرقشو؟
نه ممنون اهمینطوری راحتم..!
×😡زارت*با پشت دست مشت شده زد پشت سرت*
الان قصد بیهوش کردنمو داری؟
نه راحتم همینطوری😐🚬
×دختره ی تخس بیا اینجا ببینم.........@#!?&
*فراررررررر*
ولم کن مرتیکه ی فلامینگو ی سخنگووو
×اوروسهههههه
گومن پشمک صورتیییی
×بگیرم پارتتتت میکنمممممم
اگه پارم کنی به چ دردتون میخورم ها؟؟
×ما برای هر راه یه چاره پیدا میکنیممم حتا ممکنه زیر...
چی؟* ا/ت وایمیسته * 😶😶
×اوفففف دختره لجباز 😑
×سانزو جفت دستایه ا/ت رو بهم قفل میکنه و با یه دست میگیرتش و مدتی راه میرن تا به ماشین رسیدن...
×بشین بچه...
...
*وقتی نشستم یه مرد با مو های سفید بلند با یه لباس قرمز پشت فرمون بود که گف:
کوکو: هوی سانزو چرا انقد لفتش دادی؟
سانزو: فرار کرد سلیطه😑🚬
کوکو: خو چرا بیهوشش نکردی؟
ا/ت: عرضه ی بیهوش کردنمو نداشت...
سانزو:بی عرضه عمته😑
ا/ت:خو مرتیکه ی اصکل تو باید میزدی به گردنم قسمتی ک نزدیک گوشه تو زدی تو سرم😐🚬
سانزو: مجبور نیستم بهت جواب پس بدم😑
ا/ت:ارع ارع بهتر جواب نده😑
مرتیکه روانی😮💨 [خفهههههه]
به شیشه ی ماشین تکیه دادم و تصمیم گرفتم بخوابم...
40 دیقه بعد:آخ سرمم😵💫
ینی چی ... منو فروخت الان؟ چطور دلش میاد اینکاررو با تک تک اعضای خانوادش بکنه؟
_میدونم چی کار کنم... وسایلمو جمع میکنم و میرم ..ولی نه به اون آدرس بلکه میرم زندگیمو بکنم...کسی هم نمیفهمه[متاسفانه تو نفهمی ک هنو بونتن رو نشناختی..]
خب چیزایی که برمیدارم :گوشی..شارژر[گوشی همیشه حرف اول رو تو کیفم میزنه😂]
خب یه مسکن و چند تا وسایل برای میکاپ و دیگه نمیدونم[😐🚬]
_فردا صب:
مستقیم به این آدرس میری [لوکیشن گوشی] و از اونجایی ک جفت عمارت ها تو سوت و کور ترین نقطی شهره پس تقریبا 3 کیلومتر راه داری... قرار شد بدون ماشین بری چون اینطوری خواستن.؛
*شت
_خیله خب بابا ...
از عمارتمون رفتم بیرون و برای آخرین بار به بوته ی گل رز نگا کردم ...همونی ک باهم کاشته بودیمش..🥀🕸
از در ک رد شدم به این فک کردم چرا کارت و پول برنداشتم[😐🚬]
~منظورم از بدبختی همینه
به لوکیشن گوشیم نگا کردم.. دقیقا 3 کیلومتر راه بود ...مگه مریضم پیاده این همه راه برم اصلن از یه راه دیگه متوسل میشم...
20 دیقه بعد...
حاجججججیییی مگه الان اینجا نبودممممم من کجاممممم ؟؟؟؟ حتی gps هم نمیدونه کودوم گوریم😐 شتتتتتتتتتتتتت
×احیانا نباید تورراه خونه ی ما باشی،؟
ها؟دوس ندارم بیام...
×مگه دست توعه؟
نمیدونم میتونه دست من باشه،؟
×مغز کوچیکترو درگیر این چیزا نکن پرنسس فقط دنبالم بیا...
لاس میزنی؟
×😐روی صگمو بالا نیار...
داش ینی این الان روی صگت نیس؟ اصن روی صگ درونت با روی صگ بیرونت چ فرقی دارع؟
×میخوای نشون بدم فرقشو؟
نه ممنون اهمینطوری راحتم..!
×😡زارت*با پشت دست مشت شده زد پشت سرت*
الان قصد بیهوش کردنمو داری؟
نه راحتم همینطوری😐🚬
×دختره ی تخس بیا اینجا ببینم.........@#!?&
*فراررررررر*
ولم کن مرتیکه ی فلامینگو ی سخنگووو
×اوروسهههههه
گومن پشمک صورتیییی
×بگیرم پارتتتت میکنمممممم
اگه پارم کنی به چ دردتون میخورم ها؟؟
×ما برای هر راه یه چاره پیدا میکنیممم حتا ممکنه زیر...
چی؟* ا/ت وایمیسته * 😶😶
×اوفففف دختره لجباز 😑
×سانزو جفت دستایه ا/ت رو بهم قفل میکنه و با یه دست میگیرتش و مدتی راه میرن تا به ماشین رسیدن...
×بشین بچه...
...
*وقتی نشستم یه مرد با مو های سفید بلند با یه لباس قرمز پشت فرمون بود که گف:
کوکو: هوی سانزو چرا انقد لفتش دادی؟
سانزو: فرار کرد سلیطه😑🚬
کوکو: خو چرا بیهوشش نکردی؟
ا/ت: عرضه ی بیهوش کردنمو نداشت...
سانزو:بی عرضه عمته😑
ا/ت:خو مرتیکه ی اصکل تو باید میزدی به گردنم قسمتی ک نزدیک گوشه تو زدی تو سرم😐🚬
سانزو: مجبور نیستم بهت جواب پس بدم😑
ا/ت:ارع ارع بهتر جواب نده😑
مرتیکه روانی😮💨 [خفهههههه]
به شیشه ی ماشین تکیه دادم و تصمیم گرفتم بخوابم...
40 دیقه بعد:آخ سرمم😵💫
۱۰.۵k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.